تلخیصی بر کتاب راه برفیکتاب راه برفی کتاب "راه برفی"، مجموعهای متشکل از شش داستان کوتاه تخیلی برای کودکان و نوجوانان، به قلم خانم "مریم حاجیلو" است. تصویرگر این کتاب ۸۰ صفحهای، که انتشارات سوره مهر آن را چاپ و منتشر کرده است، خانم "نگین احتسابیان" است. ویراستار این کتاب که برگزیدهی جشنوارهی مطبوعات ۱۳۸۵ شده است، آقای "محمد مهدی عقابی" است. چاپ اول این کتاب در سال ۱۳۸۸ خورشیدی در شمارگان ۲۵۰۰ نسخه بوده است. ■●■ داستانهای مندرج در این کتاب به قرار زیر است: (۱) ■ راه برفی: دربارهی پسرکی که خواهرش بیمار شده و برای تهیهی داروهای گیاهی شبانه در برف و بوران به روستای دیگر میرود تا از دکتر علفی روستا، داروها را بگیرد و طی مسیر اتفاقاتی برایش میافتد. اما موفق میشود داروها را تهیه کند و به خواهرش برساند. (۲) ■ خانهی من کجاست؟ داستان قاصدکیست که از زندگی همیشه در حرکت و اینور و آنور خود، ناراضیست و دوست دارد در جایی ساکن شود و تا اینکه با سپیداری آشنا میشود و وقتی میفهمد که سپیدار هم از یکجا ساکن بودن ناراضیست، از تصمیم خود پشیمان میشود. (۳) ■ ایستاده تنها: این داستان دربارهی مترسکیست که از بس که تنهاست، هر جانور و حیوانی را میبیند، پیشنهاد دوستی میدهد، حتا به کلاغها! اما هیچکس با او دوست نمیشود، تا اینکه با اصرار دختر کدخدا، برادرش او را از مزرعه بر میدارد و به خانه میبرد که همبازی خواهرش بشود... (۴) ■ دخترک غمگین تابلو نقاشی: این داستان دربارهی دخترکی به نام "شبنم" است که در اتاقش یک تابلو دارد. نقش تابلو دخترکی تنهاست. شبنم هر روز به تابلو نگاه میکند تا پی ببرد چرا دخترک داخل تابلو اینقدر غمگین است. یک شب داخل تابلو میرود و از دخترک علت غمش را میپرسد و میفهمد بخاطر تنهاییاش است. شبنم برای پایان دادن به تنهایی دخترک داخل تابلو به مادرش میگوید که تابلو را به دوست نقاشش بدهد و دخترکی دیگر کنار او بکشد تا از تنهایی خلاص شود. (۵) ■ چرا زمین میچرخد؟ داستان دربارهی دوستی و رفاقت خورشید و ماه است. وقتی زمین رفاقت خوب آنها را میبیند، حسادت میکند و کاری میکند که بین آنها اختلاف ایجاد و قهر کنند و از هم جدا شوند، اما زمین نمیدانست که این کار باعث اذیت و آزار و ضرر خودش هم میشود... (۶) ■ رویای موش کور: داستان دربارهی موش کوریست که دوست دارد خورشید را ببیند، اما از ترس حرفهای پدرش که خورشید را دشمن اصلی موشهایکور معرفی کرده بود، جرأت نمیکرد که اینکار را بکند. تا اینکه یک روز بر اثر بارندگی شدید لانهاش پر از آب میشود و او برای نجات جانش از لانه بیرون میزند و چشمش به خورشید میافتد... #لیلا_طیبی (صحرا)
|