یک شوخی بزرگ... یک شوخی یزرگ از شبه معلمی کوچک و .... تعریف شعر : جناب کدکنی اینگونه شعر را تعریف می کند : "شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهء شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند." رضا براهنی با توجه به عناصر مختلف شعر، تعبیرهای گوناگونی از آن ارائه داده است: "شعر، جاودانگی یافتن استنباط احساس انسان است از یک لحظه از زمان گذرا، در جامهء واژه ها،." اثبات شعر را اینگونه یافته ام : در اشعار کلاسیک برای اثبات شعر قافیه ، ارکان عروضی متساوی و متکرر از بایدهای اثباتی شعر است ولی در شعر نو شرط انتفال و بیان احساس و بوجود آوردن یک اتفاق شاعرانه است (یک اتفاق تاثیر گذار) تفاوت شعر و نثر : در نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف استنکته ی مهم در این تفاوت که باعث بوجود امدن شبه برای دوستان می شود توجه نکردن به معنا است نه نوع نثر یا عروض ! پس تفاوت نثر و شعر نو در اتفاق معنایی است بر این اساس، نثر از پیچیدگی های کمتری برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن می رسد ولی در شعر، مخاطب تلاش می کند که در عین بدست آوردن پیام، از آن لذت ببرد. برای این منظور مجبور است آن را در لفافهء زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد. عنصر خیال :در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ "خیال" را از عنصر اساسی در شعر برشمرده اند نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد.. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع َدستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکلدستوری کلام، به آن، صورت شعری بخشیده است مشخص ی تاریخ زمان از دیگر تفاوتهای شعر و نثر است نثر هم یک زبان است شعر هم یک زبان، لیکن شعر زبانی است که از حدود زبان نثر گذشته به زبان مستقلی دست پیداکرده است.. به عبارت دیگر شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر، نویسنده، به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا می کند در حالیکه شاعر می کوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا، شعر را از سطح به عمق هدایت نماید با بیان این موضوعات ، این بیان احساس و این سوغات عنصر خیال بهتر است با تکنیکهایی به اختیار شاعر همراه شود که این تکنیک ها عبارتند از (آرایه های ادبی) اعم از لفظی مانند انواع جناس و واح آرایی و آرایه های معنوی مانند تشبیه ، استعاره ، تضمین ، تلمیح ، تضاد ، متناقض نما ، اسلوب معادله و حس آمیزی... و یا قافیه ، ضرب آهنگ ، عروض و یا شمار معینی هجا ... خوب دوستان عزیزم ببخشید که خسته تان کردم حالا برای اینکه کمی حال و هوا عوض شود یک شوخی بزرگ را مرور می کنیم جایی اینچنین خواندم : "جریانی که با عنوان شعر نو ( با زیر مجموعه های نیمائی و سفید و طرح و نثرواره و چند سطری و چندگانی ) با حمایت و تبلیغاتی وسیع در عصر حاضر، جامعه ی ادبی ما را تحت تأثیر قرار داد عواقب تأسف باری را به نسل ها ارمغان گذاشت و آن عواقب عبارت از ترویج بی انضباطی و ترقّی معکوس می باشد که مفصلاً به بسط و شرح هر کدام می پردازم:" دادا بیلوردی نکات: به یاد داشته باشید نویسنده ، شعر نو را یک "جریان" می داند و آن را به عنوان قالب قبول ندارد ! و در ادامه آن را به بی انظباتی و ترقی معکوس و پسرفت محکوم می کند که در ادامه می گوید : "بی انضباطی در شعر یعنی تخریب شعر. تخریبی که به جایش ساختمان جدیدی نبوده است. ما در شعر نو تنها تخریب بی سلیقه ی ساختمان منظم شعر را می بینیم که از دست همه بر می آید. لذا تخریب و بی انضباطی در شعر به معنای ساختار شکنی نیست. ادای تازه واردهایی است که در آستانه ی یادگیری نظم و عروض می خواهند شاعر باشند. چند بیتی بدون قافیه یا با قافیه می نویسند بعد بدون حساب و کتاب، یک دفعه از ریل وزن خارج می شوند و دو باره بر می گردند به زور چند بیتی می نویسند و باز تخریب شروع می شود." دادا بیلوردی البته نویسنده جناب بیلوردی به اینها اکتفا نکرده است و در ادامه شعر نو را به آوار ساختمان تشبیه کرده و مصالح ساخنمانی را وارد نقد خود کرده و بر سر شاعران جوان خراب می کند ( در ضمن از تعداد مجروحین هنوز خبری به دست ما نرسیده است ) ایشان در ادامه شاعران شعر نو را به تنبلهایی تشبیه می کنند که نیمایی و سفید میسرایند ( منظور از سفید همان سپید است البته بعید نیست در حال کلنگ زدن قالب جدیدی باشند به اسم سفید و در ادامه هم سرخ و آبیه و شاید از لحاظ هندسی قلقلیه می زنه زمین هوا میره خلاصه باید ببینیم تا کجا میره !) اینکه نیمایی قالبی است که تقریباٌ منسوخ شده بر کسی پوشیده نیست ولی حدافل نیما به عنوان کسی که این قالب را آورد دارای یک بدعت بود و اهدافی داشت همچون بیان راحت تر و برای قافیه شعر نگفتن و قلمی آزاد می خواست این آزادی تا جایی است که امروزه شاعران سپید اتفاقات شاعرانه را به زیبایی در قالب سپید بوجود می آورند و به هیچ وجه نمی توان آنها را محکوم به تنبلی کرد شاعران سپیدگوی با توجه به زیبایی اشعارشان ، بسیاری از نکات را رعایت می کنند و اینگونه نیست که بگوییم "از دست همه بر می آید" نخیر ! از دست هر کسی "ایجاز" بر نمی اید از دست هر کسی "واج ارایی ها" بر نمی اید از دست هر کسی تن ندادن به "حشو" بر نمی اید از دست هر کسی اسیر" اطناب" شدن بر نمی اید ... شاعران سپید سرا به زیبایی هر چه تمام با استفاده از کمترین کلمات احساس خود را منتقل می کنند هر شاعری در هر قالبی می تواند شعر قوی یا ضعیف بنویسد شاعر می تواند همه ی تکنیک ها را به کار بگیرد می تواند تکنیک عروض را هم به خدمت بگیرد می تواند در قالبهای کلاسیک بسراید می تواند سپیذ بگوید و ... این آزادی ارمغان زحمات بزرگ شاعران پیشین ما است و همه ی آوانگاردهای نسلهای گذشته یک پیشرو در ادبیات شدن باید هدفی را دنبال کند به عنوان مثال هدف نیما آزاد کردن شاعران بود و یا امثال منزوی و بهبهانی که اشعار دوری را گسترش دادند هدفشان این بود که شاعر اسیر قافیه نباشد کبکهايي به برف دلداده ، بي خبر غرق اين زمستانند وارث تاج و تخت نيمايي ، مدعی در حصار ارکانند یستن دست و پای یک شاعر ! حصر آزادی اش ندارد سود انقلابی به عرصه ی اشعار ! به گمانم شیبه شوخی بود تو به فکر گرفتن نامی ، تو اسیری برای این شهرت قالبی را گرفته ای در دست ، این اسارت نمی شود قدرت هر کسی را سپید می گوید با تکبر تو تنبلش خواندی گفته بودی سپید پس رفت است ..در الفبای اولش ماندی!!! برو امشب دوباره قصه بگو ، توی گوش تمام اوهامت برو از نو دوباره شاعر شو ، تو اسیری به ماندن نامت بی خبر جان! زلال ، نمیایی ست ، شرط شعرت شبیه پس رفت است شزط بدعت برای آزادی ست ، نه که با قافیه ببندی دست نه عزیزم کمی شدم خسته ، می روم در عروض نیمایی نن تَ تن تن تَ تن تَ تن تن تن ، ناشی ام من عزیز ! می پایی؟ تن تَ تن تن تَ تنم تن من سوخت در این نادانی تاولی می زند امشب به تمام بدنم داع نیماست خودت می دانی با زلالت نزنم با زلالت نزن تو حرف زیاد ، حرف اسفندیاری از اول این کلام ست حرف آزادی ! تو کماکان بگو به ما تنبل!!! تو کماکان به ما بگو نادان ، فکر این کن که خوب می فهمی شاعری را رها کن و بنشین توی خانه وَ حل بکن جدول شعر نو چرا نمی فهمی ، مانده ای در درون پیله ی خود این نصیحت و یا وصیت ما : با بزرگان خود نکن کل کل چه خوب است که شعر را به حصر نکشیم و از تمامی قلمهای آزاد که به زیبایی و رعایت بسیاری از باید و نباید ها می سرایند حمایت کنیم و به فکر شهرت و سری در سرها بودن نباشیم شاعر یک شعر سپید تنبل نیست ! برویم شعر را بفهمیم و بعد در مورد شعر سرودن و قالبها اظهار نظر کنیم قلم تمام شاعران عزیز را که غارغ از منیت ها " شعر " می سرایند را می بوسم . ماندگاری در توهین و نادیده گرفتن بقیه نیست با تشکر از نگاه همه ی عزیزان و سرورانم حتی آن عزیزی که مرا نادان خواند
|