چرخاگر دور سرمان می چرخیم هرچند چرخ به چرخ زنجیر چرخمان کمی عادت سرگشتگی دارد می توان باور هنوز در چرخِ این چرخیم گاهی باور می کنیم کلاغان از باغ رفته اند تا دوباره بچرخیم در اطراف این باغ تنها تو می توانی گردونه را بچرخانی آهای چرخانه چرخیدی دور سرت چرخیدی دور حوض کودکی هایت کبوترها در مشتت نفسی آغشته به چرخش دارند نه نه اشتباه نکن نفسی آمیخته به گردش دارند گاهی از جاده به سرک می کشم به گوشه حیاط خانه تان سرک می کشم و می خواهم بدانم پنجره ها هنوز رنگی آبی دارند ؟؟؟ روحم را پر می کنم از جاده سرک کشیده تابه انتهای پنجره هایی که به سمت چشمان تو چرخیده باشد به سرت می زند شبیه کودکی که می خواهد دفتر مشقش را در خانه همسایه جا بگذارد نیمه شب دوباره در را بچرخاند به سمت مشقهایش در خانه همسایه چشمهایت که به آسمان نمی روند دوباره بچرخان به سمت پنجره هایی که با آسمان هیچ گونه نسبت احساسی ندارند درست یادم نیست آخرین بار کی چرخیدم در زنجیر چرخ هایت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با احترام محمدرضا آزادبخت
|