شعرناب

شب های خیال


تنها که باشی ودر بستر شب تاریک دراز بکشی افکار زیادی به ذهن آشفته ات هجوم می آورندوخیالات افکارت را به بازی میگیرند...برای فرار از خود باور کرده بودم که خیالاتم را به بازی های شبانه میبرم غافل از اینکه این خیالات هستند که مرا به بازی گرفته اند...تو هم در روزگار من زندگی میکنی ...احتیاجی به فالگوش ایستادن نیست تو هم با شب های تنهایی قدم میزنی ...آدمها را در خیالاتت شریک میکنی ...ما آدمهای خیالی هستیم که خود را به آیه های خیال دلخوش کردیم غافل از اینکه در کوچه های حقیقی این زندگی به سادگی خیس میشویم...به تاوان کدامین گناه هم آغوش خیالات شده ایم...شب های خیالی را هیچوقت پایانی نیست برایت ساده میگویم آرزویم یک شب بی خیالی است...میدانم چشمهایتان دنبال جمله ای هستند که حرف دلتان باشد ...ساده میگویم در خیالت پرسه نزن...راز شاد زندگی کردن در لذت بردن از چیزهای ساده است ...
عبدالله خسروی(پسرزاگرس)


0