*مرگ ِ خجالتی*شبیه مرگی خجالتیست؛ زندگی بدون همآغوشی با تو که پشت پردهی توهم پنهانست و خیالت را جرعه جرعه سَر میکشد شبیه مرگی خجالتیست؛ زندگی وقتی فریاد ِ دوره گَردم پرسه میزند در رویای بارانیت و آواز سکوت سَر میدهد بگذار شب؛ قدم ِ راستینش را بر دوش خستهام بگذارد شاید پریدن ِ خندههای زرد بر گلوی انتظار و شتاب ِ شبتاب ِ اندوه بر پیکرهی تنهایی و عبور شفاف ِ مرگ از سنگریزههای ترس سخاوتمندانهترین فرود آزادی باشد روی باند گورررر که میرهاند مرا از مرگی خجالتی... *شاهزاده*
|