شعرناب

نقد و بررسی فيلم دشت گريان اثر تئو آنجلو پولوس نوشته ی: هوتن زنگنه پور


تاريخ تراژيك و تراژدي تاريخي
نقد و بررسی فيلم دشت گريان اثر تئو آنجلو پولوس
نوشته ی: هوتن زنگنه پور
تئودوروس (تئو) آنجلوپولوس، فيلم نسبتاً طولاني دشت گريان، يا با ترجمه ی دقيق‌تر یعنی چمنزار گريان را در حالي جلوي دوربين مي‌برد كه يونان به نوعي ثبات سياسي و اجتماعي دست يافته است. تهديد كمونيسم از اين وادي كهن كه هنوز متروپوليس‌هاي آن بر تپه‌هاي بلندبالاي سواحل اژه و مديترانه سر كهنسالي فرود نياورده‌اند رخت بر بسته و جمهوري در چارچوب دولت وقت اين كشور به تعادل رسيده است. آنجلوپولوس، سياسي‌‌ساز است اما به ندرت آثار او رنگ و بوي سياسي به خود مي‌گيرند و به اصطلاح ژورناليستي سياست‌زده نيستند. او، بارها نشان داده است كه تراژدي بهترين بستر آميزش افكارش درباره ی تاريخ يونان با چالشهاي سياسي در هر دوره ی سياسي اين ديار است؛ و با انتخاب تم هاي نوستالژيك و وطن‌دوستانه چنان بر فرق سياستمداران مورد نظرش مي‌كوبد كه از او داستانگويي جسور و در عين حال دلسوز و واقع‌بين مي‌سازد. دشت گريان اما، در روند احياي اين داستانگويي سينمايي به نوعي تعمق و تبحر دست مي‌يابد و با وجود اينكه جملگي موتيف هاي سينماي آنجلوپولوس را در خود يدك مي‌كشد از نوعي طراوت و احساس غرابت با حتي يك غير‌ هم‌وطن را در خود ساري و جاري مي‌كند. اين فيلم نمونه كاملي از نوستالژي و جلاي وطن سينمايي است. به هرجهت، جلاي وطن و اهل ناكجا آباد بودن در سينماي آنجلوپولوس موج مي‌زند. وطن و گمگشته، همان حلقه فيلمهاي «نگاه خيره اوليس» (Ulyssi's Gaze)، همان تربت دور افتاده در «سفر به سيترا» (Voyage to Cythra)، همان ساحل كودكي در «ابديت و يك روز» (Eternity and a Day) و همان وطن نامعلوم و خانواده از دست رفته در دشت گريان است. آنجلوپولوس، فرياد وطن‌پرستي يك يوناني است، يك يوناني كه از اوان نگارش «اُديسه» به دست پرتوان هومر؛ كه در دشت گريان از آن ياد مي‌شود و آنجلوپولوس گذشته ی بزرگ و از دست رفته ی يونان را يادآوري مي‌‌كند، تا اكنون كه آنسوي اقيانوس را – ايالات متحده - مامن آمال خويش مي‌يابد. اين يوناني، در قلب اروپا نظاره به بهشت شداد دارد، و چرخه ی جلاي وطن هنوز دوران كامل خويش را نكرده است.
دشت گريان با بازگشت به وطن آغاز مي‌گردد. سرزمين مادري، جايي كنار رود و فراموش شده در پشت خاكريزها. «الني» اهل ناكجا آباد در ميان بازگشتگان دست مرد جوان را مي‌فشارد، او خاك را مي‌طلبد يا خانواده را؟ و شايد هردو. آنها به شهر «اوديسه» بازگشته‌اند. به تاريخ خود، به سرزمين خود و به خاكي كه خويش را از آنش مي‌دانند. اما آب، پيش روي آنهاست. آنها در مقابل اين رود آرام مي‌ايستند و تصويرشان در آب واژگون شده است. آنجلوپولوس با اين افتتاحيه سهل و ممتنع، نشانه‌ها را در بستر داستانگويي تصويري پنهان مي‌كند. آبي كه سرريز كرده و رود ساخته، اشك گذشتگاني است كه اكنون به نيكي پذيراي اين جمع غريب و دورافتاده نيستند. اشاره ی آنجلوپولوس به آب در گوشه و كنار فيلمهايش اشارتي است به تمام كارهاي انجام نشده در تاريخ، تمام فتوحات دست نيافته در زمان و همه شكستهاي تحميلي در تقويم. در انتهاي فيلم، مي‌يابيم سرمنشا و خاستگاه رود را، چمنزاري كه اشك مي‌ريزد و رود مي‌سازد. چمنزاري كه سالها در يونان با هر بهار مي‌رويد و با هر خزان خاك مي‌گردد.
روايت: الني و كابوس تاريخي
گويي الني، شخصيت اصلي فيلم آنجلوپولوس است، اما در واقع قهرمان اصلي فيلم يونان است. شايد الني استعاره‌اي از يونان باشد، او كه از دوردستها آمده و والد و زادروز مشخصي ندارد مگر اينكه با شناخت «اديسه» خود را بازيابي كند، او به اديسه مي‌رسد و مرد جوان را مي‌يابد. در حقيقت، يونان است كه از تاريخ سر برون مي‌آورد و مردم خويش را –چه «مرد جوان»ها باشند و چه متجاوزين به الني، مرد پير تجاوزگر- مي‌يابد. اين شخصيت، همان اوليس فيلم نگاه خيره اوليس است. بازگشت، در دستور كار تراژديهاي آنجلوپولوس قرار دارد اما كيفيت آن متفاوت است. بازگشت، كشف حقيقت وطن است و گاهي با شهادت جلوه مي‌كند و زماني با تبليغ ايدئولوژيك. اكنون كه الني خويش را مي‌يابد و يا به تعبيري يونان را، سر بر آستان وجود مي‌گذارد تجاوز آغاز مي‌شود. بعد از افتتاحيه ی نمادين دشت گريان، الني را مي‌بينيم كه در سن اندك (اشاره به قدمت تاريخي تجاوز به يونان) از درد زايمان مي‌نالد و او را براي استراحت به منزل مي‌آورند. تجاوز انجام شده، كودكاني به دنيا آمده‌اند و كساني سرپرستي كودكان جديد (در روايت خطي فيلم، دوقلوها) را بر عهده گرفته‌اند. مثال تجاوز، مثال يغماي كشور يونان است و افرادي كه قرار است زمام آن را در دست بگيرند. الني با اين كابوس دهشتناك، آبستن شدن از يك دژخيم و به عقد يك پيرمرد در آمدن، زندگي را مي‌آغازد. زندگي او، همان كابوس تاريخي است. يوناني كه گويي قرار نيست يونان بماند، او باكرگي خود را از دست داده است.
متعلقين به الني، يكي يكي جان مي‌سپارند و از صحنه محو مي‌گردند. اين متعلقين شايد قوميتها باشند و شايد احزاب سياسي، شايد ثروتهاي ملي باشند و ممكن است فرهنگ و تمدن را فرياد بزنند، هرچه باشند، در كمال بهت و ناباوري الني به تاراج مي‌روند و او را در كنار دريا تنها مي‌گذراند. الني هيچ‌چيز ندارد. الني فرزند ندارد. خانواده ندارد. مرد جوان مرده است. الني است و فريادي كه از دهشت يك كابوس بر‌مي‌آيد. روايت او، تراژدي تاريخي غارتگري است. در يك سكانس كليدي، جايي در اواخر فيلم الني هذيان‌گو را تيمار مي‌كنند. او جملاتي را تكرار مي‌كند:
«نگهبان، من صابون ندارم. من آب ندارم. من كاغذي ندارم كه با آن نامه بنويسم»
در اينجا قحطي فرهنگي و برهنگي سياسي يونانيان به تمسخر گرفته مي‌شود و در ادامه:
«تو سفيد بپوش نگهبان. تو قهوه‌اي بپوش نگهبان. تو انگليسي هستي، تو آمريكايي هستي نگهبان.»
اشاره به رنگها، اشاره به احزاب سياسي است و اشاره به مليتها، طعن به تاراج بين‌المللي يونان است. اما آنجلوپولوس اين خصيصه‌ها را در بافت تراژيك جا مي‌اندازد و آنها را مخفي مي‌كند؛ در واقع آنجلوپولوس سعي در نگفتن دارد تا گفتن. او ديالوگها را به حد‌اقل و تا سرحد «كم گوي و گزيده گوي» تلخيص مي‌كند و آنها را به عنوان عامل فرمال پيش‌برنده و اخباري در دهان شخصيتهاي فيلم هايش مي‌گذارد. به هر تقدير، الني زني است تك افتاده، همچون كشوري كه مردمان كوچ كرده دارد. اين كابوسها از او يك ديوانه مي‌سازد، كسي كه جز فرياد بر سر آخرين قرباني‌اش كار ديگري از دستش نمي‌آيد.
بسط ريتميك و موسيقي
آنجلوپولوس از جمله فيلمسازاني است كه آثارش بدون موسيقي عقيم مي‌گردند. موسيقي هايي كه او به كار مي‌گيرد، در جايي به وسعت لانگ‌شات هايش و در جاي ديگر به صميميت كلوزآپ هاي او هستند. اما مهم اينكه، در بسط روايي آثار او- و در اينجا دشت گريان -موسيقي نقش به سزايي دارد. شايد سينماي آنجلوپولوس از معدود سينمايي باشد كه نتها در آن داستانسرايي مي‌كنند. موسيقي در شخصيت‌پردازي كمك مي‌نمايد و حتي در پيشبرد داستان موثر است. به عنوان نمونه، سكانسي را اشاره مي‌كنم كه در آن نوازنده‌ها به جاي استفاده از ديالوگ با نواختن به الني و مرد جوان خوش‌آمد مي‌گويند؛ هرچند اين موسيقي صحنه‌اي و از عناصر ميزانسن در سكانس جاري محسوب گردد اما موسيقي مرتبط با موسیقي متن است. جزئي از كل است و همانند كودكي كنجكاو و شيطان به داستان ناخنك مي‌زند و قصد دارد روايت را به دست بگيرد. در جاي ديگر، مرد جوان با دستهاي خالي سازهاي مختلف را مي‌نوازد و ما صداي نواختن را مي‌شنويم (سكانسي كه فرزند الني او را مادر خطاب مي‌كند). پس، در ساختار روايت داستان ريتمي وجود دارد كه گاهي از جنس كلام و گاهي از نوع موسيقي است و لذا بدون موسيقي، آنجلوپولوس راه به جايي نمي‌برد. با اين اوصاف، چنين هماهنگي فرماليستي به شدت در خدمت محتواي فيلم است و در چارچوب نقل ايده‌هاي فيلمساز خوش‌خدمتي مي‌نمايد. اين موسيقي تبديل به ريتم داستاني و در واقع «بسط ريتميك» مي‌گردد تا جايي كه تصوير در خدمت موسيقي در مي‌آيد: رقص. رقص هاي دونفره، شايد لازم به يادآوري نباشد كه رقصهاي دونفره باز هم از موتيف هاي سينماي آنجلوپولوس هستند. موسيقي بيان است، و آنجلوپلوس بيانگر آن، او هيجان ظاهري را از فيلم مي‌گيرد و به آن هيجان روحي هديه مي‌كند.
يك قاب: يك تصوير
در باب زيبايي‌شناسي آثار آنجلوپولوس قلم‌فرسايي فراوان شده است و كيست كه با ديدن فيلمهاي او انگشت حيرت به دهان نبرده باشد؟ براي نمونه، يك لانگ‌ شات از دشت گريان كافي است. قايق ها، پاروها، پوشش سياه آدم ها و پرچم هاي سياه در احتزاز، نيمه بالاي قاب آسمان و نيمه ی پايين آب، كه آسمان را آينه شده است. حركت تيلت (حركت عمودي دوربين) بسيار كند به پايين و سوژه‌ها در مركز تصوير. اين ميزانسن چه چيز را تداعي مي‌كند؟ يك تشييع جنازه؟ به ظاهر چنين است. يك مهاجرت؟ حركت موازي و همزمان ريتميك پاروها قايقها را شبيه به دسته ی پرندگاني سياه مي‌كنند كه بين زمين و آسمان در پروازند و كوچ مي‌كنند. نمونه ی زيباي ديگر، ملحفه‌هاي سفيد در پيش‌زمينه، نوازندگان در ميانه و دريا در عمق است. آيا اين تعبير سرود صلح نيست؟ مي‌تواند باشد. اما ناپايدار، چون با صداي فرياد و شليك گلوله، نوازنده‌ها از هم مي‌پاشند و هريك به سويي مي‌دوند. كمي بعد دست خونين نوازنده پير لكه‌اي بر ملحفه (دامان صلح) مي‌اندازد. آرامش در يونان و چه بسا كل جهان آسيب‌پذير گشته است. در قاب‌بندي آثار آنجلوپولوس، نه چيزي زايد و نه چيزي ناقص است. حتي اگر يك پرنده تصادفاً‌ در قاب پرواز كند، به همزيستي ريتميك عناصر صحنه افزوده شده و تن در مي‌دهد. آنجلوپولوس از معدود كساني است (شايد بعد از كوروساوا) كه از نزديك تا عمق را در قاب محصور مي‌كنند و بين پس‌زمينه و پيش زمينه ارتباط مفهومي برقرار مي‌نمايند.
بيان شاعرانه، از هومر تا آنجلوپولوس
آنجلوپولوس شاعر است؛ گويي نواده برحق هومر. استفاده ی فراوان از استعاره‌هاي تصويري مرا بر اين عقيده مجاب مي‌كند. باز شدن بافته كاموايي در زمان جدايي الني و مرد جوان، گوسفندهاي آويزان از درخت، سيلاب خون در بيشه ی اديسه، لكه شدن ملحفه سفيد به دست خونين نوازنده، مردن شوهر الني بعد از رقص با الني، رقص الني با غريبه‌ها در اسكله، زير آب رفتن اديسه و كوچ اجباري مردم به واسطه ی قايقها، رويارويي دو برادر در دو جبهه ی مخالف، فرياد زنها و مادرها بر سر جنازه ی عزيزان خويش و هذيان‌گويي الني در كلبه، شاهدهايي بر اين ادعا هستند. اشاره او به سالن تئاتر در فيلم (و همچنين در چند اثر پيشينش) نشان از ارادت فراوان آنجلوپولوس به ادبيات و هنر كلاسيك يونان دارد. وقتي شوهر الني وارد سالن تئاتر متروكه مي‌شود (كه باز هم اشاره آنجلوپولوس به مهجوريت فرهنگ و تمدن يونان است) روي سن مي‌رود و بيچارگي خويش را فرياد مي‌كند، در اينجا چنين به نظر مي‌رسد كساني بر صندلي هاي خالي نشسته‌اند و به او همچون يك بازيگر نگاه مي‌كنند در حاليكه حقيقت، وجود ناظري مخفي در پشت پرده‌هاست. الني و مرد جوان، از سنت مي‌گريزند.
و اما يونان...
اين يونان است. جايي كه دو برادر در مقابل هم قرار مي‌گيرند، آنهايي كه در خانواده خويش و در جامعه دشمن هستند. دشت گريان به طور ضمني دوره‌اي از تاريخ معاصر يونان است، از عداوت كمونيسم تا بلاهت فاشيسم و از سردرگمي فالانژيسم تا آرمان گرايي ليبراليسم. فيلمساز، دوره ی بزرگي از زندگي خويش را در كشمكشهاي سياسي اجتماعي دهه 50 و 60 يونان گذرانده است. زماني كه حكومت ديكتاتوري و نظامي توسط يك كودتاي نظامي طراحي شده به سركردگي پاپادوپولوس به قدرت مي‌رسد و موجي از هراس و وحشت سراسر يونان را به سيطره در مي‌آورد. يونان، ملت معتقد و اجتماعي خويش را گرفتار گرداب سانسور و شكنجه محصول ايدئولوژي مي‌بيند و نسل‌كشي و نا‌امني، برادركشي، آوارگي و از هم گسيختن خانواده‌ها مواردي هستند كه آنجلوپلوس آنها را از نزديك لمس مي‌نمايد. هرچند با حركت انقلابي و جنبش آزادي بخش پان هلنيك در سال 1974 كم‌كم آب خوش از گلوي يونانيان پايين رفت، اما آثار آن دوره ی نكبتبار و حكومت ديكتاتوري و نظامي هيچ‌گاه از ذهن پوياي آنجلوپولوس پاك نشد، و كدامين جلوه از حوادث آن سال ها در دشت گريان از قلم افتاده است؟ صلح در اين سيطره تاريك قدرت، همچون ملحفه‌اي در برابر باد به نظر مي‌آيد و نهان‌كننده ی قتل و جنايتي، از اين روست كه الني گاه‌گاهي لباس سپيد عروسي خويش را بر تن خويش زيور مي‌نمايد و شوهرش، با اندوه به لباس عروس افتاده در مرداب خيره مي‌شود، لباسي كه برازنده ی الني_ يونان _بوده است اما از الني خبري نيست.بچه‌هاي الني و شوهرش نسبتي با يكديگر ندارند، همانطور كه جناح تندروي يونان كه پارلمان را، راه احقاق خواسته‌هاي خويش نمي‌ديدند با چپ ميانه‌رو نسبتي نداشت و اين دو هيچ تناسبي با دموكراتهاي بلندپرواز و ليبرال‌انديش نداشتند. آنجلوپولوس، در يك تاويل ذهني و نشانه‌پردازانه، خانواده‌اي را مي‌سازد كه چيزي جز يونان و احزابش نيست. اگر به خصوصيات رفتاري و نسبتهاي آدمهاي اين خانواده دقت شود، اشتراكات بين آنها و احزاب صاحب نظر اين كشور مشخص خواهد شد. اعتدال (فرزندي كه مرد جوان را مي‌پذيرد)، تندروي (خشم بي‌رويه فرزند دوم) و دموكراسي (مرد جوان كه سوداي امريكا را دارد).
به هر تقدير، الني كه در تلاش سر يك سفره نشاندن اين خانواده است بر اجساد آنها نظاره مي‌كند و از دست مي‌رود. او در لواي يك روايت تراژيك، از تاريخ مي‌گويد. تاريخ معاصر يونان، كه همواره با رنج و دوري و شقاوت همراه بوده است. روايت تراژيك او فرياد تراژدي تاريخي را بر زبان مي‌راند و الني، آن كه از ناكجا مي‌آيد و به ناكجا مي‌رود، در انتهاي فيلم تنها كاري كه مي‌كند فرياد است. فرياد در كنار دريايي آرام، كه خاستگاه او، به زعم روياي مرد جوان، چمنزار گريان است. اشكي سيل‌آسا كه تنها شيون كم دارد و اين شيون را الني به آن هديه مي‌كند. دشت گريان روايتي تو درتو با مضمون خانواده و سياست است. شعري مقفا در باب وطن، دوستي و نوستالژي.
شناسنامه ی اثر:
كارگردان: تئو آنجلوپولوس/ نويسنده: تئو آنجلوپولوس، تونينو گوئرا، پتروس ماركاريس، جورجيو سيلواگني/ بازيگران: الكساندرا آيديني (الني)، نيكوس پورسانيديس (مرد جوان)، جيورجوس آرمنيس (نيكوس، ويولون‌زن)، واسيليس كلووس (اسپيروس)، اوا كوتامانيدو (كاساندرا)، تولا استاتوپولو (زن قهوه‌خانه)، ميشل ياناتوس (زيسي، نوازنده كلارينت)/ فيلمبردار: آندرياس سينانوس/ موسيقي: الني كارايندرو/ تدوين: جيورجوس ترياندافيلو / تهيه كننده: تئو آنجلوپولوس، فوبه اكونوموپلو، آمديو پاگاني/ انتخاب بازيگر: هاريا پاپادوپولوس/ رنگي، 185 دقيقه نسخه يوناني و 170 دقيقه نسخه امريكايي، محصول 2004 يونان/ برنده يك جايزه و پنج نامزدي


1