شعرناب

📗 اصول سپید نویسی (درس چهارم)

بسم الله الرحمن الرحیم
🔶 سطر بندی
🔶 زبان
🔶 فضا
قطعا این عناصر به نسبت مساوی در شعر سپید نقش ندارند البته این تقسیم بندی به معنای آن نیست عناصر با درصد کم اهمیت کمی دارند که گاهی همین قسمت کم درصد اگر دارای نقص باشد کل شعر سلاخی می‌گردد.
در خصوص ضد نثر که از تحقیقات اخیرم هست بعد ها صحبت خواهم کرد.
📚 سطر بندی :
در شعر سپید با عنایت بر فقدان مصراع و بیت اولین مشخصه ی ظاهری در سرودن سطر است و سطر بندی.
سطر بندی اساس و شاکله ی یک شعر سپید است به نظر من چون شعری که فاقد مصراع است شعری که فاقد بیت هست اگر سطربندی درستی روی آن انجام نشود طبیعتا کلام منقطع می ماند و ابتر
باید توجه داشت که در این گونه ی شعر چون وزن عروضی وجود ندارد ما حق نداریم هر طور که دلمان خواست جملات را زیر هم بنویسم.
بارها در نقد و بررسی های اشعار سپید به طرز سطر بندی و پرهیز از سطر بندی افراطی اشاره کرده ام.
اولا سطربندی در شعر سپید باید به گونه ای باشد که بدون درج علائم نگارشی شعر به سطر بعدی منتقل شود.
شاعر باید به گونه ای سطر بندی کند که حتی یک مخاطب هم حتی نتواند شعر را به صورت انشاء بخواند و مخاطب بفهمد که با یک شعر طرف است نه جملات بچه های دبیرستانی
سطربندی در شعر سپید که از قاعده ی
به اسم Golay نشات می‌گیرد باید هم موجب افزایش بار موسیقی شعر شود و هم گاهی برای نوآوری در فرم و زبان اثر این تکنیک به کار می‌رود.
سطر بندی درست در جنبه های زیبا شناختی اثر هم دخیل است چرا که به واسطه ی سطر بندی صحیح فن بیان و بلاغت شعر استوار می‌گردد.
به اعتقاد من هر اتفاقی که در شعر حادث می‌شود صورت ظاهری آن نیز از این اتفاق در امان نخواهد بود.
برخلاف نظر عده ای که شعر سپید را بی درو پیکر می‌دانند، این گونه ی شعر دارای قواعد و حدود و مرزهایی است که سرایندگان آن ملزم به رعایت آن هستند از جمله همین نحوه و چیدمان سطر بندی که اگر درست رعایت نشود شعر ما سلاخی می‌گردد.
شعری از شاملو را در نظر بگیرید که اصول سطر بندی در آن مراعات شده است
اندیشیدن
در سکوت
آن که می‌اندیشد
به‌ناچار دَم فرو می‌بندد
اما آنگاه که زمانه
زخم‌خورده و معصوم
به شهادتش طلبد
به هزار زبان سخن خواهد گفت
📚 زبان :
زبان در هر فرهنگ و سرزمینی که وجود خود را ثابت کرده اند مانند انقلابی پویا و فعال بوده که گاهی هم ممکن است با کوبش های شدید زخمی شود گاهی چیزهایی را که در مسیرش وجود دارد را حذف کند و با خود حل نماید و دستخوش تغییراتی هم بشود.
زبان فارسی هم مانند خیلی از زبان ها دچار تغییراتی شده است.
لازم به ذکر است بهترین مکانی که می‌شود به تغییرات زبان پی برد همین مقوله ی شعر و شاعری است. از اول قرن حاضر تاکنون در ادبیات فارسی حتی مکاتبات اداری و زبان و گفتار عامیانه هم دچار تغییراتی شده که ممکن است در بازه ای این تغییرات خطی و در بازه ای لگاریتمی است.
دکتر سیروس شمیسا می‌گوید :
(( هر شیوه ای که برای نوشتن یک اثر ادبی بر می گزینیم در زبان ،معنا می گیرد . یعنی صاحب اثر با استفاده کلمات به بیان اهداف خود می پردازد. در واقع شعر یعنی زیبایی آفرینی با زبان . زیرا زبان جنبه ی هنری و خلاق دارد و با سبک و زیبایی عجین شده است))
در شعر سپید نیز زبان، المانی است که حساس و لبه ی تیغ یک شعر است حتی شاعران سپید گوی سال های گذشته زبان مشابهی با جریان شعر سپید اکنون ندارند و قطعا در آینده هم باز زبان در این گونه ی شعری تغییر خواهد کرد.
دکتر شفیعی کدکنی می‌گوید :
(( شعر حادثه ایست که در زبان روی
می دهد و در حقیقت گوینده شعر با خود شعر عملی را در زبان انجام می دهد که خواننده میان زبان شعری او و زبان روزمره و عادی یا به قول ساختگرایان زبان اتوماتیکی تمایزی احساس می کنند . این عمل می تواند شناخته شده یا غیر قابل شناخت باشد.))
پس در سرودن شعر سپید شاعر باید توجه کافی و وافی به زبان و کلمات شعرش داشته باشد در مقوله ی زبان در شعر سپید باید
تعامل های اجتماعی ( social interaction) در نظر گرفته شود. تعامل اجتماعی که شامل میان فردی، گروهی، سازمانی، خانوادگی، دوستانه، آموزشی می‌باشد باید در همه ی زیر شاخه های خود به مدد زبان شعر آید و اگر شاعری این افراز ها را مراعات نکند شعرش فقط نثری زیر هم نوشته شده است.
به عنوان مثال این شعر حضرت حافظ را در نظر بگیرید
مرا در منزلِ جانان چه اَمنِ عیش، چون هر دَم
جَرَس فریاد می‌دارد که بَربندید مَحمِل‌ها
به نظر شما اگر حافظ الان زنده بود و حتی اگر باز کلاسیک می‌نوشتند آیا اینگونه شعر می‌گفتند؟ قطعا خیر چرا که آن موقع ها برای کاروان، زنگ شتر و غیره و غیره بوده اما با پیشرفت علم الان اینگونه نیست و یکی از علل تغییر زبان همین پیشرفت علم است.
مثال بعدی را در نظر بگیرید
زبان شعر شاملو را با سپید نویسان الان هم می‌شود مقایسه کرد
حسرتی
نه
این برف را دیگر
سر باز ایستادن نیست،
برفی که بر ابرو و موی ما می‌نشیند
تا در آستانه آیینه چنان در خویش نظر کنیم
که به وحشت
از بلند فریاد وار گُداری
به اعماق مغاک
نظر بدوزی
زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت می‌کنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز در صف خلوت سینما خودت را
دلبرانه می‌چسبانی به من
هنوز باورم نمی‌شود
که سال به سال
چشم به راه زمستانی می‌نشینم
که سال‌ها چشم دیدنش را نداشته‌ام
عباس صفاری
لازم به ذکر است که خود زبان از
زیر شاخه هایی تشکیل می‌شود که
ان شاء الله در درس بعدی مطرح خواهم کرد
#سید_هادی_محمدی
پی نوشت :
منابع در آخرین جلسه ی دروس ذکر خواهد شد.
تقدیم به دوستان دانشگاه شعر ناب
شب است و خاطره ها پای کار می ماند
نگاه قافیه بر عکسِ یار می ماند
شکوفه های دلم قتل عام نوروزند
خزان من وسط نوبهار می ماند
برای لمس جنین جنون آزادی
هزار پنجره در انتظار می ماند
فقط به یاد تو دوشیده ام محالِ خیال
وگرنه شعر و غزل مستعار می ماند
از آن زمان که شروع شد رُمان بی خوابی
کتاب ثانیه ها بی قرار می‌ماند
حریم گریه پس از ارتکاب آخر تو
بر آستین تَن ام نونوار می ماند
ردای قامتِ صد پاره ی ترنجِ وفا
همیشه در سبدِ احتضار می ماند
چه کرده ای که به مرگِ صدا گرفتارم
و اعوجاجِ نُت ام بی بخار می ماند
چه کرده ای که در اوج هوار هر دهقان
جنازه ای سَر بوق قطار می ماند
اگر چه مشتریان دورِ ماه من گیرند
زمینِ جاذبه ات در مدار می ماند
میانِ مذهبِ آزار های تکراری
اذانِ کوچه ی غم یادگار می ماند
#سید_هادی_محمدی


1