شعرناب

غلامحسن رحیمی شاعر بروجردی

استاد "غلامحسن رحیمی" فرزند "حبیب"، شاعر و صنعتکار لرستانی، مشهور به "اساغلام بنا"، زاده‌ی سال ۱۳۳۵ خورشیدی در روستای گاو میر علیای بروجرد است.
با توجه به مشکلات و دوری از شهر و نبود مدرسه در زادگاهش، نتوانست که درس بخواند و بعد از مدتی به تهران کوچید و در آنجا به بنایی مشغول شد و بعدتر معمار شد و در این حین توانست درس بخواند و موفق به دریافت مدرک کاردانی معماری شود و اکنون در بازگشت به زادگاهش به آهنگری مشغول است.
او اشعارش را به زبان محاوه‌ای می‌سراید.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
رفیقان زندگی غیرت ندارد
هزار رنگ‌و ریا در چنته دارد
اگر دستت رسید بر چرخ گردون
مشو غافل ز بازی کردن اون
مواظب باش که چرخش تق‌ و لقه
گهی ناحق‌و گاهی خیلی حقه
گهی شادت کند در زندگانی
گهی گیرد ز تو آن شادمانی
گهی اوقاتت را شیرین سازد
گهی تلخ‌و گهی غمگین سازد
گهی آرد برایت حال‌و احوال
گهی گیرد ز تو آن مال‌و اموال
ندارد چرخ یکسان حال‌و احوال
گهی بی‌حال سازد گه دهد حال
گریز از مرکزش غم می‌فشاند
ندارد شرم ماتم می‌فشاند
بود این چرخ سرانجامش مکافات
نگه دار ای پسر خود را ز آفات.
(۲)
به نام آن خدای خالق گرد
غلامحسن منم بچه بروجرد
بروجردش مگو گویش بَروگرد
بَروگرد آمدن یاران یزدگرد
تولدم بود سال سی و پنج
کشیدم در جهان من رنج بی‌گنج
پدر نامش حبیب مادر قدم‌خیر
دهد در آن جهان بر جفتشان خیر
خدا داده به من پنج تا برادر
عطا بنموده بر من دو تا خواهر
ببرده خواهرانم را دوباره
خدا آن روز را هیچ کس نیاره
بکرده سرنوشت من را بزرگتر
نهاده جای باب و جای مادر
اگر خواستی سراغ بنده گیری
صفر نهصد و دوازده را بگیری
یک‌و هفت‌و نه‌و هشتم دوباره
پنج‌و سه ششم آهنگ می‌زاره
اگر دسترس نبود گیرش دوباره
چرا چون خانه‌مون آنتن نداره
بگویم من علو گو تو رحیمی
فدای تو شود جان رحیمی.
(۳)
[داستان مردن بز عمویم و ساز زدن دایی‌ام در همان مجلس ختم]
عمویم در مرگ بز انباز باشد
دایی‌ام دنبال ارگ و ساز باشد
غلام بینوا اینجا چه سازد
گهی غمگین و گاهی می‌نوازد
بیادم آمدی دارم دو تا نام
غلام اول بود، دوم حسن نام
غلام همراه عامو در عزا بود
حسن همراه دایی در صفا بود
دوگانه سوزم و بر خود بنازم
نمی‌دانم بسوزم یا بسازم
عزیزانم دایی‌ام نور خدا بود
رفیقانم عمویم شکر خدا بود
خداوندا ز نورت شکر بسیار
بیامرز هر دو تاشون را ای ستار.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)


2