شعرناب

آیات القرمزی شاعر بحرینی

خانم "آیات القرمزی" (به عربی: آيات القُرمزي) با نام کامل "آیات حسن محمد القرمزی"، شاعر و فعال سیاسی بحرینی، زاده‌ی ۱ ژانویه ۱۹۹۱ میلادی در روستای صدد بحرین است.
وی دانشجوی دانشکده تربیت معلم بود، که در جریان اعتراضات به حکومت بحرین، به علت سرودن و انشاد شعر اعتراضی در تظاهرات توسط مأموران حکومت دستگیر و بازداشت شد و در تاریخ ۱۲ ژوئن ۲۰۱۱ به یکسال حبس محکوم گردید.
مجله‌ی معتبر ایندیپندنت در تاریخ ۲ ژوئن ۲۰۱۱ میلادی، عکس او را بر روی جلد خود، منتشر کرد.
آیات در تظاهرات اعتراضی و تجمعاتی که در میدان لؤلؤ شهر منامه (از طرف معترضین میدان الشهداء و نیز میدان تحریر خوانده شده است) برگزار می‌شد شرکت فعال داشت.
در یکی از این تجمعاتی که در ۲۳ فوریه ۲۰۱۱ واقع در میدان لؤلؤ برگزار شده بود، شعری بر ضد حکومت آل خلیفه و خصوصاً شخص "خلیفة بن سلمان آل خلیفة" نخست وزیر بحرین خواند، به همین علت از آن روز بارها مورد تهدید قرار گرفت و صفحاتی در فیس‌بوک بر علیه وی ایجاد شده بود و ایمیل‌های سرشار از توهین و اهانت و سب و شتم و تهدید به قتل دریافت می‌کرده‌ است.
خانواده القرمزی سابقه‌ای طولانی در اعتراض علیه حکومت پادشاهی بحرین داشته‌اند. پدر آیات، "حسن یوسف القرمزی"، در سال‌های دهه ۹۰ میلادی به دلیل اشعاری که در انتقاد از حکومت وقت آل خلیفة می‌سرود بازداشت شده بود و برادرانش - از جمله "عبدالله یوسف القرمزی" شاعر و مبارز معروف بحرینی - هم بارها تجربه زندان را داشته‌اند.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
[زنزانتي ميدان لؤلؤتي‎]
بسمِ الإلهِ مخافتي ورجائي
وبمحمدٍ والعترةِ النجباءِ
وإليك ياربي خضعتُ تضرعاً
لتعينني في رحلةِ اللأواءِ
لا..لستُ أكتب بالدموعِ رسالتي
دمعي يثيرُ شماتةَ الأعداءِ
لاتسألوا عن وقتِ نظمِ قصيدتي
فالشمسُ حلمٌ والصباحُ مسائي
يا يوسفُ الصدّيق فسّر محنتي
ألمُ السياطِ وصعقةُ الاعضاءِ
اُنثى... ورعبُ... والعذابُ... ووحدتي
زنزانتي كالجبِ بالظلماءِ
ياليتني!! مصلوبةٌ،، منسيةٌ
والطيرُ تأكلني،، لعُظمِ بلائي
أنا لستُ يائسةٌ،فروحي حرةٌ
لكنّ جسمي لايطيقُ عنائي
ياليتني مسبيةٌ مع زينبٍ
فتعينني لو جاءني أعدائي
أنا لستُ مريم فالملاكُ يزورها
"ياليتني..."2 قالت بلا استحياءِ
وهتفتُ... يارباهُ!! من فُرطِ الأسى
أولستَ تسمعُ صرختي ودعائي
فكأنما الملكوتُ أرسلَ نفحةً
بتوسلي،، بروائعِ الأسماءِ
أبصرتُ في قلبي سماءَ طهارةِ
العذراءِ، والزهراءِ، والحوراءِ
فاستيقظت روحي وكلُ جوانحي
وجوارحي انتفضت على أرزائي
وتهجدت شفتايَ بالآياتِ
وابتهجت بشعرِ الثورةِ الغنّاء
أ نا لستُ راكعةً لمخلوقٍ..بلى
للهِ..للشعبِ العظيمِ ولائي
إن أكرهوني باعتذارٍ حسبهم
اللهُ يعلمُ نيتي وبلائي
والشعبُ ثارَ ولن يُصدّقَ مكرَهم
ألله أكبرُ ،، ثورةٌ بسمائي
زنزانتي ميدانُ لؤلؤتي أنا
أفديكِ يا حريتي بدمائي.
◇ برگردان به فارسی:
[میدان لولوء من، زندان من است]
به نام خداوندی که ترسم از او و امیدم به اوست
و به نام محمد و خاندان پاکان
و پروردگارا به بارگاه تو فروتنانه گریه می‌کنم
که در این سفر کمکم کنی و پناهم باشی
نه... نامه‌ام را با اشک‌هایم نمی‌نویسم
اشک من، زخم زبان دشمنانم را زیاد می‌کند
از زمان نوشتن شعرم سوال نکنید
چرا که دیدن خورشید برای من مثل یک رویا، و روز برای من مثل شب است
ای یوسف صدیق! رنج مرا ببین
و همچنین درد شلاق و شوک وارد شده به اعضایم را
زن بودن و وحشت و عذاب و تنهاییم را نگاه کن
زندان من مانند قطعه‌ای از تاریکی است
ای کاش! من مصلوب بودم، فراموش شده بودم
و پرندگان مرا می‌خوردند، از بس که مصیبتم گران است
من نا امید نیستم، روح من آزاد است
اما جسمم نمی‌تواند بارم را به دوش کشد
ای کاش من به همراه زینب اسیر شده بودم
که هرگاه دشمنانم به سویم می‌آمدند، او یاریم می‌کرد
من مریم نیستم که فرشته‌ها به دیدنم بیایند
و مانند او بگویم: "ای کاش..."، بله من شرم می‌کنم از این قیاس
و از شدت غم فریاد می‌زنم: خدایا
آیا فریاد و دعای مرا نمی‌شنوی؟
باز هم از ملکوت نسیمی برایم بفرست
به توسل من و به اسم‌های بزرگی که بر زبان دارم
که در در دل خود آسمان پاکی را ببینم
"عذرا" و "زهرا" و "حورا" را
تا روحم و همه‌ی اعضایم آرامش پیدا کنند
و بدنم به سرنوشتم خو بگیرد
و لب‌هایم با آیات قرآن شب زنده‌داری کنند
و با شعر و آواز به انقلاب امید ببخشند
آری... من در برابر هیچ آفریده‌ای خم نمی‌شوم
کرنش کردن من فقط در برابر خدا و مردم بزرگوار است
اگر مرا مجبور به عذرخواهی کردند، همین بس است برایشان
که خداوند از نیت و مصیبت من آگاه است
مردم انقلاب کرده‌اند و مکر آنها را نمی‌پذیرند
خدا بزرگ‌تر است و انقلاب موفق می‌شود
میدان لولوء من زندان من است... و من
با خون‌هایم فدای تو می‌شوم ای آزادگی من!.
(۲)
ألا يا حجَّ الحنينِ، سَقاكم زَمزمُ عَيني
تُلبّيكُم سيّدي أشواقي بإحرامِ الأربعينِ
و شوقاً يهفُو جَبيني، یُؤدّی لو سجدتينِ
ويَسعى بين الصفا و المروى لعباسٍ و الحسينِ
لو قطّعوا كفّي، لو قطّعوا رِجلي، أمضي لكم زَحفاً، حسين
یا سیدی خُذني، قد فتَّني حُزني، أشتاقُکم حدَّ الحَنین
(یا سیدی خذني، حسین)
◇ برگردان به فارسی:
ای حج عشق (کنایه از زیارت امام حسین) شوق زیارتت اشک از دیدگانم جاری ساخت
هوای شوقم با احرام اربعین به ندای شما لبیک می‌گوید
پیشانیم مشتاق است تا در نماز عشقت بر خاک بیفتد
و بین صفا و مروه عباس و حسین سعی به جای‌ آورد
ای حسین! اگر دستم را جدا کنند، اگر پایم را قطع کنند سینه خیز به سویت می‌آیم
مولایم مرا دریاب، غم تو ویرانم کرد، دلتنگ و مشتاق شما هستم
مولایم مرا دریاب.
(۳)
أتاكُم هُدهدُ قلبي جَناحاهُ نارُ حبّي
أتاكِ يا كربلا مشتاقاً يُلبِّيكِ وآحسيناه
حَنيناً عرشُ هواكَ بِلمحِ الطّرفِ أتاكَ
مَشى طيّاراً معَ الزُّوارِ بآهاتٍ وآحسيناه
تَحلُو بكَ الآهُ، لاعذّبَ اللهُ، قلباً بهِ حبُ الحسين
یا سیدی خُذني، قد فتَّني حُزني، أشتاقُکم حدَّ الحَنین
(یا سیدی خذني، حسین)
◇ برگردان به فارسی:
هدهد قلبم به سوی شما آمده است و دو بال او آتش عشق من است
و مشتاقانه، لبیک گویان و با ندای واحسیناه به سوی تو آمده است
هوای عشق والای تو بر قلبم نشسته است، و با چشم بر هم زدنی به سوی تو می‌آید
قلب من به همراه زائرانت، با ناله واحسیناه به سوی تو پرواز می‌کند
دردها با تو شیرین می‌شود، خداوند عذاب نکند قلبی که محبت حسین در آن است
مولایم مرا دریاب، غم تو سرگردانم کرد، دلتنگ شما هستم
مولایم مرا دریاب
(۴)
[ترجمه بخش‌هایی از اشعار آیات القرمزی]
ما زندگی در قصر را نمی‌خواهیم و هوای ریاست هم در سر نداریم
ما مردمانی هستیم که ذلت و بدبختی را از بین خواهیم برد
ما انسان‌هایی هستیم که بدون اعمال خشونت ظلم را از اساس ریشه کن خواهد کرد
چرا که نمی‌خواهیم مردم در ضعف و بیچارگی خود باقی بمانند.
(۵)
[گفتگوی تمثیلی شیخ حمد و شیطان]
ابلیس: ای حمد از خدا بترس،
دل من بخاطر این مردمان تکه تکه شده
من بر علیه تو به پا خواهم خاست
حمد: من اینگونه یاد گرفتم
که آنان را نادیده بگیرم و خوارشان کنم و
به انواع بدبختی‌ها مبتلایشان کنم
ابلیس: ای حمد آیا صدای اعتراض مردم را نمی‌شنوی
حمد: ای ابلیس من از خون این مردمان سیر نمی‌شوم
بعد از من این سرزمین
برای هیچ کودک و جوان و بزرگسالی نباید گوارا باشد
برای خواری و ذلت هزاران در گشوده شده است و
جوان‌ها در زندان به سر می‌برند و
کل مردم را داغدار کرده‌ام.
(۶)
من سعادت را جز در مرگ نمی‌بینم و
زندگی با ظالمان را جز ننگ و عار نمی‌دانم.
(۷)
خون مردمان بی‌هیچ گناهی ریخته می‌شود
گویی بحرین کربلاست.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)


2