شعرناب

خطای بزرگ ادبی


خطای بزرگ ادبی بتوسط شبه معلمان کوچک و نادان
و آبرو ریزی در بین نسل با هوش آینده
جریانی که با عنوان شعر نو ( با زیر مجموعه های نیمائی و سفید و طرح و نثرواره و چند سطری و چندگانی ) با حمایت و تبلیغاتی وسیع در عصر حاضر، جامعه ی ادبی ما را تحت تأثیر قرار داد عواقب تأسف باری را به نسل ها ارمغان گذاشت و آن عواقب عبارت از ترویج بی انضباطی و ترقّی معکوس می باشد که مفصلاً به بسط و شرح هر کدام می پردازم:
الف) بی انضباطی:
بی انضباطی در شعر یعنی تخریب شعر. تخریبی که به جایش ساختمان جدیدی نبوده است. ما در شعر نو تنها تخریب بی سلیقه ی ساختمان منظم شعر را می بینیم که از دست همه بر می آید. لذا تخریب و بی انضباطی در شعر به معنای ساختار شکنی نیست. ادای تازه واردهایی است که در آستانه ی یادگیری نظم و عروض می خواهند شاعر باشند. چند بیتی بدون قافیه یا با قافیه می نویسند بعد بدون حساب و کتاب، یک دفعه از ریل وزن خارج می شوند و دو باره بر می گردند به زور چند بیتی می نویسند و باز تخریب شروع می شود.
شبیه این می ماند که انگار قسمتهای مختلف ساختمانی را به قصد نو آوری تخریب می کنند و سپس همانگونه رهایش می سازند. یک ستونش افتاده و دو ستونش نیمه شکسته باقی مانده. نصفی از سقف ریخته و باقی آویزان است. یک سوم دیوار شمالی ریخته و دیوار جنوبی سالم است. شیشه های پنجره شکسته و چهارچوبش نیز ترک برداشته روی دیواری کج آویزان است. مقداری از پله های ساختمان را برداشته اند و بقیه مانده.... اکنون خرابه ی شعر نو اینگونه است. ساختمان شعر همانجوری خرابه رها شده و الآن می بینیم که عدّه ی زیادی از بچّه های ما را برق گرفته است.
ساختمان همانجوری رها گشته و الآن می بینیم که بیشتر بچّه های ادبیات ما زیر آوار و دیوار مانده اند.
ساختمان طوری تخریب شده که ما مجروحان را نمی بینیم و کم کم این تخریب برای ما فرهنگ می شود. بچه های باقیمانده هم در ادامه ی راه، به چنین تخریب هایی دامن زده و افتخار هم می کنند.
لذا بی انضباطی در شعر عواقبی بس جبران ناپذیر برای جامعه ی جوان ادبیات ما داشت که به شرح زیر می باشد:
1- تنبل پروری
با ظهور شعرهای نامنظم و نثرهای مختلف تحت عنوان شعر نیمائی و سفید، جوانان با استعداد جامعه ی ادبی از زحمت و خلاقیت در نظم و فنون موسیقییائی دوری جسته و راحت طلبی را پیشه ی خود ساختند. نوجوانان و جوانان تازه به عرصه رسیده ای که در مقابل « نو » ی آلوده به نام نیما، شعرهای اجداد ما را «کهنه» تصوّر می کردند، دیدند بی سوادانی که ناتوان به خلق شاهکار در قالب هایی چون عزل بوده اند در شهرت جهانی به اوج قلّه رسیدند، خود به خود از شعر منظوم و از شوق زحمت، سست گشته به سوی انواع نثر روانه شدند. به جای اینکه به انضباط در شعر اهمیّت داده و به دنبال یادگیری نظم و ساختار بروند ، نشستند چند سطری نوشتند و سطرها را در اندازه های مختلف و غیر منظّم بریدند و سطور را در نهایت بی انضباطی در زیر هم قرار دادند و در عرض چند دقیقه شاعر و استاد شدند. خلق تصویر در نثر آسان است اما در نظم مهارت و استادی می طلبد. در نظم حافظ و سعدی و شمس چنان تصویرهایی پیداست که اکنون نیز تازه و به روز هستند. محتوای نثرهای روانی چون مناجات نامه ی انصاری هنوز هم تازه است. به خاطر اینکه با زمان حرکت می کنیم به روز کردن زبان و تصویرها و استعاره ها از وظایف ماست اما از طرف دیگر حفظ نظام و موسیقی نیز تکلیفی بر گردنمان دارد. چه بهتر که استعاره و تصویر تازه را در نظم بگنجانیم نه اینکه از روی تنبلی و در راستای تنبل پروری ، خطاهای خویش را روز به روز توجیه نماییم.
2- شبهه زایی
امروز اگر شخصی نتواند یک مثنوی بسازد ما قادر به تشخیص سواد و شاعر بودن آن نیستیم. تا بخواهی دهنت را بازکنی خواهد گفت نیمایی است. تو مگر می توانی برایش جسارت بکنی!؟ مگر می توانی یادگیری نظم و انضباط و عروض را به او توصیه کنی؟!
امروز اگر شخصی دو مصرع یک رباعی را به زور بسازد و اوزان دو مصرع دیگر را از روی بی سوادی و ناتوانی به هم ریزد مگر می توانی برایش بگویی که بالای چشمت ابروست؟! حق هم با اوست. آخر چرا در برابر تو غرورش را بشکند؟! تو کیستی که برایش درس انضباط و ساختار و هنجار یاد بدهی؟ « نیمایی » است والسلام . کار تمام.
تعصّب و تبلیغ مدافعان قالب « نثر نیمایی » چنان قوّت گرفته که حتّی می خواهند با جسارت تمام شعر منظومی چون « زلال » را نیز در مراحل تشکیک و شبهه افکنی، جزوی از میراثآقای علی اسفندیاری یوشیبه جا انداخته و این چنین در منظر عموم به تخریب مقام زلال بپردازند. آیا زلالی که استاد به میدان می طلبد تا شاهکار در موسیقی خلق نماید، برازنده ی قربانی شدن در چنین شبهه زایی هاست؟! اگر بزرگ حسودانی در ادبیات، کمی حیا را کنار بگذارند می توانند ادّعا کنند که تعاریف و اصول و قواعد سبک زلال را نیزآقای اسفندیارینوشته بود.
3- تخریب موسیقی
بنده از انتشار سیل نثرها در ادبیاتمان خیلی دلگیرم.
تثبیت اصالت موسیقی تمدّن ما منوط بر تثبیت قالب های منظوم است.
فرار از زحمت و بی انضباطی در شعر و از رونق انداختن قالب های منظوم، می تواند بزرگترین ضربه را بر موسیقی ریشه دار ما فرود آورده و موسیقی نا منظم نا کجا آبادهای جهان را جایگزین افتخاراتمان نماید.
نیمائی و سپید نه تنها با ادای قالب های نثرهای مختلف در ادبیات قدیم ایالت های مختلف ، انضباط موسیقی را به هم می زند بلکه متاسفانه چیزی هم بر ادبیات نمی افزاید. همه ی آن چیزهایی را که در مورد قالب نیمائی و سپید می گویند از بیست قرن پیش در ادبیاتهای جهان بوده و هیچگونه تازگی ندارد. به روز بودن محتوای قالب نیز امری طبیعی است. روزگاری در قالب های منظوم و منثور واژه هایی چون شراب و دیوان، از جملهی شاه واژه هابودنداکنون نیز زمان چنین اقتضا می کند که قهوه و شربت و سایت و وبلاگ در داخل قالب پُز بدهند. چنانکه اکنون در قالب غزل ، محتوا و زبان و شعریّت به روز است اما قالب همان است که در قرن های پیش بوده است.
آخر آتش می گیرم از واقعه و دلم می سوزد به نسل آینده. نسلی که با دلی زلال ، چشم بر فانوس ما دوخته است. « شعر نو » و « شعر کهن » را چه کسانی به زبان پاک نسل ما انداخته است؟!!!
بزرگمردان ادبیات ما اینگونه از ادبیات پاسداری می کنند؟!
به اوج رساندن شهرت و نامدر تعصباتی بیجاباپوشاندن حقیقت و با تخریب شخصیت سبک زلال و زلالکوبی به خاطر تثبیت و حفظ نام شخصی در بالاترین پله ی نردبان تاریخ ادبیات به چه قیمتی؟! واقعاً جای تاسف هست بر چنین داد و ستدی.
و افسوس باد بر انصاف و عدالت مدعیانی در عرصه ی ادبیات.
ب) پس رفت ( ترقّی معکوس )
شعر نو ( نیمائی و سپید ) چیست؟! دیوارهای شکسته ای که ادای انواع مختلف قالب های منثور قدیم را در می آورد. نوعی انتشار بی انضباطی در موسیقی شعر. احساس می کنم بزرگمردان ادبیات قدیم صرفاً به خاطر حفظ انتظام موسیقی، حیاء می کردند نثرهای روان و فنّی را به صف شعرها داخل نمایند. برای اینکه شعر در قالب های نثر روان، موسیقی منظمی را رهبری نکرده و موجبات لنگ در ضرباهنگ را پدید می آورد. خلاصه اینکه ساختمان شعر را با سیلی از جریان تند به اصطلاح « شعر نو » خراب کردند. ساختمان همانجوری خرابه ماند. بعد از مدّتی دیدند نه طرحی است و نه توانی برای ساخت جدید، نرم نرمک به عقب برگشتند.
به عقب بر گشتند و قالب هایی چون نثر فنی ،نثر روان ، نثر شکسته ی ادبی، نثر مسجع ، نثر بینابین و زیر مجموعه های ادبی اینچنینی مثل دکلمه های عاشقانه و سطور شاعرانه را که از قرن چهارم رایج بوده است، ادامه دادند. چنان شلم شوربایی به راه انداختند که دیگر آدم نمی تواند بگوید که فلان اثری که به نام « شعر سپید » است، همان قالب نثر مرسل ادبی می باشد.
یا فلان اثری که به نام « نیمایی » منتشر شده همان قالب « نثر فنی و بینابین یا مسجع یا نثر روان عروضی » می باشد که از قرن ششم رواج دارد.
دلنوشته ها را از دلی پُر سرریز کرده و سطورش را مثل داستان نامه هایی کوتاه بریدند و نامش را « شعر نو » گذاشتند.
اینک نیما یوشیجی که ساختمان منظم ما را تخریب کرده و همانجوری رها کرده و رفته، نه تنها پدر قالب های نثر کلاسیک قرنهای سوم و پنجم وششم و دهم است بلکه پدر همه ی قالب هایی است که شعر در آنها به روز نوشته می شود و هر گونه نو آوری و طرحی هم که بعد از این در عالم ادبیات رخ دهد، به نام نیما یوشیج تمام خواهد شد و زیر مجموعه ی خرابه های ایشان است!!! دردا که دل آدم خون می شود در چنین خرابه هایی.
سیر در لا به لای سخن:
الف - بی انضباطی و ناشی گری در شعر و هنر ، نشانه ی ساختار شکنی و ایجاد سبک و قالب جدید نیست. در این خصوص مراجعه شود به مقاله ی ( http://hagzolal.blogfa.com/cat-20.aspx )
ب – آزادی در ادبیات به معنای خروج از اصول و قانون و قاعده نیست. در این خصوص مراجعه شود به مقاله ی (http://hagzolal.blogfa.com/cat-24.aspx )
ج- برش بی قاعده ی سطور انواع نثر ، نشانی از هنجار شکنی و نو آوری در ادبیات نیست، در این خصوص مراجعه شود به مقاله ی ( http://hagzolal.blogfa.com/cat-26.aspx )
د- باید در خرابه های نو به چشم دیگری بر « زلال » نگریست، در این خصوص مراجعه شود به مقاله ی ( http://www.hagzolal.blogfa.com/cat-21.aspx )
به زخمم مرهمی داری؟
به این خشکیده لبها نیز می باری؟
منم هنـجـار نرمک پـای این دنیـای نـا هنـجـار
منـم که در خرابه می کشم جاری
بـــه ضرباهنگ بیـداری
جوابی شفاف و منطقی بر یک سئوال:
آیا « زلال »، زیر مجموعه است یا قالبی جدید و منحصر به فرد؟
پاسخ:
اگر شعری بخواهد زیر مجموعه ی قالب و سبکی قرار گیرد باید دارای « هنجار » های مشترک باشد:
الف- هنجار های قالب های منظوم کلاسیک ( مثل غزل، مثنوی، رباعی و .....) به شرح زیر می باشد:
1- شکل مربع و مستطیل قالب
2- وجود « بیت »
( تعریف بیت: دو مصرع هم طول و هم وزن که می تواند بی قافیه یا با قافیه باشد )
3- منظم بودن ساختار
به عنوان مثال، می توانیم با در نظر گرفتن هنجارهای مشترک فوق، غزل را زیر مجموعه ی قصیده و یا دو بیتی و چهار پاره را زیر مجموعه ی برخی از قالب های منظوم کلاسیک بدانیم.
ب- هنجارهای قالب های منثور کلاسیک ( مثل نثر روان عروضی، نثر مرسل، نثر محاوره ای، نثر شکسته، نثر بینابین، نثر مسجع، نثر عالی و...) به شرح زیر می باشد:
1- بی شکل بودن قالب
2- برش سطور به طور سلیقه ای و خارج از قاعده و اصول.
3- نا منظم بودن ساختار
4- آزادی در چگونگی رانش مطلب و ظرفیّت محتوا .
به عنوان مثال، با در نظر گرفتن هنجارهای مشترک فوق ، نیمائی و سپید، زیر مجموعه ی قالب های منثور کلاسیک می باشند.
ج- هنجارهای قالب های سبک زلال ( مثل زلال عروضی قافیه دار، زلال عروضی بی قافیه، زلال عروضی پیوسته، زلال آزاد و...) به شرح زیر می باشد:
1- شکل مثلث یا پنج ضلعی و شکل لوزی یا شش ضلعی قالب
2- سطر مادر
3- سطور قرینه
4- راز «2»
5- شروع و اتمام محتوا طبق اصول و قاعده
بنابر این با در نظر گرفتن هنجارهای مشترک فوق و همچنین وجود موسیقی منحصر به فرد در نوع عروضی، « زلال » نه می تواند زیر مجموعه ی منظوم کلاسیک و نه می تواند زیر مجموعه ی منثور کلاسیک باشد. بلکه خود قالبی جدید و سبکی منحصر به فرد است.
نکته:
قبل از ظهور « شعر زلال » ، خیال می کردند که شعر نو ( شعر منثور ) سبکی جدید بوده و قالب های منثوری مثل نیمائی و سپید، قالبی جدید و منحصر به فرد می باشند. لیکن بعد از ظهور شعر زلال ، دیدند انواع شعر منثور که به نام نیمائی و سپید در روزنامه ها و سایتها سرازیر هستند، نه تنها قالب و ساختار جدید و منحصر به فردی نیستند بلکه کپی و شبه زیر مجموعه ی قالب های سبک « نثر » کلاسیک می باشند.
اینک آنهایی که از فرط غرور و حسادت می خواهند مقام والای سبک زلال را پایین آورده و شعر زلال را زیر مجموعه ی شعر نو ( شعر منثور نیمایی و سپید ) اعلام نموده و به آقای علی اسفندیاری یوشی بچسبانند خوب گوشهایشان را باز کنند و بشنوند:
با توجّه به هنجارهای فوق، نیمایی باید ابتدا خودش قالبی جدید و منحصر به فرد باشد تا بتواند زیر مجموعه ای مثل زلال را نیز دارا گردد.
نیمایی خود زیر مجموعه ی ساختار و قالب نثر هم نیست. کپی از ساختارها و هنجارها و سلیقه های چندین قرن گذشته است.
نیمایی به دلیل بی انضباطی و درهم ریختن نظام موسیقی، نه تنها مجموعه ی زلال نیست بلکه حتیّ لیاقت زیر مجموعه بودن به زلال را نیز ندارد. ساختارهایی از شعر نثر که به غلط « شعر نو » نام گرفته و بعدها با ملاحظه کاری هایی در اسم «نیمایی» محصور گشت، از قرن سوم در ادبیات اروپا ( بخصوص در ادبیات فرانسه ) و در ادبیات عرب و در ادبیات ترک و فارس و حتی در ادبیات روس و آمریکا و ترجمه هایشان رایج است.
خادم اهل قلم
دادا بیلوردی
هیجدهم خرداد 1392


2