شعرناب

آسیب های روحی

ای عشق
یاد آن روزی افتادم که سیگارم را در سکوت کشیدم و من در آن ساعت معروف هنوز تسخیرم.. بین نوشتن و ننوشتن شعرهایت سرگردانم.. دلتنگی خیلی سخته.. باعث می شود گوشت انسان مثل لیمو تلخ شود.. بعد از تو از این شهر و خیابان هایش رفتم.. ما در این شهر خاطراتی داشتیم که دلتنگی اش فراتر از آسیب های روحی بود.. من یک قطره آب بودم ولی خاطراتت مرا به اقیانوس تبدیل کرد.. وای از خاطرات که عمرم به آهی بگذشت.. در حقیقت ما انسان ها به چیزی آرامش بخش تر از دراز کشیدن تو یه دشت پر از گل با آسمان آبی در خاطراتمان نیاز داریم.. چرا که زندگی بعد از مدتی درس تلخی میده که از هیچ چیز تعجب نکن!... انسان ها و خاطراتشان دو چهره دارند، زیبایی داستان زندگی ات از زیبایی آدمای اطرافت و کسانی که به زندگی ات راه دادی می آید؛ چرا که بعدا از خاطراتشان می فهمی..


1