نقدی بر ( رستاخیز کلمه ها ) و دیدگاه دکتر شفیعی کدکنی / مقاله دوم بسم الله مقاله دوم بدیهی است هدف از بیان نمونه هایی از تفکر شاعرانه ی شاعر بزرگ شوروی سابق (مایوکوفسکی) انکار قابلیت های ممتاز وی در شعر و شاعری نیست. نگارنده بر آن است که نوع نگرش و جهان بینی شاعران در بازشناسی و تعریف مقوله شعر اثر گذاری فراوانی دارد. از اینرو صورتگرایان بلوک شرق با فاصله گیری از روح شعر، آغاز و ساختار آن را در فرم صنعتی و چیدمانی متفاوت از آن چه در شعر شاعران ایدئولیک تبلور یافته ، ارائه نمودند. شکی نیست که چنین فرمی گرچه در تعریفی بنیادین از شعر در تضاد است ولی مرور قواعد و تکنیک های آن می تواند در نظام و ساختار بندی هر شاعری با هر گونه نظام فکری و عقیدتی به کار آید. به بیانی دیگر هر شعری اگر از دو پایه ی فرم و عقیده سامان یافته باشد، فرم آن را در ارکان موسیقایی ( وزن، قافیه، ردیف و هماهنگی بین صوت ها) و ارکان بیرون از خصوصیات موسیقایی ( استعاره و مجاز، حسآمیزی، کتایه، ایجاز و حذف، باستانگرایی، صفات هنری، ترکیبات زبانی، آشنایی زدایی در حوزه ی قاموسی، آشنایی زدایی در حوزه ی نحو زبان و بیان های پارادوکسی) می توان با اقتباس از قواعد دیگر فرهنگ ها و جهانبینی ها در آموزش شعر و شاعری استخدام کرد ولی سخن این است که چنین فرمی نمی تواند به عنوان شناسه ی تام حقیقت شعر معرفی گردد. گویا همین دغدغه باعث شد که جناب شفیعی کدکنی در تحریر محل نزاع خود، قبل از ورود به فصل اول از کتابش درباره ی تعریف شعر که همان رستاخیز کلمات است، به این مطلب اشاره کند که : " اگر معنی فرم را به درستی دریافته باشیم خواهیم دانست که بسیاری از چیزهایی را که ما از آثار محتوی و مضمون تلقی می کنیم مرتبط با فرم اند ." همو درادامه با استناد به گفتار فروغ فرخ زاد تلاش برآن دارد که نظریه ی وی را با دیدگاه خود هماهنگ سازد. آن جا که می نویسد: " فروغ در جایی گفته بود: چیزی که در یک شعر مطرح است فرم و قالبش نیست، محتوایش است واگر محتوی یک شعر آن محتوی باشد که من دردوره ی خودم احساس کنم که می توانم با آن ارتباط داشته باشم، بنابراین صدرصد شعر است." پس از نقل این قول بی هیچ دلیل و استدلالی در نتیجه گیری از گفتار فروغ فرخزاد ادامه می دهد: " بی گمان منظور او از محتوی در این تعبیر، همان چیزی است که امروز فرم نامیده می شود و این هیچ ربطی به قالب غزل و قصیده و رباعی یا شعر آزاد یا شعر منثور ندارد." (شفیعی کدکنی، تحریر محل نزاع، 33) اینک این پرسش جدی مطرح است به راستی ورای فرم چه چیزی پنهان است و وجود دارد که بر پایه ی آن یک شعر متولد می شود؟ آیا فرم مقدم است یا آن حقیقت پنهان؟ این گونه درآمیزی فرم و محتوی نتیجه اش این است که با هرترفندی اثبات کنیم که از درون فرم، محتوا جلوه می کند ، دوچیز نداریم و یک چیز است که آن را فرم می نامیم. به دیگر عبارت ، فرم دردولایه ی سطح و عمق قابل کنکاش است. آن چه در قالب های شعری از قبیل غزل، قصیده، رباعی، شعر آزاد و سپید شاهدیم همه مربوط به سطح فرم یا همان فرم ظاهری است و اما فرم درونی نظم آهنگ معنوی و محتوایی شعر را عهده دار می گردد. این گونه قضاوت و نگریستن به شعر چیزی شبیه به بازی با کلمات است که شخصی خواسته باشد برای بومی سازی عنوانی آن عنوان را پس از اقتباس در هدفی به کار گیرد و برای برون رفت از ملزومات نا خواسته ی چنین اقتباسی، دست به توجیه و تعمیم معنا در اصطلاحی بزند. جناب شفیعی کدکنی از طرفی می خواهد فرم معنا شده ی معهود نزد صورتگرایان را در شعر فارسی به کار گیرد و از سویی در پی تضاد و دوگانگی دو فرهنگ به دنبال راه برون رفتی می گردد که با گسترده نمودن بار معنایی کلمه " فرم" براین مهم فائق آید و در اقتباسی ناقص شعر را رستاخیز کلمه ها بازشناسد. ادامه دارد ... منبع: شفیعی کدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر، مؤسسه انتشارات آگاه، چاپ دوم، تهران، تابستان 1368.
|