محمد آشنا عباس منش شاعر پاوهایآقای "محمد آشنا عباسمنش" با نام ادبی "محمد آشنا" شاعر، نویسنده و فعال فرهنگی ایرانی، زادهی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، در پاوه و ساکن کرمانشاه است. وی دارای مدرک دکترای زبان و ادبیات فارسی است. وی مدیر مسئول و صاحب امتیاز، نشریهی ادبیات و فرهنگ در زمینه فرهنگی و به زبانهای فارسی و کُردی و ترتیب انتشار فصلنامه با گستره سراسری و نوع انتشار مجلهای است. این نشریه، نخستین نشریهی منطقهی اورامانات در استان کرمانشاه است. همچنین ایشان صاحب امتیاز و مدیر مسئول انتشارات "قلم کُرد" نیز هستند. ▪کتابشناسی: - از تنهایی من در تو (شعرهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۵) - نشر دیباچه - آنقدر از تو سرودم از خودم افتادم (شعرهای۱۳۸۶ تا ۱۳۹۰) - نشر دیباچه - فاصلهها را مچاله میکنم تا تو برگردی (شعرهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵) - نشر دیباچه - از من اعتراف گرفتهاند تو را دوست داشتم (شعرهای ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸) - نشر دیباچه - مزره ماچ (شعر به زبان کُردی هورامی) - ۱۳۹۰ - چل چرای سووتاو (شعر به زبان کُردی هورامی) - ۱۳۹۲ - پای پاروا (شعر به زبان کُردی هورامی) - ۱۴۰۲ - نشر آرو - صلح زیر نور ماه (بررسی شعر شاعران شاهد ایران) - برای مرگ آرزوهایم (بررسی شعر شاعران شهرستان پاوه) - از تنهایی من در تو (مجموعه شعر ) - یک بسته سیگار در غربت (ترجمه اشعار رضا بروسان و الهام اسلامی) و... ▪نمونهی شعر کُردی هورامی: (۱) [پهی سهراو ههولی] "سهراو چون ههولی مهسکهن وهک پاوه ماچی بهههشتهن به روی دنیاوه" بهلام داخهکهم پاوه کهو ئاروی بیهن ویرانه، بیهن کهلاوه پهپو نموانو جهسه راو ههولیت شهفیع خاست کهرد ئاست جیاو نهدیت میرزای وهش کهلام بدیه وهلاوه یهکسهر خاپورهن جوانیهکهی پاوه داخی داخانم پاوه پهشیوهن زوخاو هورمهورو خهیلیوهن لیوهن زهمانهی که بیئاوهدان شارم پیای پیانهش دهس دی بهکارم بهلام داخهکهم ئیسه بهرهللان شاره جوانهکهم داخهکهم تهنیان کهسهی نمهپهرسو جهئیش و زامش وهشی نمهوو ههرگیز به کامش کامش بهتالهن، ئهوگارهن پاوه ههتا جهداخش روسیان شاوه نه خیابانش ههن نه پیادهرو هیچ کهس نمهپهرسو ئینهپچی مهشو ئهمن ویران بو کهس نهپهرسو پهیم غهیرهتو جوانام نمهزانو پهی کهیم ئهلبهت "نهوهی نوی" گوشش شل نیهن تا لاکهرینه و ئادیچ جهدهس شیهن *** دهسیوه ههنی دژمهنی پاوهی نمهکی موهرانی و نمهکدان مارهی کارو بارشانهن باوهر فهرماودی خاس چهمی کهردهی ویتان مهتاودی دهس نیشان کهردی دژمهنی کونه لازم مهکریو گیلدیشا پونه ئای سهراو ههولی سهراوی داخان داخهم ریوهبهی مهنی پهی باخان میمانمان کهری لامشتهی ئاوی دل فینک کهری ئهری مهتاوی بی بهژوانگه پهری عاشقان بگنوره نامیت چون ههرده جاران نهوینوت پیسهغهریو کهوتهبی جهناراحهتی ههر نهسرهوتهبی دهک دژمهنهکهت فهتار فهتار بو سوره چنارو تا سهر دیار بو "چهم شاری" نهوو کیخواو شارهکهیت پیای پیانه گیرو کارهکهیت بیفهرههنگ مهشو نهمانو چی لهی عهقل و فام بو باو، شرمینی و شینهی شار بگنو دهسو ژیرو شارهکهی نهک دژمهنی سهخت، دل بیمارهکهی دوسیوه که تو کهردهنو بهدوس به دوسی دوسی مهکهنووه پوس دژمن هیچ وهختهی دلش پاک نمهوو سینهش جهکینه هیچ وهخت ساف نمهوو ئیسهیچ چنگهکیش ناسهرو ناقیم ههژاری بیهن لکهو مهراقیم ها وهختهن قهلبم جه کهو تهی بگنو دهک گیانم سهدجار فداو گیانو تو نهوینو ویران کهوتینی لاره جه "ماچین"یچ بیهن مهکهروت چاره هممهت مهکهرو، هورمیزونه و پهیت غهریوی مازو جیا، مهونهوه پهی لهیت دهسشان مهمارو بیفهرههنگهکی دل چلکنهکی، دل پیس تهنگهکی پاوه کهردیش پیا ئیسه مهدیاوه ماچان کهی شارهن پا ناحهساوه ههرگیزاوههرگیز دل نمهسوچنان پهی تو ئهی شاری، خوشهویستهکان. (۲) وا مهی و بۆ وهشهو چارهکێت مهورۆ نمهزانو کام باخه هالێ نا لێ چارهکێت وهختهی مهی مهسم مهکهرۆ نمهزانو دهرهنیشهو پاوهی چهنی مڵۆچه بیهن لێ چارهکێت. *** وا پی دڵه به ئاوات نیاوایه چێش مهکهرۆ!. (۳) حهجو دهوڵهمهندی خوا رێکش مهوزۆ *** فهقیری ئێمهیچ شمه...! (۴) ئارۆ خهوهرێوه خراوم وهنهوه گردو وێژهن کهران وێشان کۆشتۆ! چیریچشۆ پێسه ئامهبێ: "به بۆنهو سۆتهو داروهنهکان ژیوای پهیمان مهعنیش نهوێ پالۆ دهسو ههرکامیچمان داروهنێوه بسراوندێ". ▪نمونهی شعر فارسی: (۱) تو نیستی و تنهایی چون شاخ گوزنی سمت دلم را نشانه رفته است... (۲) نگاه کن چشم که از من بر میداری زخمهای کهنه سر باز میکنند... (۳) تو میآیی و تنهایی چون ماری پوست میاندازد و میرود... (۴) تو نیستی کلمه نیست و سیگارها دهانم را بهانه کردهاند... (۵) در کافهای متروک روبهرویم صندلی بیتو مرگ من حتمیست... (۶) دستهای پینه بستهی پدر آشپزخانهی کوچک مادر نگاه معصومانهی بچهها ها این همه، ها را اینهمه چشم گران نان واژهای مهربان نبود کسی چه میدانست این واژه بیزبان چگونه به ناگهان قاب همه ما را دزدیده بود. (۷) مرگ، چون معشوقهای به ناگاه دل ما را با خود میبرد با ما عکس یادگاری میگیرد به آرامی دست روی شانهی ما میگذارد * گاهی شبیه شبنمی تازه بر برگ گلی آفتاب نزده تمام میشوی. (۸) بگو چکار کنم وقتی تو نیستی وقتی قلبم به گرمی نفست بند است. (۹) باران از یقهام میبارد تو نیستی و جراحان بیمارستان امام علی قلبم را نشانه رفتهاند. (۱۰) باد به دنبال خودش میگردد من در پی تو به دنبال خودم. (۱۱) فکر رفتن را باد به سرم انداخت وگرنه من به همین زمینی که گل میدهد و شکوفه قانعم. (۱۲) برای من تصمیم بگیر همچون فرماندهای که مجبور شده است فرمان شلیک بدهد. (۱۳) تو نگاهم را دزدیدهای و من آفتاب را هر روز از سمتِ تو مینوشم عزیزم کاری کن ورق برنگردد تا آفتاب همیشه از سمت تو طلوع کند. (۱۴) سرت درد میکند دنیا به دورت میچرخد من بیتاب و چون نباتی در چای ذره ذره آب میشوم. (۱۵) جنازهی شهر بر دستانم مانده است چه کسی میداند حال زن شوی مرده را... گردآوری و نگارش: #زانا_کوردستانی
|