دست نوشته های دیوار خانه ات شعار نیست! مخاطب خاص باشی یا عام فرقی نمی کند من اول شخص مفردی هستم که عاشقت شده است ! "فهیمه صفاریه" ===================== ما نیستیم که اسیر عشق می شویم اوست که طلوع میکند در ما همان جور که آهنگی خواه سمفونی باشد خواه تصنیف.. آری عشق همچون چیزی ست درست وقتی که نیازش نداریم وقتی که انتظارش را نداریم.. می گوییم عشق ؛ حاکم مطلق است فرمانبردار نخواهد شد میگوییم و میگوییم و میرسد زمانی که قانع میکنیم خودمان را ! "جولیا کاپوس" ================== این بار که از زیر داربست انگور و ماه برمی گردی دستمالی بیاور هیچ می دانستی مهربانی ام دارد خاک می خورد ؟ یا هیچ می دانستی دوستت که دارم زیباتری ؟! "مهدیه لطیفی" ================== دنبال يک کلمه می گردم يک کلمه ی خاموش مانند يک بوسه که جمع کند همه ی کلمات را روی لب های تو "شهاب مقربين" ============== جای من خالی ست جای من در عشق جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار جای من در شوق تابستانی آن چشم جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت جای من خالی ست من کجا گم کرده ام آهنگ باران را ؟ من کجا از مهربانی ؛ چشم پوشیدم ؟! "محمدرضا عبدالمالکیان" ======================= یک روز سطری از این شعر مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند واژه ها برایت دست تکان می دهند خاطره ها مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند و فکر می کنی چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟ نگاه می کنی به من برفی که بر موهایم باریده راه تمام آشنایی ها را بسته است انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند که نوازشی را یادت بیاورند و تمام این سال ها آنقدر میان خطوط موازی دفترم دست به عصا راه رفته ام که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست ! "لیلا کردبچه" =========================== شعر گریه كودكی است كه خانه خود را گم كرده است ما تنها نگاه میكنیم بیآن كه خانه او را بدانیم ! "شمس لنگرودی ================ شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه كسی نقش تو را خواهد شست ؟ دل من در دل شب خواب پروانه شدن می بیند مهر صبحدمان داس به دست خرمن خواب مرا می چیند آسمانها آبی پر مرغان صداقت آبی ست دیده در آینه ی صبح تو را می بیند از گریبان تو صبح صادق می گشاید پر و بال... "حمید مصدق" ============== کسی عطرِ ماگنولیای تنت را درنیافت کسی مینای عشق را در میانِ دندانهایت ندید هزار مادیانِ ایرانی در اِسطبلِ اَبروانت خفتهاَند آن دَم که چهار شبِ کامل دست در کمرگاهِ تو ـ که دشمنِ برف است ـ حلقه میکنم ! "برتولت برشت" ================================== پی نوشت: در وبلاگم مطلبی نوشته بودم دوستی مهربان تمام این پست ها را برایم(خصوصی) ارسال کرد . خواستم چند دقیقه ایی میزبان تنهایی تان باشم. ==================================
|