شعرناب

کیوان اصلاح پذیر شاعر شیرازی

استاد "کیوان اصلاح‌پذیر"، شاعر، منتقد و نمایش‌نامه‌نویس شیرازی، زاده‌ی سال ۱۳۳۶ خورشیدی، در اسفنداباد شیراز است.
ایشان کارشناسی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه پیام‌نور شیراز دارد و مدت‌ها به شغل نقشه‌برداری و مدتی هم مدیر گالری فروش پیانو بوده است.
▪کتاب‌شناسی:
- پشت این آسمان پر از نشانی‌هاست - نشر آوند اندیشه
- قرنطینه در پرانتز - نشر نگره
و...
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
دور برگردان‌ها شعر را
از استعاره‌های سبز و زرد و سرخ چارراهها محروم کرده‌اند
دیگر نمی‌شود سرنوشت را در خیابان‌ها مثال زد
می‌توانی خودت را دور بزنی
به خویشتن‌ات برگردی
و موازی ابتدایت
مخالف - رانی کنی
اما پشت خط‌های پاره ایستادن و شعر - چروکیدن؟
فکرش را هم نکن!
شهر ما به قانون بی‌بروبرگردی مجهز شده است:
برو
برگرد
نایست
خدنگ‌وار بشتاب!
اما همه پیکان‌ها به درختی در حاشیه رود افراسیاب ختم نمی‌شوند
گورستانی هست
که آهن‌پاره‌ها را در خاطرات خیابان‌های پر توقف،
آهسته آهسته می‌سوزاند
مثل چنارهایی که خسته از بودن بی‌وقفه
خود را می‌سوزانند
آهسته
آهسته
هیس!
(۲)
از شعر که برگشتم
یک نفس عمیق کشیدم
اما
سینه‌ام سوراخ سوراخ بود
دم به هدر رفت
یک جرعه آب نوشیدم
- یادم نبود سوراخ سوراخ‌م –
مضحک شدم
لقمه؟
نه نه
مرسی!
دوباره به شعر برگشتم.
▪نمونه‌ی فراسپید:
(۱)
پدرم را درآورده‌ام... از قاب... آب... آب... تا توتم به اندازه یک قبیله سیل آمده است... مدیریت... یت... یت... یتیمِ سیل و سالِ خشکِ بی‌پدر... باران‌ها شعر را خطی کرده است... لیز می‌خورم روی پیرنگ... رنگ... رنگ... رنگ می‌کنم شنوندگان ِ تماشایی را... خط می‌کشم دور خانه‌ها، فوت می‌کنم به ابرها، خط می‌زنم داغ- آب رودخانه‌های سرد را... داغ - آب، ردّ طغیانِ سوگ در گورهای دریایی‌ست... ماهیان، سوگوار، ماهیان داغدار، ماهیانِ مودب با آبشش‌های منطبق با سیل، به آدمیانِ گوش - جدا، شُش - جدا نمی‌خندند... توتم‌ها از اول جدی بودند، ما شوخی گرفتیم مردگان را... آهای ژن‌های پدر - نشان! اوقات تکامل از دست پرید، آن سیل با باران آمد... اوهوی داروین جان! دست‌ها دیگر باله نمی‌شوند وقتی نفس بال بال می‌زند و پرواز به غرق باخته است... انتخاب طبیعیِ تقدیر، گِل است و لای که لایی می‌کشد از لای خیابان‌ها از لای کوچه‌های قهر و از لای درهای قفل اتاق خواب‌ها...
(۲)
زاگرس! تمدن با تو شروع، جان با تو تمام... تق- تقِ کوبه‌ی باران دَغ- دِقِ درهای معتاد به مهمان و بهار... گُلخانه‌ها، گِلخانه‌ها، کو خانه‌ها؟... دیه از سعدی بخواه، شیراز... وقت توبه‌ی نوروز از جِناسِ گِل و گُل... به بیگاهان در گلستان و سعدیه... سیل آمد و... گِل ماند و... گُل برفت و... دل بشد از جان...
(۳)
لب شیرین از تیشه فرهاد به مزمزه‌ی شور ِ خون از فرقِ فراق به شهادت ِ تراش - خوار بیستون، آموخت سکوت ِ بی‌رحم ِ عشق به باران را... یکنفس خوانی به بی‌نفسی.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)


1