شعرناب

12 فرشته

این ماجرا که برایتان تعریف می کنم هدیه ای باشد تقدیم به شما و امیدوارم در کنج ذهن یا دلتان جایش بدهید تا شاید افسوس سال های از دست رفته ام پندآموزتان شود یا شوق نهفته در این قصه کوتاه، یاریتان کند مسیر سبزی باز کنید به سوی ابدیت. شایدم تلنگری باشد تا از کنار پیرمردها یا پیرزن های شوریده دل بنشسته بر گذرگاه زندگیتان، بی تفاوت نگذرید...
نوزده سالگی را رد کرده بودم که با همکلاسی ها رفتیم اردوی دانشجویی در حاشیه کویر شاهرود. دست تقدیر ما را کشاند به محضر پیرمردی عارف مسلک حدود 90 ساله و ساعتی میهمان سخنانش شدیم. پیرمردی فرتوت اما شاداب مثل پسربچه ای 12 ساله که قرار است برود شهر بازی! لبخند بر لب و بازیگوش با چشم هایی که نمِ شادی و شعف در آن موج می زد...
شیرین و دلنشین از هر دری سخن گفت. از آن همه، ماجرای فرشته ها را به یاد دارم که خطاب به هر یک از ما گفت و نقل به مضمون می کنم:
خدا برای تو، 12 فرشته مامور کرده است که از بدو تولد تا زمان مرگ همراهت باشند. 2 فرشته مامور ثبت نیت ها و اعمال خوب و بد هستند و 10 فرشته، محافظت و دفع خطر را انجام می دهند. از آن دو فرشته، یکی خوبی ها را ثبت می کند و دیگری بدی ها را و اولی بر دومی برتری و سروری دارد. اولی به محض آن که نیت خوبی می کنی یا کار نیکی انجام می دهی ثبت می کند اما هر وقت دومی خواست نیت و عمل زشت را ثبت کند اولی مانعش می شود و می گوید تا طلوع فجر صبر کن، شاید توبه کرد...
10 فرشته دیگر مواظب تو هستند که حادثه ای به تو آسیب نزند. هر خطری را دفع می کنند مگر آن که خدا مقدر کرده باشد بر تو اصابت کند. این فرشته ها در نوزادی و خردسالی و کودکی و نوجوانی دستشان برای حفاظت از جان تو بازتر است تا جوانی و میانسالی و کهنسالی. هر چه بالغ تر می شوی و مختارتر و عاصی تر، اینان به اراده پروردگار، دستشان از مراقبت تو کوتاه تر می شود و خودت را به خودت واگذار می کنند. اینکه مادرها چپ و راست می گویند کودکم شانس آورد سنگ به چشمش نخورد و از کنار گوشش رد شد یا شانس آورد از ایوان طبقه اول به زمین خورد و خراشی برنداشت یا ... در چشم اینجهانی بخت و اقبال است و در عالم غیب، زمان است که کند می شود و فرشته ای که به سنگ تلنگری می زند تا کمی منحرف شود و از بیخ گوش کودک رد شود یا دست فرشته ای است که کودک را در هوا می گیرد و آرام تر بر زمین می نهد یا...
هر 12 فرشته، دلشان بندِ دل توست. شیفته و شیدای تو هستند که اشرف مخلوقات جهانی و از روح خدا در تو دمیده شده است. با شوق بر استعدادی خارق العاده می نگرند و تحسینت می کنند. با نیت و عمل خوب تو ذوق می کنند و می خندند. همه وقت و همه جا تو را می نگرند و بر راستی تو درود می فرستند و بر کجی تو دلگیر می شوند...
آن دو فرشته قبل از هر طلوع فجر، حساب و کتاب اعمال یک روزت را در جریده عرش ثبت و ضبط می کنند و قبل از آغاز روز جدید، خدای رحمان هر چه از زشتی و زشتکاری روز قبل تو در خاطر فرشته ها مانده است از یادشان می برد. اینگونه است که هر 12 فرشته ناز در سپیده دم، مثل روز قبل، شیفته و شیدا بر تو می نگرند تا از خواب برخیزی و همراهت باشند و...
آن سال ها سر پربادی داشتم و مغرور از خرده دانشی که از کتاب ها آموخته بودم. دل خوش داشتم به تشویق مکرر اساتید و بردن این و آن جایزه در جشنواره و سمینار و دل مشغولی هایی که چندان به کار ابدیتم نمی آمدند. پیرمرد و حرف هایش برایم جالب بودند اما باورشان نداشتم. گمان می کردم از کتابی خوانده است و تکرار می کند. الان کمتر از دو سال است که می فهمم هر آن چه دیده بود برایم گفت و من ندانستم. در مقام تشبیه، من جهان را سه بعدی می دیدم و پیرمرد چهار بعدی یا بیشتر.
اگر دوباره به آن سال برمی گشتم اردوی دانشجویی را رها می کردم و یک ماه پیش پیرمرد می ماندم. شک ندارم از نان و کشکش به من می داد و در گوشه حجره اش جایی برای خوابیدن من هم پیدا می شد...
خاطر نشان می کنم در چند جای قرآن کریم، به این فرشته ها خصوصا آن دو فرشته اشاره شده است. البته صحبت های پیرمرد هم برایم، تفسیر مفصل و دقیقی بود که منافاتی با آیات و روایات ندارد. برای نمونه چند آیه را ذکر می کنم:
(به خاطر بیاورید) هنگامی که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسانند اعمال او را دریافت می دارند. (سوره ق آیه 17)
انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی راند مگر اینکه همان دم، فرشته ای مراقب و آماده برای انجام ماموریت (و ضبط آن) است. (سوره ق آیه 18)
و بی شک نگاهبانانی بر شما گمارده شده (سوره انفطار آیه 10)
والامقام و نویسنده (اعمال نیک و بد شما) (سوره انفطار آیه 11)
که می دانند شما چه می کنید (سوره انفطار آیه 12)
* برگرفته از گفت و شنودها با میهمانان، ذیل صفحه شعرِ سپیدِ «بساط شیطان»


0