شعرناب

محسن حسینخانی شاعر کرمانشاهی


آقای محسن حسینخانی"، شاعر کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۳۶۷ خورشیدی، در کرمانشاه است.
◇ کتاب‌شناسی:
- تنها مرگ زندگی می‌کند
- زمین گرفتگی
- کودکی‌ام را پس بدهید
- این عاشقانه‌های کوچک یک روز بزرگ می‌شوند
- باران بعد رفتنت بند نمی‌آید
- یورتمه در دشت دلتنگی
- کوه صدایم را پس نمی‌دهد
و..
◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
در بالکن کوچک ما
اتفاق‌های بزرگی می‌افتد
وقتی لباس‌های تو
پهن می‌شود در آن
آفتاب نمی‌میرد از تشنگی
باد ساده نمی‌گذرد از این همه خوشبختی
گنجشک‌ها چکه‌ چکه مست می‌شوند
و بارانی که فردا خواهد بارید
مردم را مهربان می‌کند...
(۲)
اندوهم باری‌ست
که روی دوش تو افتاده
جعبه‌های چایی
که خستگی را در نمی‌کنند
باکس سیگاری
که در دلم دود می‌شود
اندوهم
سوزی‌ست
که در لباس کُردی تو می‌پیچد
وقت پیچیدنت
از پیچ کوهی
به پیچی دیگر.
(۳)
غریبند در عراق
غریبند در سوریه
غریبند در ترکیه...
ای «شیر کو»
کاش لااقل لقب تو «بی کس» نبود.
(۴)
آفتاب
از همان جای همیشگی طلوع می‌کرد
و هیولای روزمرگی
دهانش را
برای بلعیدن رویاهام
باز کرده بود
تو آمدی
و چشم‌هایت
جای آفتاب را گرفتند
تنها تو می‌توانستی اینچنین
دهان تاریک روزمرگی را ببندی.
(۵)
باد به باد می‌رسد
دوست داشتنش را آغوش می‌کند، می‌چرخد
ابر به ابر می‌رسد
دوست داشتنش را گریه می‌کند، می‌بارد
من به تو می‌رسم
دوست داشتنم را بوسه می‌کنم
می‌چرخم
می‌بارم.
(۶)
دیواری خالی بودم
آمدی
پیراهنت را آویختی بر من
و بخشی از تنهایی‌ام پوشانده شد
عکست را آویختی بر من
و خاطره‌ای به دنیا آمد
غمت را
شادی‌ات را...
بمان
تا درد نکشد دلم
درد نکشد دیوارِ آویخته از میخ.
(۷)
گفتند
خانه‌ی تو
در مسیر رودخانه است
و من سوار بر قایقم پارو زدم
کم کم
نیزارها و مرغ‌آبی‌ها محو شدند
جیغ مرغ‌های دریایی
و سوت کشتی‌ها
جای آواز قورباغه‌ها را گرفتند
گفتند خانه تو
آن طرف دریاست
قایق من کوچک بود و خسته
قلبم اما برای تو بزرگ و تپنده
قایق را رها کردم
و دل به دریا زدم.
(۸)
بگو دوستت دارم
و بگذار این جمله تا زیر خاک هم با ما بیاید
این بار درختی شویم
که شاخه‌هایش انگشتان من باشد
برگ‌هایش موهای تو
بگو دوستت دارم
تا فردا همه باور کنند
آواز دو پرنده که در قلب درختی می‌خوانند
چیزی جز دوستت دارم نیست.
(۹)
بیا و به این‌ها بگو
کم خودشان را
به پنجره اتاقم بکوبند!
بگو آن طرف پنجره
شمع نیست
دل من است که آتش گرفته!
اصلا
آن روز که روسری گلدارت را سرت کردی
فکر بی‌تابی این همه پروانه نبودی!؟
(۱۰)
صدای خنده‌های تو
افتادن تکه‌های یخ است
در لیوان بهار نارنج
بخند
می‌خواهم گلویی تازه کنم.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی


1