یکی بود یکی نبود زیر گنبد خدا غیر از خودش هیشکی نبود .یکی بود عاشق و یکی دیگه مجنون او این دوتا یکی بودن .ی روزی پای نهار ی جناقی میشکنن . مثلاً یارم تو را فراموش.حالا هر کدوم جناق بدست ی جای دور دنبال هم میگردن .این داستان ادامه دارد...