شعرناب

امیر محمد اعتمادی شاعر نوشهری

استاد "اميرمحمد اعتمادی" شاعر، نویسنده‌ و پزشک مازندرانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۹ خورشیدی، در نوشهر است.
وی دانش‌آموخته‌ی پزشکی از دانشگاه شهید بهشتی تهران است.
رمان «مارها تشنه‌اند» اين نويسنده برگزيده‌ی جايزه‌ی كتاب فصل، جايزه ادبی اصفهان و نامزد دريافت كتاب سال ۱۳۸۷ بود.
◇ جوایز ادبی و هنری:
- برنده‌ی جایزه‌ی ادبی اصفهان
- برنده‌ی دومین دوره‌ی جایزه‌ی کتاب فصل
- کاندیدای جایزه‌ی قلم زرین
- کاندیدای جایزه‌ی ادبیات متفاوت (واو)
- کاندیدای جایزه‌ی کتاب سال ۱۳۸۷
و...
◇ کتاب‌شناسی:
- ژرفای چاه - نشر پیکان - ۱۳۸۱
- افسانه‌ی توتل - نشر پیکان - ۱۳۸۳
- همسفر مرغ عشق - نشر پیکان - ۱۳۸۵
- مارها تشنه‌اند - نشر آگه - ۱۳۸۶
- سمفونی امید
- هم سفر مرغ عشق - نشر پیکان
- قانون جنگل
- بيماری اميد
- مهتاب در آب
و...
◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[شناسنامه]
پدرم؛
بندی صخره‌های تنگه‌ی عشق و غرور
در نم بارش مه‌پوش مات
تنها تنها
خیال انگاره می‌زد
و بافه بافه، اشک اشک
عقیق می‌بافت
دلخوشی رهگذران
مادرم؛
جوبارک لرزان و خرد
که از زمهریر ژرف تنگه
تا هرم چکاد نیمروز
شبنم شبنم نشتاب شد
عقیقی مات به پیشانی داشت
به خیزابه‌های پسین گنگ سپرد
و
حسرت حسرت
نگاه غرقه ساخت
بدرقه‌ی راهش.
...
سال‌هاست
در ساحل بهت و
حیرت شن‌زار
غرش به غرش، موج موج
سر می‌گردانم
و طعم دور قطره اشکی را
ریسه ریسه، پشته پشته
خیال می‌پیمایم
من؟
رهگذرم!.
(۲)
[تبرئه]
یک اتفاق بود
فقط یک اتفاق!
سبزقبا قضا را نزدیک شد
و سرپنجه‌ی قدر بر گرده‌اش نشست.
پس
چرا کلاغ محکوم شد؟!
(۳)
پنجره سراسر خواهش بود
تپش نگاهش زار می‌زد می‌گفت
در تهاجم این همه دیوار
به چه دل باید بست؟
(۴)
شب هر شب چشمم تب می‌کند
بختک یله می‌دهد
سنگ می‌شود
بر مخمل پلکم
...
می‌پیچم و می‌پیچم
عرق می‌ریزم
تا چشمم غروب کند
...
صبح طلوع
مخمل بالش خیس است
...
چشمم باز دیشب تب داشت!.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)


0