فریاد شیری شاعر صحنهایاستاد "فریاد شیری" شاعر، داستاننویس، روزنانهنگار, منتقد و مترجم کرمانشاهی، زادهی سال ۱۳۵۰ خورشیدی در شهر صحنه و اکنون ساکن کشور سوئیس است. او به زبانهای فارسی و کُردی شعر میسراید و از برگزیدگان و دریافت کنندگان جایزه شعر کارنامه بوده است. وی در زمینه ادبیات کودک و نوجوان فعالیت داشته و ترجمههایی از کُردی به فارسی انجام دادهاست، که از جملهی آنها ترجمهی آثار شاعران معاصر کُرد مانند "شیرکو بیکس"، "لطیف هلمت" و "فرهاد پیربال" است. اشعار "فریاد شیری" برنده چندین جایزه متعدد شدهاند، همچنین مجموعه شعری از وی با نام «آغوش من پر از سفر است» در سومین دورهی جایزه شعر امروز ایران (کارنامه) برگزیده و مورد تقدیر قرار گرفتهاست. از سال ۱۳۸۰ تاکنون به عنوان کارشناس ادبی و ویراستار در چند انتشاراتی مشغول کار بوده (نشر نگیما، نشر پیدایش، نشر داستان و...). شیری پس از تاسیس انتشارات داستان در سال ۱۳۸۶ توسط همسرش "سحر توکلی"، مسئولیت اجرایی این انتشارات را به عهده گرفت. در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵، زیر نظر انجمن قلم دانشگاه علم و صنعت به تدریس در کلاسهای آموزش داستاننویسی برای دانشآموزان تهران مشغول بود. آثار فریاد شیری به زبانهای مختلفی از جمله کُردی، ترکی استانبولی، انگلیسی، بلغاری و... ترجمه شده است. همچنین در سال ۲۰۱۶ چند اثر او در تقویم شاعران جهان ترجمه و منتشر شد. شیری همچنین در طول این سالها در فستیوالهای مختلف جهانی شرکت کرده است که میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: شرکت در فستیوال بین المللی شعر گلاویژ (کردستان عراق- زمستان ۱۳۸۳)؛ اقامت در خانه ترجمه لورن (زوریخ سویس)، به دعوت این خانه (تابستان ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴)؛ شرکت در فستیوال شعر برن (سوئیس ۲۰۱۳ )؛ شرکت در فستیوال ادبی بینالمللی آرک (ارمنستان- ۲۰۱۵). کتابهای فریاد شیری در جوایز مهم ادبی کشور موفقیتهایی را کسب کردهاند که عبارتند از: - رتبه اول دومین دوره جشنواره داستاننویسان غرب کشور (بانه- ۱۳۷۸) - رتبه اول داستاننویسی در جشنواره شعر و داستان جوان كشور (بندرعباس- ۱۳۷۹) - برگزیده جایزه شعر امروز ایران ـ کارنامه، براي کتاب (آغوش من از سفر پر است) (۱۳۸۱) - کاندیدای نهايی جایزه شعر خبرنگاران، برای کتاب (امضای تازه میخواهد این نام) (۱۳۸۳) - کاندیدای جایزه ادبیات داستانی متفاوت (واو)، برای کتاب (ما در عکس زیر باران گم شده بودیم) (۱۳۸۶) - كانديدای جايزه ادبی اصفهان، برای كتاب (ما در عكس زير باران گم شده بوديم) (۱۳۸۶) - کاندیدای نهایی جایزه جشنواره ادبیات کودک و نوجوان کانون پرورش فکری، برای کتاب "خدا دلش برای کی تنگ میشه" (۱۳۹۲) - برگزیده جشنواره دوسالانه ادبیات کودک و نوجوان کانون پرورش فکری، برای کتاب "داستان نقطه سرراهی" (۱۳۹۱) - برگزیده جایزه کتاب سال شعر خبرنگاران، برای کتاب "و تن فروشی نیست" (۱۳۹۳) و... ▪︎کتابشناسی: - کلاغها زبان گنجشک را نمیفهمند (شعر) چاپ اول نشر پاسارگاد ۱۳۷۶ چاپ دوم وسوم، نشر داستان ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹، چاپ چهارم نشر ثالث ۱۳۹۴. - پاسپورت لبخند و آرزو (ترجمه شعر معاصر کردی) نشر مینا ۱۳۸۰. - آغوش من از سفر پر است (شعر) چاپ اول نشر نیم نگاه، ۱۳۸۱ چاپ دوم و سوم نشر داستان ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰، چاپ چهارم نشر ثالث ۱۳۹۴. - آدمهای سیاه، آدمهای سفید (داستان کودکان و نوجوانان) نشر نگیما، ۱۳۸۱. - شیته گورانیه کانی باران (شعر کردی) چاپ اول ۱۳۸۲/چاپ دوم ۱۳۸۳ نشر شولا. - ماه مهمان چشمان تو بود- کلماطرح (شعرهای کوتاه) چاپ اول نشر سفیر علم /۱۳۸۲چاپ دوم نشر مروارید ۱۳۸۸. - داستان نقطه سرراهی (داستان کودکان و نوجوانان) چاپ اول نشر نگیما، ۱۳۸۳/ چاپ دوم نشر پیدایش ۱۳۹۰. - امضای تازه میخواهد این نام (شعر)، چاپ اول ۱۳۸۳ چاپ دوم ۱۳۸۴، نشر نگیما/ چاپ سوم و چهارم نشر داستان، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ - عاشقانههای سرزمین بلوط (ترجمه عاشقانههای شعر معاصر کردستان ایران) چاپ اول ۱۳۸۴؛ چاپ دوم ۱۳۸۷، نشر مشکی. - زنی آهسته گفت عشق (ترجمه عاشقانههای شعر معاصر کردستان عراق)، نشر مرکز، ۱۳۸۶. - ما در عکس زیر باران گم شده بودیم (داستان- عکس)، نشر نگیما، ۱۳۸۵. - مانیفست یک نفره پناهنده شماره ۳۳۳۳۳ (ترجمه شعرهای فرهاد پیربال)، نشر چشمه، ۱۳۸۶. - صد سیاوچمانه (ترجمه ترانههای هورامی همراه با رئوف سعیدیان) نشر مشکی، ۱۳۸۷. - شردر، موش صحرایی کلاس/ جاناتان کب (ترجمه قصههای دبستانی) نشر پیدایش، ۱۳۸۹. - گل طلایی/ راب چایلدر (ترجمه قصههای دبستانی) نشر پیدایش، ۱۳۸۹. - مراقب گربه باش/ پاول می (ترجمه قصههای دبستانی) نشر پیدایش، ۱۳۸۹. - خدا دلش برای کی تنگ میشه؟ (شعر سپید برای نوجوانان) نشر پیدایش، ۱۳۹۰. - آلبوم یادگاری (داستان نوجوانان) نشر پیدایش، ۱۳۹۰. - و تنفروشی نیست (مجموعه شعر) نشر نگاه، ۱۳۹۰ چاپ دوم ۱۳۹۲. - له مانگ تهنیاترم/تنهاترم از ماه/ (شعرهای کردی همراه با ترجمه)، نشر داستان، ۱۳۹۰. - عاشق شدن در ساعت ۲۵ (گزیده شعرهای عاشقانه شیرکو بی کس) نشر سرزمین اهورایی، ۱۳۹۳. - همه ی همسران اجنه شیخ محمود(رمانی از لطیف هلمت) نشر کتاب کوله پشتی ۱۳۹۵. و... ▪︎نمونهی شعر: (۱) [فیلسوف مردهشویخانه] زیبایی به چهرهی ما بر نمیگردد تمام نمیشود، تکرار میشود: خورشید را هر روز زودتر از دیگران دیدار میکنیم و ماه هر شب چراغِ خوابهای دونفرهمان پس زیبایی حقیقت دارد حقیقت اما زشتیها و روبان سیاه حاشیهی عکسها ما را به جادهای میبرد که خالی میپیچد سمت گورستان هر چند وانمود میکنیم زندهایم. (۲) حالا هر چه با زیباییات کلاه سرِ خورشید و ماه بگذاری زشتیها را در تابوت پنهان میکنی حقیقت دارد در تاریکی، زشتی و زیبایی یکسان است!. (۳) [بهلول حسرت] (برای آرش اسلامی) با تنهایی دو نفر است حتی وقتی دیوانگیاش را به خیابان میبرد: یک جفت سبیل مادرزاد با لهجهی پر جبرئیل و چشمهایی چلهنشین که به تاریکی بخشید نورشان را گاهی که از خودش جلو میزند باری از دوش مورچهها بر میدارد تا به خودش برسد او رفته است و اسب چوبیاش عاقلتر از همه در حلقهی کودکان نامش برازندهی فرشتههاست دف میزند برای دیوانگیاش بیدار میشود درویش چشمانش با یک جفت سبیل مادرزاد و لهجهای که انگار دو نفر است با تنهایی!. (۴) [حلاجخانه] اتاقی در تاریکی دارد از نور میترسد دورتر از خودش ایستاده همیشه تأخیر دارد سرِ قرار غسالخانه! از تمام شمعهای تولد «نوح» یکی را به دیدارش ببری اگر هزار سال نوری میگذرد و میبینی بر دیوارهای اتاقش با تاریکی نوشته: نور منم، نور منم، نور منم، نور منم، نور منم... (۵) روی گورش سنگ تمام گذاشتند سنگ سکوت سنگ صبور سنگ... هرگز! به این سادگی هرگز فریب مرگ را نخورده بود هرگز نه! نمیدانستند نمیدانستند در پایان هر گریهای لبخندی تازه آغاز میشود روی گورم سنگ تمام گذاشتند روی سنگم گلهایی که نچیده بودم هرگز هرگز! به این سادگی هرگز فریب زندگی را نخورده بودم هرگز! (۶) [بیماری قشنگیست دوستت دارم] بیماری قشنگیست دوستت دارم تو اما علاجش نکن گوشهی روسریات را گره بزن به انگشت اشارهام - دخیل! دخیل یا شافیالعشاق و سیگاری برایم آتش بزن نترس! دودش به چشم خدا نمیرسد شفای من دوستت دارمیست که به تو هم سرایت کرده است. (۷) دیگر به سلامِ هیچ خیابانی جواب نمیدهم که به کوچه رسیدم و بُنبست شنیدم فقط امسال هم در خانه میمانم و از ترسِ مرگ که پشتِ در خوابیده پنجره را در پرده میپیچم پُست میکنم برای پدرم که زیرِ سنگی تخت خوابِ مرمر میبیند با دستخطِّ خواجهی شیراز. این خانه خواب ندارد میدانم این پنجره به خوابِ هیچ دیواری نمیآید و پشتِ این در ترسِ مرگ بیدار است به کوچه هم نمیرسم میدانم ای کاش از پشتِ همین پنجره سلامِ مرا دستبهدست به خیابان برسانید اگر رسید شاید خداحافظ. (۸) [با قدمهای من راه میرود] با قدمهای من راه میرود مردی که دستانش را در جیب بارانیاش جا گذاشته و چشمانش را پشت قاب یک عینک به هر کس که میرسد سر تکان میدهد و هرگاه با نام کوچک من صدایش میزنند بر میگردد و همیشه پشت در یادش میافتد کلید را در جیب بارانی من جا گذاشته و مرا در خیابان. (۹) در هر گوشهای از این ولایت که بمیرم میتوانم دوباره زنده شوم اما؛ هراس من از غربت است غربت در چشمان تو که چون بیگانهای مرا مینگرند... (۱۰) [وصیت] برای روز مبادا که مرگ ممکن است شعری سرودهام پنهان در جیب پیراهنم میدانم دوباره در بازی کودکان از اسب میافتم و پیراهن پارهام نصیب تن لاغر باد تا فراموش نکنید در سطرهای آن شعر عاشق کسی بودم که سوار بر اسب چوبیام بر کف دستهای مادر عروس میشود. (۱۱) آرزو داشتم به خانهام بیایی بیدارم کنی با عصایت از رویای هزار ساله تا زمان را از تو بپرسم حالا اما تو نیستی و عصایت در گوشه اتاقم خواب دستانت را میبیند و ساعت جیبیات هنوز به جیب خالی من عادت نکرده است. گردآوردی و نگارش: #زانا_کوردستانی
|