شعرناب

سینا ستوده شاعر زاهدانی

آقای "سینا ستوده" شاعر و فعال هنری سیستان و بلوچستانی، زاده‌ی ۲۷ شهریور ماه ۱۳۷۸، در زاهدان است.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
این‌جا فقط همین هست.
انتظار و دو خرچنگ مرده
و لحظه‌های نامتعارف از جنون سربازهای ارامنه
نجوای آرامی شبیه قصه‌هایی که دختری در شرایطِ ناامن
برای آرامش عروسکش می‌خواند.
کسی در من مرده آقا
میشه کمک بیارین؟
این‌جا همیشه همین بوده
روباه و چند کیلو نمک
و طرز طلایی موهای حیوانی که هرگز از چهره دیده نمی‌شود
و چند لحظه‌ی شاعرانه‌ از قرون وسطی
و چندین و چند اتفاق در انتظار تعمیم.
در میان و لا به توی همین روزهاست مرده‌‌های من
و گفتنش حقیقتاً سخت است.
جست‌وجو را تمام کن، لطفاً.
ما بقی‌ام نیست که نیست
با همین چند باریکه‌ی آرام، صدای اعتراف می‌دهم.
با همین‌ها که لای رخت‌خواب غریبه پیدا کردید
و آن‌ها که در دهان خرچنگ‌ها
و آن‌ها که در زهدان عروسکی
ولی حقیقتاً سخت است
که روی دندان‌های خودم راه می‌روم.
(۲)
به چشم کودکان منچستر سرمه کشیده‌اند
گلوله پیدا نشد
ماهیان مدیترانه در تورند و سیگار می‌کشند
مرگ به دندان خورد و کمی از پشت
و زنان یهود همچنان عاشق نمی‌شوند.
حواست نیست
گلوله مانده زیر زبان و
مرگ شبیه قرص‌های بی‌مادری‌‌ست
ممنوع شده ترس در خیابان
بی مادری در پستو
خودکشی با گیلاس
زنی با دندان‌های تو گیلاس نباید بخورد
سرمه و سیگار می‌کشد مادرت هنوز
و سوره‌های مبارکه
از یهود چشم‌های تو بود
و گرنه مردی به زنانگی‌های انقلاب نمی‌خندید
بلند شو اقرار کن
به انحنای مهره‌های تنهایی
فقط دوباره سوت نزن لطفاً
به سکوت ماسه‌های عرب مشکوکیم
به سوسوی چشم ماهیان مهاجر
بلند شو اقرار کن
زنی با دندان‌های تو گیلاس نمی‌خورد.
(۳)
در خلیج زنی پشت روبند،
دامنش را پنهانی، آب کرده از دریا
ماهی نجات می‌دهد از لنج؛
با ساق‌های بلند و سیاه
رقصیده کنار آخرین لاک‌پشت‌های امسال.
در خلیج زنی پشت روبند،
در سوگ ماهی‌گیران دریای تابستان
چادر کشیده روی صورتش
خندیده با ماهی‌های یکروزه؛
با اولین صدف‌های نیمه‌شب
کودکش را خوابانده زیر ماسه‌ها.
در خلیج زنی پشت روبند،
سه فرشته را
پناه داده در مَندیرِ سینه‌هاش
و قول داده با خودش بِبَرد؛
ایستاده روی پشت‌بامِ غروب
کبوترانِ کشمیر را کشانده تا موهاش.
در خلیج مرگ چپیده در دهان زنی
پیچ‌خورده در انحلال رود و دریا
که زنی در ساحل
موهاش رنگ آتش است
هزار پرنده میان موها سوخته‌اند
سه فرشته با اندام گِلی
غلت می‌زنند روی دامنش.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی


3