شعرناب

واج‌آرایی: تهدید یا فرصت؟!

این متن برگرفته از نقدی‌ست که بر شعر خانم برما نوشته بودم. چون نسبتا جامع بود آن را به عنوان مطلب ادبی با تغییراتی منتشر می کنم:
واج آرایی از صنایع ادبی‌ست و کاربرد آن در بیان مهم است؛ یکی از دلایل جذابیت موسیقی شاعری مثل حافظ و تا حدی مولانا استفاده از واج آرایی، جناس و هماهنگی های صوتی دلچسب در شعر آن هاست.
اما...
واج‌آرایی یک شمشیر دو لبه است: نه تنها گاهی بعضی واج آرایی‌ها سودی ندارند بلکه منجر به ثقل تلفظ می‌شوند. از آن مهم‌تر ممکن است بسیار تصنعی به نظر برسند. یک مثال از حافظ میزنم:
کمر مور کم است از کمر کوه اینجا
در این مصراع بسیار زیبا شعر مثل آب روان است و جمله بدون هیچ تکلفی بیان شده: کمر یک مور در این وادی که من سیر میکنم از کمر کوه هم فراخ تر است. حالا چرا این واج آرایی حافظ انقدر موفق است؟ اولین و مهمترین دلیل آن این است که بیانش عادی است و خالی از چیزی مثل تتابع اضافات مصنوعی است. مثلا اگر حافظ می‌گفت:(کمرِ کوهِ این کیانِ کم پیدا) این هم واج آرایی است ولی خواننده مثل برق تشخیص میدهد که واج آرایی مصنوعی است و به جای آنکه واج آرایی در خدمت کلام باشد این (کلام است که در خدمت واج آرایی است).
دومین دلیل این است که حافظ صرفا به واج آرایی یک حرف اهمیت نمیدهد بلکه هم نشینی حروف هم برای او مهم است:
(کم)ر (ک)وه (کم) است از (کم)ر مور اینجا
یعنی هم نشینی م و ک . به این دو مثال دقت کنید:
(1) از مولانا: سر ما هست و من، مجنون مجنبانید رنجیرم
در این مثال نه تنها هم نشینی حروف (م، ج، ن) مدام تکرار شده است موسیقی معنوی هم روان است: مجنون را به زنجیر میبندند و جنباندن زنجیر هم امری مشهود است. بنابراین خواننده هنگام خواندن این مصراع زیبا از جلال الدین نه تنها از موسیقی صوتی شعر جلال الدین لذت میبرد بلکه هیچ چیز تصنعی در آن نمی بیند: دیوانه ای که زنجیر بسته شده و میگوید زنجیرم را نجنبانید که...
دقیقا نکته همین است: موسیقی صوتی حدالامکان بهتر است با موسیقی معنوی هماهنگی داشته باشد؛ همانطور که کمر و کوه تناسب معنی دارند و تضاد کوه و مور از جهت بزرگی و کوچکی واضح است مثل این کلمات که هم از نظر صوتی نزدیکند هم از نظر معنوی تضاد ، تقابل یا تناسب دارند: فیل و فنجان، پیل و پشه، شور و شیرین، دیری و دوری و...
(2) از حافظ: سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
حافظ نه فقط واج آرایی کرده بلکه از هم نشینی و نزدیکی (چ، م، ن) پشت سرهم استفاده کرده و چمان و چمن هم جناس هستند:
سرو (چم)ا(ن) (من) (چ)را (م)یل (چمن) (نم)ی ک(ن)د
ضمنا نوعی انتقال صوتی هست. از چ به میم، از میم به نون، از نون باز به چ از چ بار به میم و...
ضمنا در واج آرایی لزومی ندارد حروف مشترک باشند گاهی حروفی که واجگاه مشترک هم دارند می توانند استفاده شوند مثلا (ک، خ، گ) واجگاه نزدیکی دارند. این شعر زیبا از خانم مهدیس رحمانی را ببینید:
نشکن به کلوخ کینه سینه‌م را، دوست
نش(ک)ن به (ک)لو(خ) (کین)ه (سین)م را دوست
نه تنها واج آرایی ک در ایتدای مصراع هست اما شاعر با ایجاد تنوع صوتی موسیقی را از واج آرایی ک به شکل نرم و آرام به تناسب کینه و سینه انتقال میدهد و باید دانست گاهی تکرار زیاد یک حرف حوصله سربر میشود و باید علاوه بر همنشینی صدا ها به تنوع هم توجه کرد.
گاهی واج آرایی دست و پا گیر است. مثلا اگر یک نفر بگوید:
سنگ‌ْ گر داری...
اینجا اتفاقا اشتراک گ باعث ثقل تلفظ است. یا این مثال بامزه:
شیش سیخ کباب، سیخی شیش هزار
این جمله واج آرایی (س، ش) دارد ولی تلفظش سخت است و سخت در ذهن ماندگار میشود و اتفاقا واج آرایی نقطه ضعف آن است نه نقطه قوت آن.
نکتهٔ مهم دیگر که باید در نظر گرفت این است که بعضی حروف واج آرایی قدرتمند تری دارند (مثل ج یا چ) و بعضی ضعیف تر (مثل د، ر).
نکتهٔ دیگر اینکه گاهی واج آرایی یا هم نشینی به هدف اینست که (صدا)یی طبیعی را القا کند. مثلا حرف س (و گاهی ش) ممکن است بر سکوت دلالت کند یا مثلا همنشینی (خ،ش) هم می تواند صدای خش خش را تداعی کند هم خشم و شورش را:
گر چه در شکل و شمایل اشک ریزد با خشوع...
شیخِ خشمین‌خوی ما، خاشع به جز بر خویش نیست
یا مثلا هم نشینی مداوم الف کشیده و ه (آه، ماه، راه، وللّه) می تواند صدای آه کشیدن و افسوس را تداعی کند.
و نکته آخر: یک سری حروف خوب با هم همنشین میشوند و برخی بد. مثلا میم و نون، سین و شین، ج و نون و غیره.
سعی کنید موسیقی درونتان این ها را بسازد البته اصلاح و تجدید هم میتوان کرد. و اینکه باز هم تکرار میکنم واج آرایی در خدمت موسیقی شعر است نه برعکس.
من انقدر واج آرایی زننده دیده ام که تصمیم گرفتم مطلبی درباره اش بنویسم...این نقد در مواردی به خود من هم وارد است...


0