شعرناب

نشمین ریاضی شاعر بوشهری

بانو "نشمین ریاضی"، شاعر و نقاش بوشهری ساکن انگلیس، زاده‌ی سال ۱۳۴۳ خورشیدی است.
وی در خانواده‌ای اهل شعر و ادب بزرگ شد و از همان کودکی از طریق "ميرزا احمد ديّرى"، پدربزرگ خود که نویسنده و یک عارف بود، با اشعار و شاعران کلاسیک ایران‌ زمین مثل حافظ و سعدى و مولانا آشنا شد.
وی در جوانى نیز به کمک دایی خود، "علی دیّری"، شاعر صاحب‌ اثر جنوب، با سروده‌های شاعرانی چون نيما يوشيج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سيمين بهبهانى، اسماعيل خويى و مهدى اخوان‌ثالث مأنوس شد.
این بانوی شاعر و هنرمند پس از دیپلم به اروپا مهاجرت می‌کند و در سال ۲۰۱۰ سرودن شعر را به‌صورت حرفه‌ای آغاز می‌کند. البته او در حوزه‌ی شعر تحصیلات آکادمیک ندارد و به‌ صورت خودآموز با اوزان شعری و کاربرد قافیه و ردیف در شعر آشنا می‌شود. وی در ادامه‌ی راه شاعری با تاثیر از اشعار "شهرام میدری"، شاعر جنوبی سرودن دوبیتی را آغاز می‌کند و آن را به‌عنوان نخستین قالب برای سروده‌هایش برمی‌گزیند.
نخستین‌ شعرهای ریاضی در یک مجموعه شعر گروهی منتشر می‌شود. وی در ادامه در زمینه رباعی و سپس شعر سپید به طبع‌آزمایی می‌‌پردازد که با استقبال مخاطبان شعر مواجه می‌شود.
▪کتاب‌شناسی:
- دوبيتى‌هاى بى‌مرز - ۱۳۹۵
- رباعيات ملل پارسى‌سرا - ۱۳۹۶
- دوبيتى‌هاى باران‌خورده - ۱۳۹۷
- تلاعلوى مفاعيلن - ۱۳۹۷
- رباعيات - ۱۳۹۷
- راهيان شعر سپيد - ۱۳۹۸
- مادران سرزمين من - ۱۳۹۸
- رنگین کمان شمال و جنوب خیال - ۱۳۹۸
- گلی در کوچه‌باغ خواب (دوبیتی و رباعی) - ۱۳۹۹
و...
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
«دوستت دارم»هایت
آیه‌های مقدس آسمان چندم من است
من حوایی‌ترین ماجرای عصر توام
بوسه‌هایت طعم سیب درختی‌ست
که در بهشتی‌ترین فصل چشمانت
دستانم را به نیاز،
آواز می‌خواند...
(۲)
‌«زن» در آستانه‌ی این شهر و دیار
ایستاده بر پایه‌های نابرابر استوار
«زن» حراج ناخواسته‌ی تن
در هیاهوی این آشفته‌بازار
«زن» به ناکامیِ یک قلبِ پا به زار
بغضی نهان در گلو
در تلخ خندی آشکار
من یک زنم...
(۳)
زمان می‌گذرد
و ما زنان
نقاب‌پوشان انزوا
از گذشته...
تا آینده‌ای گرگ و میش
ما حال مبهم آسمانیم
در سکوتی به رنگ شب...
(۴)
در انگشتانم نور بریز
بر بال‌هایم
بنشان
تپیدن طنین بنفشه‌ها را
بهار دور نیست
می‌خواهم پر بکشم
از پنجره‌های زمستان
تا... آفتاب
تا آوازی باشم
در سمفونی آسمان.
(۵)
غرق می‌شوم
در دستان آبی‌ات
آنگاه که عشق سرریز است
بر بلور امواجت
و تو بر شن‌زار تنم
زلال می‌خرامی
دختر دریا می‌شوم
و در گامی، شور
با تو به رقص می‌آیم
و غرق می‌شوم در بلوار امواجت.
(۶)
گاه که خواب به آیینه تعبیر می‌شود
انعکاس بودن توست
مردمک‌های هیاهو
در نگاه کولاک تو
بر آتشکده‌ی جان من...
(۷)
اندیشه‌هایم را ورق می‌زنم
هر فصل تو
موسم عریانی ذهن من
در خیال بادی است
که برگ برگ می‌پیچد
و پرتاب می‌کند مرا...
(۸)
تو می‌تابی
در کشمکش سایه‌ی دره‌های جانم
و بنفشه می‌کنی در باتلاق‌های بی‌امید
تو جارِ سبز یک برگ
در دست‌های سترگ صنوبر
در آغوش گرم خورشیدی...
(۹)
در تو شاهزاده‌ای
سوار بر اسب دلم می‌تازد
در من شهرزادی
هزار و یک شب
به انتظار می‌نشیند
و در هجای هر قصه
اسم شب نو را تکرار می‌کند.
(۱۰)
عصر ما،
عصر لبخندهاى يخ بسته
تن‌هاى زخمی و خسته
نگاه‌ها ماسیده
آزرده، مرده!
«صداى تكه تكه شدن»
چشم‌ها تر،
در مجمر اين جهان كَر
تجربه‌ى باد و موسم بوران
و تنها خبر از خزان
و فقط خزان
در عصر و غرابتى كه
پرواز خوشبخت مردگان
بر فراز قفس بى‌نفس زندگان
سایه انداخته‌ست.
دستی آیا
حائل خواهد شد
تا ناجى سونامیِ
اين‌همه درد باشد؟
(۱۱)
در دست‌های تو
سرزمین من،
گل‌های زنانه روییده
غنچه‌هایی رنگارنگ
در هر رنگ،
حرفی تازه
برای گفتن،
شعری نو
براى سرودن
گلفروش زیبای من،
امسال
دسته بنفشه‌هایت
در خیابانند
نرگسی‌هایت
به باران دلبسته‌اند
بگو چه کسی بهار را
از چشمان تو دزدیده‌ست؟
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


3