داستان کوتاهسرمابدجوردال می دراند، بادسردو استخوان سوزِ شبِ کوهستان ازپنجره ی نیمه باز به درون خانه می خزد.. زن رنجورونحیف که روزهاست بیماری سختی گرفته ودرمان نمی شود، گوشه ی اتاق بی نفس افتاده وساعتی است که مرگ او رادربغل گرفته است. دخترک نازوموبورش ازهمه جابی خبر، باولعی وصف ناشندنی ازپستان مادرمرده اش آویزان است وشیرمی خورد،انگار همان آغوش سردوبی روح مادرهم برایش گرم وامن است... دربازمیشود، مرد،خسته وسرماخورده درحالیکه دستهایش رابه هم می مالد و ازسردی بی حدهوامی نالد، واردمیشود وازاینکه پنجرهبازاست تعجب می کند، زنش راچندبار صدامیزند! طوبی، طوبی، تواین هواچرااین پنجره بازه ؟ اما هیچ صدایی ازاو نمیشنود! نگران میشودوباعجله می دودداخل اتاق وناباورانه باجنازه ی بی جان زن جوانش روبرومیشودوکودکش که همچنان ازاوآویزان است سرش رابرمی گرداند وشادمان ازدیدن پدرخودرادربغلش می اندازد طفلکی انگارنه انگارکه مادرش مرده بی خیال می خندد وپدرنمی داندبرای کدامشان اشک بریزد! ضجه های پدریکباره لبخندراازلب دخترک می چیند وغمی غریب درچشمان قشنگ وروشنش می نشیند! ✍️ #جمیله_عجم(ب.و) پانوشت: دال دراندن درلهجه ی گنابادکنایه ازسرمای شدیدی است که باعث ترک خوردن درختان می شود گنابادیها وقتی می خواهندعمق سرمارا نشان دهندمی گویند دال مدره دال درگویش گنابادی وزیبدمابه معنای نهال تازه کاشته شده وپیوندنشده است ودال مدره یعنی ازشدت سرمادرختان جوان ترک برمیدارند.
|