شعرناب

یک مبحث جنجالی: ضعف تالیف و حذف «را»ی مفعولی

درود‌ خدمت تمام خوانندگان محترم.‌ دیروز بحث جالبی در سایت شعر ناب درگرفت که آیا حذف «را» مفعولی در شعر همواره نشانگر ضعف تالیف است یا شاید موضوع به این سادگی‌ها نیست؟! قبل از شروع بدنه اصلی بحث خاطره‌ای کوتاه را تعریف می‌کنم. یکبار مجلس شعری رفته بودم که شاعران کهنه‌کار و مبتدی در آن حضور داشتند (از شناخته شده‌ها مثل آقایان: حسین جنتی، جویا معروفی، مهدی فرجی، مرتضی لطفی و...) و البته بسیاری شاعران مبتدی با استعداد و البته بسیاری شاعران مبتدی و کم تجربه (مثل بنده). یک شاعر مبتدی بیتی خواند و آقای فرجی ایراد گرفتند که چرا «را»ی مفعولی حذف شده است حال آنکه فعل گذرا است و مفعول هم معرفه است پس حتما باید «را» داشته باشد. ناگهان یکی از حضار - که شاعر بسیار باسوادی بود - یک بیت درخشان از حسین منزوی خواند که در آن «را»ی مفعولی در شرایط نسبتا مشابهی حذف شده بود. آقای جنتی گفت اصلا نبود این «را»ی در شعر منزوی حس نمی‌شود و شاید عدم جواز حذف «را»ی برای مفعول معرفه آنقدر ها هم قاعده محکمی نیست و به نظر می‌رسید برخی حضار با او موافق باشند و به پیچیده بودن بحث اشاره داشتند.
غرض از بیان این خاطره این بود که بگویم حتی اهل فن هم گاهی در درستی یک «گزاره» که اتفاقا درستی آن برای برخی مسلم است شک و شبهه بسیار دارند.
حال برویم سراغ بحث اصلی!
اگر حذف «را» مفعولی برای مفعول معرفه یک فعل ناگذر به مفعول (مثل خوردن، سوزاندن، شکستن-در حالت ناگذر آن مثل «علی آن شیشه را شکست» و امثالهم) ضعف تالیف باشد، پس علی القاعده ما باید انتظار داشته باشیم که قله‌های شعر فارسی (در صدر آن ها استاد سخن، سعدی و حافظ) به صورت آماری از آن‌ها اجتناب کرده باشند. یعنی یا کلا در شعر آنها چنین حذفی وجود نداشته باشد یا اگر هم هست درصد آن کم باشد و بسامد نسبی آن بالا نباشد. اما چنانچه نشان خواهم داد، برای یکسری افعال خاص به هیچ عنوان برقرار نیست!
ابتدا از فعل نوشتن و مشتقات آن شروع می‌کنیم. ما شکل ماضی و مضارع و مستقبل افعال یعنی نوشتم، نوشتی نوشت نوشتیم ....نویسم، نویسی، ... و غیره را که به صورت فعل امر و خبری و... آمده در نظر می‌گیریم. این افعال عمدتا به شکل گذرا استفاده شده‌اند. حال بیایید بسامد (فرکانس) حذف «را» مفعولی را برای این افعال بررسی کنیم.
در دیوان حافظ برای افعال بالا در تمامی موارد چه برای مفعول معرفه چه نکره چه اسم جنس، بلااستثنا «را» مفعولی حذف شده‌است و شما حتی یک مورد از میان موارد متعددی که حافظ سروده پیدا نمی‌کنید که او مفعولِ فعلِ ناگذر از مصدر نوشتن را ، با «را» مفعولی بیاورد بلکه همواره آن را حذف کرده‌است؛ مثال (دور گروه مفعول با گیومه مشخص شده):
گردون «ورق هستی ما» در ننوشتی...
من «این حرفم» نوشتم چنانکه غیر ندانست...
از دل نیایدش که نویسد «گناه تو»...
شگفت‌آور است که حافظ این «ضعف تالیف» را در همه موارد تکرار کرده است!
حالا به سراغ سعدی می‌رویم. سعدی هم در «دیوان» خود و «مواعظ» هرگز مفعول فعلی از مصدر «نوشتن» یا «نبشتن» را نیاورده مگر آنکه «را» مفعول را حذف کرده است! (چه برای اسم مفعول نکره چه معرفه چه اسم جنس). مثال:
فریاد که گر «جورِ فراق تو» نویسم...
نبشت «این حکایت» به نزدیک شاه...
حال به سراغ یک مصدر بسیار پرکاربرد در غزلیات حافظ می‌رویم و آن «نوشیدن» است. واضحا فعل نوشیدن اگر برای اسم جنس استعمال شود هیچ نیازی به «را» مفعولی ندارد (مانند: می نوش! شراب بنوش! و امثال اینها) و حافظ هم همه را بدون «را» آورده‌. پس بحث بر روی بقیه اسم‌ها (معرفه و نکره) است. اگر کسی از تعجب شاخ در بیاورد موجب شگفتی نیست که: حافظ در استفاده‌های متعدد خود از افعال مشتق از مصدر «نوشیدن» هرگز مفعول را با «را» مفعولی نیاورده است!
مثال:
بنوش«جام صبوحی» به ناله دف و چنگ...
ساقی چو شاهنوشکند باده صبوح...
«شرابِ خانگیِ ترسِ محتسبْ خورده»(!) ... به روی یار بنوشیم و بانگِ نوشانوش...
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمتنوشد‌...
و قس علی هذا.
حال همین فعل را در آثار سعدی بررسی می‌کنیم. در کل دیوان و مواعظ سعدی هم حتی یکبار افعال مشتق از مصدر «نوشیدن» هرگز مفعول با «را» مفعولی نیامده است!
مثال:
شراب وصلت اندر ده که «جام هجر» نوشیدم...(در این بیت علاوه بر این مورد برای فعل «اندر ده» هم «را» مفعولی مفعول «شراب وصلت» حذف شده!)
حال یک فعل دیگر را در نظر می‌گیریم و آمار سعدی را با هم می‌بینیم. شکل «گذرا به مفعول» مشتق از مصدر «شکستن» بار‌ها در دیوان و مواعظ سعدی به کار رفته است. در دیوان و مواعظ شیخ فقط و فقط یک مصراع وجود دارد که شاعر در آن فعل گذرای مشتق از مصدر «شکستن» را با «را» مفعولی آورده است که آن مصراع مشهور زیر است:
تو که «قلب دوستان» را به مفارقت شکستی!
در تمامی موارد دیگر اعم از اسم جنس، معرفه و نکره «را» مفعول حذف شده است؛ مثال:
تو «عهد وفای خود» شکستی...
«دلم» شکستی و رفتی...
«وانچه نه پیمان دوست بود» شکستیم...
لازم به ذکر است در بوستان سعدی هم فقط و فقط یک مصراع وجود دارد که شاعر در آن فعل گذرای مشتق از مصدر «شکستن» را با «را» مفعولی آورده است که آن مصراع زیر است:
چو نتوان «عدو» را به قوت شکست...
و در تمامی موارد دیگر «را» مفعولی حذف شده است. مثال:
خدایا به غفلت شکستیم «عهد»...
چو خضر پیمبر که «کشتی» شکست...
چو «دشمن» شکستی بیفکن علم...(که در این مصراع «را» مفعولی برای «علم» که مفعول «بیفکن» نیز حذف شده است).
درست است که ما فقط سه فعل را در اینجا بررسی کردیم اما بسامد حذف «را» مفعولی حتی برای اسامی معرفه برای بعضی افعال خاص (افکندن، سوختن- البته شکل گذرایش و...) برقرار است.
حال پرسشی پیش روی ماست. اگر حذف «را» مفعولی برای مفعول معرفه برای هر فعل گذرا به مفعول در هر کانتکست و سیاقی «ضعف تالیف» است پس قاعدتا سعدی، حافظ، عطار، خاقانی و... که استادان مسلم فن شعر هستند با بسامد بالا (گاهی بالای ۹۰ درصد!!!) «را» مفعولی را در چنین شرایطی حذف کرده‌اند، از این مسئله باخبر نبوده‌اند؟ آیا اگر چیزی «ضعف تالیف» باشد، نباید احیانا در اشعار سعدی، حافظ، خاقانی و امثالهم «حداقل» باشد با بسامد تکرار پایین؟!
این پرسشی‌ست که من جواب دقیقی برای آن ندارم و شبهه‌ای در قلب من است که تا کنون رفع نشده...
اگر دوستان نظر و پیشنهادی دارند دوست را ببینم شاید ابعاد قضیه بیشتر برایم روشن شود...
چه کنم گر «سخنِ پیرِ مغان» ننیوشم...(حافظ)
قدح نوش و «لب ساقی» بوس...(حافظ)
باز آمدم چون عیدِ نو تا «قفل زندان» بشکنم...(مولانا)
نفسم گرفت از این شب، «درِ این حصار» بشکن...(شفیعی کدکنی)
«شمیم وحشی گیسوی کولی‌ات» نازم (حسین منزوی)
آرام نمی‌یارد، گویی «غم من» دارد...آن باد که میزارد در تنگی دالان‌ها (حسین منزوی)
«گوهرِ گم بوده» نگر تافته بر فرق فلک (سایه)
من و ساقی به هم سازیم و «بنیادش» براندازیم (حافظ)
چونشرح دهم «این همه سرگردانی» (عطار)
قصد سخن کردم تا «سوز دل» ...شرح دهم کام و زبانم بسوخت (نزاری قهستانی)
و...


1