شعرناب

های لایتِ اندیشه هام 1

های لایتِ اندیشه هام 1
1-
ما گاهی دست به انجام کارهایی میزنیم که حتی جربزه ی دیدنِ فرجامش را هم نداریم .
2-
بازیگریِ هیچکداممان بدک نیست، وقتی دراشتباهاتمان حسابی گیرمی افتیم، خودمان را به آن راه میزنیم و بازیگرمیشویم ، و هرچه اشتباهاتمان بزرگتر، بازیگریمان سریالی تر .
3-
میدانی چرا اینقدر به غم نزدیکترم تا به شادی ؟ چون قواعد شادی را بلد نیستم .
4-
پس ازحدود نیم قرن وَررفتن با هنر به این نتیجه رسیدم :
با دستان طبیبِ هنر ، هروقت به تشریح چیزی ، مثلاً خودم پرداختم ، آثار و دردهای ناشی از جای پای چاقوی آن تشریح ، ماندگارتر بود ازبیمارئی که مشغول به معالجه اش بودم .
درجراحی های واقعی هم این را به عینه دیده ام .
5-
درمورد خطا ، حدود نیم قرنه که به خود میگویم برای بارِ آخره ، ولی وقتی دوباره خطای دیگری میکنم بیادِ معتادان می افتم .
6-
ازبس درکتابهای روانشناسی درگوش مردم فرومیکنند که خود را ببخشند ، قاتلی را دیدم که تقلّا میکرد خود را ببخشد .
او ابلهی بیش نبود .
7-
من ازنزدیک ، با درد وجدان آشنا هستم ، آنقدرکه حاضرم بسوزم ، اما دچارعذاب وجدان نشوم .
8-
ما درمواجهه با واقعیت ، سه راه بیشتر نداریم :
یک : یا قبول کردن آن بعنوانِ یک حقیقت غیرقابل انکار
دو : اینکه خودمان را به حماقت بزنیم که نیست ، درحالیکه هست
سه : اما رد کردن آن از ریشه و بُن میسرنیست ، چون واقعیت دارد .
بهمن بیدقی 1402/11/15


2