شعرناب

باید میرفتم

زود یا دیر باید میرفتم
.وارد خانه پدری شدم
کودکی م درحیاط بازی میکرد
وجوانی ام روی تخت دراز کشیده بود
وخودم کنار اينه موهای سپید م رومرتب میکردم
همه رفته بودند پدر برادر...
صدای خنده کودکی ام اوج گرفت
جوانی ام پریشان از خواب پرید
چایی م یخ کرد
باید میرفتم
خودم کنار پنجره برایم دست تکان میداد
اشکهایم کوچه راشست
منم، باید زود یادیر میرفتم
جمعه..خانه پدری.خرداد۲۹
سال۱۴۰۳


1