شعرناب

*مرگ ِ خجالتی*

شبیه مرگی خجالتی‌ست؛ زندگی
بدون هم‌آغوشی با تو
که پشت پرده‌ی توهم پنهان‌ست
و خیالت را جرعه جرعه سَر می‌کشد
شبیه مرگی خجالتی‌ست؛ زندگی
وقتی فریاد ِ دوره گَردم
پرسه می‌زند در رویای بارانیت
و آواز سکوت سَر می‌دهد
بگذار شب؛
قدم ِ راستینش را بر دوش خسته‌ام بگذارد
شاید
پریدن ِ خنده‌های زرد بر گلوی انتظار
و شتاب ِ شب‌تاب ِ اندوه بر پیکره‌ی تنهایی
و عبور شفاف ِ مرگ از سنگ‌ریزه‌های ترس
سخاوتمندانه‌ترین فرود آزادی باشد
روی باند گورررر
که می‌رهاند مرا
از مرگی خجالتی...
*شاهزاده*


0