شعرناب

سرزمین من

سرزمین من
ارزو می کنم خداوندگار عشق و زندگی وجودت را از دروغ و نیرنگ، از تزویر و متظاهرگری دور نگاه دارد...
چه می شد اگر
خانه ام در سایه درختان سرو ازاد و بلند بر نام و نشانش شهره بود
سایه های دود و بادهای پر از گردو خاک اندوهُ سرخی از سوختن دلها و زاریدن چشمهای پرخون را ندیده بود
باید از این فصل ها و گذرگاه عبور کرد
کودکان را به باغهای غرق در سکوت برده و صدای خنده کاشت تا شادی بار دهند
دختران زیبای پاک و مهربانی خدا را در کوی و باغ ها به گشت گذار و ریز خنده هایی که ارتعاش هستی را می بافند با احترام و اشتیاق عادت داد، تا از ترس و دلهره هایشان که تمام زخمهای جامعه،غم و اندوه اندیشه ها، لرزه های فرهنگِ خانه خراب کن را با عشق و محبت و نورانیت خدایی ترمیم دهند
باید این مردم و جامعه را با نیاز و نوازش ارامش داد
باید از اشک های مادران جز داستان ها و خاطره ها اثری نماند
از زخم های دل و دست پدران، از ضعف های زانو برای رفتن به سمت خانه، از ضعفهای دیدن برای ناتوانی خرید از ضعف های شنیدن برای نشنیدن نیاز کوچک کودکان ،از نقابهای خشم و سکوت برای دور نگه داشتن مادران ، از عادتهای زبان به دروغها برای کمتر و کم رنگتر کردن رفت و امدها ،از گلایه های ساختگی و اصرارش برای خراب کردن صله ارحام ها ، و.و.و هزاران زخم ها و دردهایی که باید با رئفت و مهربانی هایمان با منطق و صداقتهایمان درالتیام و پرورش و رشد بهترشان تلاش کنیم
این سرزمین مهرو محبت است ن غبار و خیانت
نگذاریم دیر شود وفراموش
بخواهیم یا نه ما بیش از حد تصور در جهل و نادانی با خیال اگاهیِ کذب داریم تیشه بر ریشه این جامعه می زنیم ، فقط کافیست هر کسی خود را اصلاح کند ، دروغ نگویم ، به دروغگوهافرصت و احترام بخاطر منفعت شخصی نگذارم ، در مقابل جور و جفا هر چند با ترس و لرز حرفم را بزنم ، خودم را مسئول مطلق و صدرصد فرزندان اینده این سرزمین بدانم ،
پ .ن ...فقط یک احمق می تواند شزایط جامعه و فرهنگ و مذهب دیگران را با زیر سوال بردن و بد نشان دادنشان ، سعی در نشان دادن خوب و بهتر بودن شرایط خودمان کند این واقعا احمقانه ترین کار ممکن است
روح اله سلیمی


1