میدونی بختیاری روز اینقدر دلم از این روزگار گرفته بود کهگفتم خدا میشه دیگه کاری به من نداشته باشی من با شیطون راحتترم.ب؛اتفاقا تو ی جلسه ی شهر دور مشارکت یکی از بچه ها بود .خوب حالا چی ؟م؛نمیدونم راستش قاطی پاتی شده تو هم.