شعرناب

رضا عبدالهی شاعر دماوندی

استاد «رضا عبداللهی» شاعر، محقق و ترانه‌سرای ایرانی و از اعضای انجمن ادبی دماوند، زاده‌ی سال ۱۳۳۰ خورشیدی در آبعلی دماوند است.
او بیش از چهل کتاب در حوزه‌ی شعر و ادبیات از خود به یادگار گذاشته است.
نخستین ترانه‌‌اش به نام «دیگه عاشق نمی‌شم» تهیه و از صداوسیما پخش شده است. ترانه‌های شاخصی از ایشان توسط خوانندگان به نام ایران همچون مازیار عبداللهی، ناصر عبداللهی، علیرضا عصار، بیژن خاوری، قاسم افشار، مهرداد کاظمی، عباس بهادری، مجید تکلو، و مسعود خادم اجرا شده است.
▪︎نمونه‌ی شعر:
(۱)
وقتی که پا می‌ذاره، دریا به روی شن‌ها
مرغابیا می‌شورن پرهاشونو تو دریا
وقتی برای ساحل دریا صدف میاره
شب‌ها به روی بندر بارون ماه می‌باره
یاد تو در دل من توفان به پا می‌‌کنه
تا ساحل زندگی با من شنا می‌‌کنه
وقتی موجای سنگین از پله‌‌های دریا
میرن که سر بذارن به روی تخته سنگا
وقتی که دست دریا، رو شونه‌ی غروبه
خورشید خانوم هراسون تو خونه‌ی غروبه
یاد تو در دل من توفان به پا می‌کنه
تا ساحل زندگی با من شنا می‌کنه
حالا غروب که میشه، بی‌تو دلم می‌گیره
مثه ماهی تو ساحل جون میده و میمیره
بعد تو مرغابیا همزاد آب نمی‌شن
موجای خسته بی‌تو زنجیر خواب نمی‌شن
یاد تو در دل من توفان به پا می‌کنه
تا ساحل زندگی با من شنا می‌کنه.
(۲)
کسی بغض دل را به باران نگفت
پریشانی‌ام را به توفان نگفت
غزل‌های دلتنگی‌ام را کسی
برای غروب بیابان نگفت
برفت آفتاب از حوالی ما
کسی از عبور زمستان نگفت
دل من گرفت از کویر عطش
کسی از نفس‌های باران نگفت
رمه از تبانی تازی و گرگ
به تنگ آمد و کس به چوپان نگفت
شب آمد به پایان و بانگ خروس
پیام سحر را ز ایوان نگفت
ز آوار کوچه، دل شیشه ریخت
کسی تسلیت بر خیابان نگفت.
(۳)
مثل آیینه ترک دارد دلم
با تو درد مشترک دارد دلم
بال پرواز مرا آتش زدند
داغ صدها شاپرک دارد دلم
روز و شب از درد می‌پیچم به خود
چشم گریان از فلک دارد دلم
غربتم را هیچ کس باور نکرد
انتظار از نی لبک دارد دلم
کس نمی‌آید بگیرد دست من
از تو امید کمک دارد دلم
زخم‌های من همیشه تازه است
یادگاری از نمک دارد دلم
می‌شناسم درد پنهان تو را
با تو درد مشترک دارد دلم.
(۴)
خانه بی‌تو سرد و خالی می‌شود
برگ ریزان نقش قالی می‌شود
باد، سیلی می‌زند بر گوش گل
باغ یک سر پرتقالی می‌شود
خستگی، درماندگی، سردرگمی
بی‌تو سهم این اهالی می‌شود
ناودان یک نامه از باران نداشت
حتم دارم خشکسالی می‌شود
می‌رود خورشید و پشت ماهتاب
از شب سنگین هلالی می‌شود
بر سر احساس من دستی بکش
بی‌تو شعرم لاابالی می‌شود
(۵)
دوست دارم نیمه شب در خلوت ایوان ماه
سرگزارم عاشقانه با تو در دامان ماه
شامگاهان بر سر میز ستاره تا سحر
جرعه جرعه با تو نوشم قهوه در فنجان ماه
باد وقتی ناجوانمردانه برهم می‌زند
گیسوانت را ببندم با گل روبان ماه
بی‌تو مهتاب شبی را عاشقانه سر دهم
کوچه کوچه با تو زیر شر شر باران ماه
پا نمی‌خواهد گذارد بی‌حضور آبی‌ات
یک ستاره در شب جشن حنابندان ماه
شب که می‌آیی به پشت پنجره قد می‌کشند
شاخه‌های روشنایی از دل گلدان ماه
بوی عطر پیکرت در دشت سبز خالی مباد
سبز باشد تا همیشه ساقه‌ی ریحان ماه.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)


2