شعرناب

ترجمه‌ی چند شعر از روژ حلبچه‌ای

ترجمه‌ی شعرهایی از خانم روژ حلبچه‌ای (به کُردی: ڕۆژ هەڵە‌بجەیی) شاعر کُرد زبان توسط زانا کوردستانی
(۱)
خوابش نمی‌گیرد، اتاق
ناخوش است از صدای گردباد،
باید بمالم سرش را
با نوازش نسیمی!
(۲)
ورزشکار شده!
جاده،
تا پاهایش کم نیاورد،
به وقت دلتنگی!
(۳)
سنگین شده‌اند کتاب‌هایم،
زیر بار گرد و غبار،
باید سبکشان کنم،
با کف دستی فوت!
(۴)
از جیغ بوقلمون‌ها،
کدر شد، آب مرداب
باید رودخانه‌ را
شال‌گردن کنم و
گردنش بیندازم.
(۵)
چه پیر شده کوچه،
از بازیگوشی‌های بچه‌ها!
نجاری نیست بسازد برایش،
عصایی،
پر از خنده‌های چارلی چاپلین؟!
(۶)
تو امید باطل زندگی‌ام بودی
که دور از من،
ضربان قلبم را از پا انداختی،
قلبی که با پایت،
برهنه به سوی تو روان می‌شد.
(۷)
مستی که
فقط با می و باده نیست!
من زمانی مدهوش می‌شوم،
که شمیم یاد تو را بو کشیده‌ام.
(۸)
خیام تا نفس آخرش
از می و مستی سرود،
من تا قیامت،
از درد و رنج فراق تو!
(۹)
تنهایی، آموختم،
که خویشتنم را بیابم.
ولی جفای تو تنهاترم کرد.
(۱۰)
هیچ درختی،
رقص بلد است،
مادام که ترنم باد نباشد!
(۱۱)
گرچه در وطنم،
قانون جنگل حاکم است،
ولی کماکان
دست نکشیده‌ام
برای احقاق وعده‌ی آزادی.
(۱۲)
آه ای پرنده‌های محبوس در قفس!
خسته نشده‌اید از اسارت؟!
ذره‌ای از باد بیاموزید،
که چگونه پنجره‌ها را می‌گشاید!
شعر: #روژ_حلبچه‌ای
ترجمه: #زانا_کوردستانی


1