شعرناب

داستان عجیب تحول سنایی غزنوی


ابوالمجدودبن آدم سنایی غزنوی را باید یکی از شاعران و حکیمان معروف ایرانی در قرن پنجم و اوایل قرن ششم به حساب آورد .یکی از جنبه های عجیب و قابل تامل زندگی سنایی غزنوی را باید دگرگونی احوال و تحول در شعر او دانست شاعری که مدایح اغراق آمیز و چاپلوسانه اش زبانزد خاص و عام بود به ناگاه دچار تحول می شود و در اشعار بیشمار خود تا بدانجا پیش می رودکه در یکایک بیت هایش از آرمانشهری صحبت می کند که در آن اثری از نابسامانی و ظلم نباشد اما این تحول چگونه ایجاد می شود ؟ برخی تذکره نویسان به ذکر قصه ای در احوال او پرداخته اند که شنیدنش خالی از لطف نیست:سنایی که شاعری مدیحه سرای بود زمانی از کنار گلخن حمامی عبور می کند ومتوجه می شود یکی از بزرگان عصر به نام دیوانه ی لای خوار با ساقی خود می گوید: پرکن قدحی تا به کوری چشم ابراهیمک غزنوی بنوشم . ساقی گفت: ابراهیم پادشاهی ست عادل مزمت او مگوی .دیوانه گفت "بلی همچنین است اما مردکی نا خشنود و بی انصاف است غزنین را فتح نکرده میل ولایت دیگر داردو آن قدح را نوشید و به ساقی گفت: قدحی دیگر پرکن تا به کوری چشم سناییک غزنوی بنوشم .ساقی گفت: در باب سنایی زبان طعنه دراز مکن که او مردی مقبول خاص و عام است دیوانه گفت: او مردکی احمق است لاف و گزافی چتد فراهم آورده وشعر نام نهاده و از روی طمع هر روز مدح دیگری می کند و این قدر نمی داندکه او را برای هرزه گویی نیافریده انداگر در روزحساب از او بپرسند برای حضرت حق چه آورده ای چه عذر خواهد آورد ؟ نقل می کنند حکیم سنایی غزنوی چون این سخنان شنید بیهوش شد و دل او از دنیا سرد شد و دیوان مدح ملوک را در آب انداخت و زهد را شعار خود ساخت.
منابع :1- دیوان سنایی غزنوی به اهتمام مدرس رضوی ، انتشارات سنایی ، 1362
2 - تازیانه های سلوک ، محمد رضاشفیعی کدکنی، نشر آگه ،1388


1