دلنوشته_محیط زیستی _ ابوالقاسم کریمیآه، ای زمینِ خسته ، ای زمین زخمی، ای وطن فراموش شده ، چه بر تو گذشته است که اینگونه غریبانه ناله سر میکنی؟ آه ، ای مادر غمگین چه کسی بر روح تو ، تازیانه میزند چه کسی تو را رنج میدهد چه کسی… آه ، ای مادر ما ، آیا هنوز هم بشر را سزاوار محبت می بینی؟ روزگاری سبز و شاداب بودی، اما غبار ظلم، آیینهات را تیره کرد. هوا که زمانی سرشار از عطر گلها بود، حالا آغشته به دود و سم شده. رودخانهها که زمانی حیات را فریاد میزدنند، حالا در پنجه سیاه فاضلاب ها گرفتارشدهاند. جنگلها که زمانی خانه درختان و پناهگاه جانوران بودند، حالا به انبار اَلوار و مخزن زباله تبدیل گشته اند. ای انسان نادان، چه بر سر سرنوشت خود و این کره خاکی آورده ای چگونه از یاد بردی که تو نیز جزئی از طبیعت هستی؟ _____ چهارشنبه – ۱۳ تیر ۱۴۰۳ ابوالقاسم کریمی
|