شعرناب

اندر باب حکایات شیخ 1


سال 85 سایت شخصی ای برای خودم درست کردم که شعرها، نقاشی ها و مطالب دیگه ای رو داخلش گذاشته بودم، اتفاقاً بازدیدش هم بالا رفت و دوست هنرمندم محمدرضا مظفری وبلاگی ساخت و به شوخی اسمش رو گذاشت وبلاگ هواداران شیخ علیرضا ناصح! این وبلاگ طنز هم در زمان خودش خیلی بازدیدکننده پیدا کرد. چندتا از این نوشته ها رو پیدا کردم که دیدم خالی از لطف نیست اینجا بنویسم.
-------
هو
و چنين رفت که جمعي از اوتاد و پيران خرابات وب قصد نمودند تا بشکرانه آن شيخ که هاست را همي پربار گردانيد لوحي چند بنگارند و آن حقير سراپا تقصير را به شرمندگي روي در جامه فرو همي نشانند.
پس خواجه مظفر را بدين مهم گماردند و او نيز از بداعت صنع و بلاغت کلام و ظرافت طبع اين چنين بساخت و گفته اند که تا آن زمان کس چنين وبلاگ نديده بود و تا آخر بر کس روشن نشد که او اين وبلاگ از براي شيخ ساخت يا از براي بازاريابي فن و هنر خود!
پس آن شيخ که ما باشيم نيک انديشه کنيم که ما را گرامي دارند و دل خوش داريم و چون فراغي گزيديم چند سطري از آنرا پر کنيم، باشد که بر دلي مرحمي بگذارد و بر لبي لبخندي و بر قبض تلفني پول اينترنتي!
يا حق
-------
«اندر حکمت شمايل خوب»
هو
پس اين خواجه مظفر نام ما را در صف هواداران خودمان نوشت و جمله خلق حيران شدند. هرکه را پرسيدند که اين چگونه باشد هيچ کس ندانست و عالمان انگشت تحير به دهان و سفيهان بساط ملامت به ميان. پس آن يک گفت که اين شيخ خوددرگير است و آن دگر گفت خودشيفته! و الله اعلم.
دي جمعي از نسوان ما را گرداگرد فرا گرفتند و گفتند يا شيخ! ما را حاجتي است با تو. گفتم استغفرالله! آن چه باشد؟ گفتند ما همه مادرانيم که طفلاني خرد داريم و گهگاه کج خلقي کنند و طعام نخورند و آزار دهند. گفتم خدا ببخشايد، مرا چه کار؟! گفتند قدري از آن عکسهاي هنري ات ما را ببخش تا به طفلان خود نشان دهيم و گوييم که گر فلان نکني اين شيخ را گوييم تا تو را بخورد!
سپاس گوييم خداي را عز و جل که چنين باعث شادي دل مادران گشتيم و خداي حکيم حکمتي در اين شمايل خوب اينچنين قرار داد...
يا حق


2