محمد ناصر فرخاد شاعر هراتیزندهیاد "محمد ناصر فرخاد" فرزند "علی اصغر"، شاعر افغانستانی، ساکن در مشهد، زادهی سال ۱۳۳۳ خورشیدی، در شهر هرات بود. وی تحصیلات خود را تا دریافت دیپلم در دبیرستان جامی هروی ادامه داد و با تجاوز شوروی به افغانستان به ایران مهاجرت کرد و به فعالیت ادبی و فرهنگی روی آورد و میتوان او را از شاعران نسل اول مهاجرت به حساب آورد. وی که سالها در بستر بیماری بود و بر اثر سکته مغزی مقداری از توانایی های جسمی و تکلم خود را از دست داده بود، در یازدهم فروردین ماه ۱۴۰۳ درگذشت. مجموعه شعر "افسانه نخوانده" از کارهای منتشر شدهی این شاعر است. ◇ نمونهی شعر: (۱) خیال دوست، چپ و راست در برابر ماست بر آن خوشیم، که الطاف دوست یاور ماست به بلخ و توس و سمرقند و اصفهان ندهم کسی که جوره ندارد به شهر، دلبر ماست نه دلبر است که سر تا به پای، ناز و اداست نه دلبر است که او جانِ جان به پیکر ماست نمیکنیم شکایت ز آفتاب تموز که آن همای سعادت چو سایه بر سر ماست به راه دوست ببازیم سر به وقت مصاف اگرچه رستم دستان حریف کمتر ماست خطر کنیم و به یادش ز هفت خوان گذریم که اژدهای دو سر هم اسیر منتر ماست قضای حتمی و تقدیر، خاک درگه اوست کجا رویم از این در، که این مقدَر ماست کجا رویم که گنجشککان این باغیم درخت لطف نگاهش نوازش پر ماست. (۲) دو چشمت بر من امشب قصهخوانی میکند، یا نه؟ حریم خاطرم را پاسبانی میکند، یا نه؟ به طوفان غمت افتاد آخر کشتی صبرم بگو امید وصلت بادبانی میکند، یا نه؟ دل افسردهام سیمابوار از غصه میلرزد نگاهت در دلم آتشفشانی میکند، یا نه؟ به کاخ گردنت، دست امیدم کوتهی دارد دو گیسویت به دستم نردبانی میکند، یا نه؟ به افسون غزل خواهم به دامت آورم، اما ندانم طبع، با من همزبانی میکند، یا نه؟ به عهد نوجوانی پیر شد "فرخاد" و میترسم که با یاد غمت دیگر جوانی میکند، یا نه؟. (۳) گر من درون پیلهی اندوه فسردهام اما به شاخ بیبر و خشکیده، درخت امید تنیده ابریشم اشکهای شفافم. (۴) معشوق من! گیسوانت را بگشا تا نسیم عطر خونین بهاران را پاشد به روی مخمل گیسویت. (۵) چون سایه در حصاری شب ماندهام اسیر کس احتراق دوزخ تنهاییام ندید اندر طلسم حسرت دوری فتادهام کو اسم اعظمی؟ تا بشکند طلسم و مرا بر اوج قلههای غرورم فرا برد. گردآوری و نگارش: #زانا_کوردستانی
|