علی اکبر یعقوبی شاعر بمیزندهیاد "علیاکبر یعقوبی" متخلص به "جهان آشوب" شاعر وارسته و عارف مسلک بمی که سالها در گمنامی شعر سرود. شادروان یعقوبی دوران کودکی بسیار دشواری داشته است. کودکی ایشان مصادف با جنگ دوّم جهانی و عواقب آن در ایران نظیر قحطی و رواج انواع بیماریهای واگیردار بود. در همان اوان خردسالی یتیم و بیسرپرست شده بود و در چنان روزگاری که خانوادهها از عهده سرپرستی فرزندان خود نیز ناتوان بودند، فهمیدن سختیها و رنجهای کودکی یتیم کار دشواری نیست. باری ایشان فقط تا کلاس دوم دبستان درس خواند و سپس ناچار میشود که برای گذران زندگی روزمره خود و یاری به خواهر و برادران خردسال تر از خود به بیگاری نزد اربابان بیمروّت بپردازد. احتمالاً آن همه دشواریها در ایام کودکی، در نگرش بزرگسالی شادروان علی اکبر یعقوبی اثراتی داشته است. چنانکه ایشان تا پایان زندگی هیچ، تعلق و دلبستگی به زندگی و مافیای جهان نداشت. مجرد زیست و این تجرد در معنای گسترده اش جدایی از جاه و مقام، نان و ثروت نیز هست. ▪کتاب شناسی: - زینتالاسرار (چاپ دهه چهل) - نغمههای شورانگیز (گردآورنده: علیرضا یعقوبی، تهیه و تنظیم: ساحره یعقوبی) - نشر ستارهها - مرثیه محرم (به اهتمام امیر یعقوبی) - غوغای عشق (به اهتمام نرجس راوریزاده) - نشر اندیشمندان یزد - زلف یار (به اهتمام امیر یعقوبی و با مقدمهی محمدعلی علومی) و... ▪نمونهی شعر: (۱) بگذار تا بنالم چون قلب داغداران از جور این زمانه از شهر نابکاران با غافلان و مستان اسرار حق مگوئید این رمز همچو رازیست در بین هوشیاران صد بار اگر بسوزد با سوز او بسازم پیوند نگسلانند هرگز امیدواران خواهی اگر ببینی آن را که بینظیر است بنگر به کوه و دشت و مرغزاران. (۲) آن که جز او نیست ذات لامتناهی خود به ربوبیتش بس است گواهی خالق خورشید و ماه و ثابت و سیار باعث نور است و ظلمت است و سیاهی بارگه کبریا زده به دو عالم پرچم وحدانیت ز ماه به ماهی… (۳) دل اگر پر ز صفایت نکنم پس چه کنم؟ نفس اماره فدایت نکنم پس چه کنم؟ کاروان وار تو از خاطر من میگذری چون جرس ناله برایت نکنم پس چه کنم؟ (۴) آن دلی کو از ندا ها دور نیست گویمت کمتر ز کوه طور نیست ای خداجو، او ترا محجور نیست القریب القریب الاتفاق، الوصال الوصال… (۵) همه جا هست، اوست ناپیدا همه جمعند از او و او تنها (۶) این حجابات از میان بردار تا جمال ترا بینیم سیر. گردآوری و نگارش: #لیلا_طیبی (صحرا)
|