چگونه می توانیم تلنگری بزنیم که به خودمان بیاییم همه ما دردمان دیده شدن است .زیر نور افکن ها ، دوربین ها و میکروفن ها بودن ، اما مخاطبان فرق می کنند ، یعنی کسی می خواهد اثرش در مجامع دانشگاهی دیده شود و کسی خرسند است به اینکه بچه های خوابگاه بدانند شاعر است . دیگری میخواهد در مسیر شعر فارسی دیده شود . اما دغدغه دیده شدن هست ، از کوچکتر ها تا بزرگترها هست ،اما اینکه از کدام منظر و از کدام پنجره خیلی مهم است . ما در خودآگاه یا نا خود آگاه وقتی شعری می نویسیم حتما مخاطبی فرضی داریم، می گوئیم که چه کسی قرار است این را بخواند . وقتی توقعمان را بالا ببریم به این می رسیم که خوب اگر فلانی متوجه ایراد من نشد فلان شاعر با سواد تر متوجه می شود و کم کم به این سمت می رویم که ایرادهایمان را کم کنیم . آن وقت است که دیده شدن پدید خواهد آمد . امروز نشد روزی خواهد شد ، بزرگانی که در خلوت کار کرده اند در نهایت در تاریخ ادبیات و مسیر شعر فارشی دیده شدند . اما بسیاری هم هستند که در مسیر کارشان فقط جلوه گری می کنند . در تاریخ شاید بشود فردوسی رامثال زد . تمام شاعران هم روزگارش صرف یکسری نیازها شد ،اما کسی که از آن دوره به آن به عنوان شاخص ماندفردوسی بود که اهدافش کاملا مجزا بود از دیگران . بر گرفته از روزنامه جام جم در گفتگو با اسماعیل امینی شاعر و منتقد
|