نماد سازی از دیدگاه کتاب انتهای ابدیت گفتاري کوتاه من باب نمادسازي (و پيروي از آن 1نماد سازي بدليل خود گول زني(مقطعي(در باب سياسي 2نماد سازي بدليل منحرف سازي اذهان عمومي(دائمي(در باب اعتقادي 1اولين مورد از نماد سازي بدليل خود گول زني و پيروي بدون تفکراز اعتقادات بي پايه و اساس است که فرد اينکار را بدليل1 مختل سازي روند فکري (خود)در حقيقت يابي,2بدست آوردن(يک) جايگاه ناپايداراز منظرعمومي و در نهايت اينکه فراموش کردن کارهاي گذشته و يا آتي خود (نسبت به اجتماع) انجام ميدهد 1مختل سازي روند تفکري در حقيقت يابي 2کسب جايگاه ناپايدار از منظر عمومي 3فراموش سازي کارهاي گذشته و آينده(نسبت به اجتماع نکته:منظور(اصلي) از نمادسازي درموارد زير فريب اذهان عمومي بسته به موقعيت زماني مکاني (که شخص ميتواند از آن در جهت منافع خود بهره ببرد) توسط عاملي کذب و دروغين (و نه صرفا نمادي خاص ) ميباشد نکته2:منظور از واژه شخص در موارد زير افرادي هستند که در راس امور اجرايي و نظارتي يک کشور بوده اما تنها خود را مهم پنداشته و (به واقع) به چيزي غير از فريب ديگران(در راستاي رسيدن به سود خود) نمي انديشند نماد هاي اين بخش شامل موارد ساخته شده (و متوهم گونه) دست بشريست مانند:نمادهاي مذهبي(بت),نمادهاي سياسي(نمادهاي فراماسونري),نمادهاي عامه پسند(نمادهاي تبليغاتي) 1در اولين روش از نماد سازي ,افراد نمادي را ميسازند که تفکرات خود را به آن الصاق کرده و تنها در پي اين باشند که به تبعيت از آن نماد پرداخته و با اينکار بر روي ذهن خود يک سرپوش (مجازي) من باب گريز ازحقيقت عيني ساخته و با اينکار (تفکر)خود را از کنکاش و در پي حقيقت بودن مجزا کنند که اين خود دلايلي از قبيل1بي اهميت بودن حقيقت (عيني) از منظر دنيوي2ناتوان بودن شخص در پروسه حقيقت يابي و يا اختلال در روند زندگي او را در برميگيرد 1بي اهميت بودن حقيقت از منظر دنيوي در اين مقوله يافتن حقيقت عيني ارزشي براي شخص ندارد زيرا او ميپندارد که جهاني که براي او ساخته شده حقيقت اصلي و غير قابل تغييراست فلذا شخص به دنبال حقيقت راستين نبوده و پس از گذرازمرحله زميني خود در کالبدي ديگر به ظهور ميرسد 2ناتواني شخص در پروسه حقيقت يابي در اين مقوله شخص توانايي دستيابي به حقيقت را در خود نميبيند که اين خود به 1مختل شدن روند ذهني (کنکاشگر)و پايبند شدن به زندگي ماشيني 2آمد و شد با افراد بي ارزش(از منظر عقلي)و در آخر به بيهوده بودن ذات اصلي شخص برميگردد 3اختلال در روند زندگي شخص در اين مقوله زندگي مادي شخص داري اختلال است(فقر/مشاجرات بيروني و دروني/بيماري/عدم امنيت/عدم زيبايي جسمي و روحي)فلذا شخص تنها در صدد رفع اين اختلالها بوده و در صدد يافتن حقيقت (خالص) قدمي برنميدارد 2در دومين روش از نمادسازي,افراد نمادي را ميسازند که با استفاده از آن نماد بتوانند جايگاهي(هر چند کم اهميت) را (در اجتماع)براي خود بدست آورده تا با اينکار بتوانند عده اي (هرچند)اندک را هم به خود معتقد ساخته و از آنها در راستاي رسيدن به اهداف آتي خود استفاده (ابزاري)کنند که اين خود دلايلي از قبيل 1تنها به فکر سود خود بودن و بيهوده انگاري اجتماع,2فرصت دادن به افراد در راستاي حمايت هاي دو طرفه و در نهايت ايجاد يک حفاظ (سرمايه اي و امنيتي) براي خود را دارا ميباشد 1به فکر سود خود بودن و بيهوده نگري اجتماع در اين مقوله شخص تنها به دنبال کسب منفعت(مادي) براي خود (و نزديکان خود)است و هيچگونه اهميتي به اجتماع نميدهد و حتي حاظر است که براي دستيابي به سود شخصي ازديگران نردباني براي ترقي خود ساخته و آنرا به زرنگ بودن خود ربط دهد 2فرصت دادن به افراد در جهت حمايتهاي دو سويه در اين مقوله فرد به جذب افرادي روي مي آورد که در راستاي دريافت وجه و مقام از او حمايت کرده و کارهاي او را بزرگ جلوه دهند تا با اينکار بتواند بر ذهن و (قلب) مردم تاثير گذاشته و آنها را تابع خود گرداند (و در نهايت آنها را بي اهميت کند 3ايجاد حفاظ سرمايه اي (و امنيتي در اين مقوله شخص 1با دادن رشوه هاي کلان به افراد صاحب منصب 2باند بازي در حيطه دولتي و اداري و استفاده از روشهاي ممنوعه از منظر عام(مانند خريد اسلحه) در صدد ايجاد يک حفاظ مالي و امنيتي براي آينده خود و فرزندان (خود) ميباشد 3در سومين روش از نمادسازي افراد نمادي را ميسازند که با استفاده از آن بتوانند توجه عمومي را به موضوعي جديد جلب کرده تا با اينکار بتوانند 1کارهاي ناشايستي را که (در گذشته) در حق اجتماع انجام داده اند را تا حد امکان از بين ببرند 2در درون اجتماع نوعي اميد کاذب من باب بدست آوري آينده اي بهتر ايجاد کنند و در نهايت اينکه حق اعتراض را در قبال کارهاي ناشايست خود با انجام چند کار شايسته(ظاهري) به سمت صفر ميل دهند 1حذف کارهاي ناشايست گذشته(در حق اجتماع در اين مقوله شخص ميخواهد که با انجام امور ظاهري(ساخت بيمارستان و مدرسه/کمک به فقرا/حمايت از فرهنگ و هنر)کارهاي ناشايستي را (مانند اختلاس/وعده هاي سرخرمن )که در گذشته در قبال اجتماع انجام داده را رفته رفته از ذهن آنها پاک کند 2ايجاد اميد کاذب من باب (ساخت) آينده اي بهتر(بدست خود اجتماع در اين مقوله شخص ميخواهد که با نماياندن دستاوردها و دانش(به ظاهر مهم) اجتماع را به سمت آينده اي بهتر هدايت کرده و افراد درون آنرا مشغول به کار(بيهوده) کرده تا خود بتواند موارد با ارزش (تر)را استخراج کند(مواردي مانند گنجها و نخبه ها 3از بين بردن حق اعتراض و انتقاد (با انجام امور ظاهري در اين مقوله شخص ميخواهد که با انجام اموري متملقانه(مانند اهداي غذا و پوشاک رايگان) به افراد ناتوان آنها را به سمت حمايت از خود سوق داده و احساس انتقاد و اعتراض را در آنها به حداقل ممکن کاهش دهد نکته خالص:نمادسازي از منظر دنيوي (تنها) زماني ارزشمند است که افراد را به سمت تعالي دروني سوق دهد نمادهاي اين بخش شامل نماد هاي (طبيعي) بيروني هستند که بنا بر اقتضاي زمان اشخاص آنها را بدليل کسب سود شخصي (و ايجاد انحراف در تفکرات عمومي) مورد تحريف قرار ميدهند 2دومين مورد از نمادسازي بدليل منحرف کردن اذهان عمومي است که فرد(يا افراد) اينکار را بدليل1در خفقان قرار دادن افراد آگاه2تو در تو کردن و پيچاندن يک مسئله براي کسب سود شخصي و نه اجتماعي و در نهايت ايجاد يک اجتماع مطيع از نظر اعتقادي است که در آن افراد به دنبال حقايق (اصلي) نبوده و تنها از(کارهاي) يکديگر پيروي ميکنند 1خفه سازي افراد آگاه 4در چهارمين روش از نمادسازي,افرادي نمادي را ميسازند که با استفاده از آن افراد آگاه را به سمت يک سکوت از منظر عمومي برده و با اينکار1امکان تحريف در گفته هاي آنها را ايجاد کنند2افراد آگاه را انسانهايي گوشه گير نشان دهند و در نهايت اينکه اين افراد را دور از اجتماع نگهداشته تا بتوانند به دور از چشم ديگران آنها را (رفته رفته)سر به نيست کنند 1تحريف در گفته هاي افراد آگاه در اين مقوله شخص ميخواهد گفته هاي افراد آگاه را مواردي کم ارزش جلوه دهد تا با اينکار ذهنيت افراد را من باب ابله بودن آن اشخاص تغيير دهد و بدين گونه افراد آگاه را دلسرد نموده و تفکر عموم را اشتباه جلوه دهد 2گوشه گير نماياندن اشخاص آگاه در اين مقوله شخص ميخواهد افراد آگاه را اشخاصي گوشه گير و غير اجتماعي نشان دهد تا با اينکار بتواند خود را (از نظر اجتماعي)از آنها برتر نشان داده و با اينکار نظرات عموم را نسبت به خود (و امور ظاهري خود) جلب کند 3دور نگه داشتن افراد آگاه از اجتماع و سر به نيست کردن آنها در اين مقوله شخص ميخواهد افراد آگاه را در نوعي از قرنطينه قرار داده و رفته رفته آنها را از منظر اجتماع محو سازد تا با اينکار تفکرات آنها را در اجتماع تخريب کرده و منافع خود را از خطرات (احتمالي)اجتماعي(مانند قيام ها و تظاهرات) حفظ کند 2پيچش مسائل بدليل سود شخصي 5در پنجمين روش از نمادسازي,افراد نمادي را ميسازند که با استفاده از آن بتوانند مسائل پيش پا افتاده و بيهوده را بزرگ,مهم و پيچيده جلوه دهند و با اينکار 1مردم را در حيطه جبري نگهداشته و امکان تخطي از قوانين خود ساخته(و من درآوردي) را از آنها صلب کنند2منافع را تنها در راستاي امور خود بهينه کنند و در نهايت اينکه احساس حماقت و ابله بودن در يک اجتماع را بدليل برتر بودن خود تشديد کنند 1نگهداري عموم در حيطه جبري بمنظور عدم تخطي از قوانين خودساخته دراين مقوله شخص ميخواهد که عموم رادرنوعي ازجبرنگه داشته وامکان برهم زني قوانين بيهوده و تسلط هاي نامتعادل راازآنها صلب کند تابااينکاراولا تازمان زنده بودن برآنها مسلط بوده و ثانيا در صورت بروز اشتباه بدست خود مردم رامقصرنشان دهد 2بهينه سازي امور در راستاي منافع خود دراين مقوله شخص ميخواهد با پرداخت سودي ظاهري به افراد و برداشت چندين برابري آن براي خود به نوعي بهره برداري خود ندانسته ازاشخاص برسد و آنها راافرادي مفيد جلوه داده تا به بهره وري(کامل)از آنها من باب منافع شخصي خود دست يابد 3ايجاد احساس حماقت در اجتماع بدليل برتر نماياندن خود در اين مقوله شخص ميخواهد که خود را در اجتماع سرآمد همه نشان دهد تا با اينکار اجتماع را از منظر مالي وابسته به کمک هاي خود و از منظر عقلاني محتاج به تصميم گيري هاي خود نمايد 3مطيع سازي اجتماع از منظر اعتقادي 6در ششمين روش از نمادسازي,افراد نمادي را ميسازند که با استفاده از آن بتوانند اجتماع را به چيزي معتقد کرده و آنها را به چيزي بيروني متوکل کنند تا با اينکار بتوانند1هر آنچه را که واقعيت بيروني ندارد حقيقت بخشند2اشتباهات خود را به چيزي خارجي نسبت دهند و در نهايت اينکه از گسترش مرزهاي ذهني جلوگيري کرده تا از به خطر افتادن منافع خود جلوگيري کنند 1معتقدسازي و متوکل سازي اجتماع به چيزي بيروني در اين مقوله شخص ميخواهد که اجتماع را به موردي خارجي که صحت باطني ندارد متوکل کرده و با اينکاراجتماع را به سمت نوعي طلب حاجت ازآن چيز بيروني رهنمون ساخته تا با (تکرار)اينکار اجتماع رابه نوعي ازاميد کاذب ارجاع دهد 2نسبت دادن اشتباهات خود به عاملي خارجي در اين مقوله شخص ميخواهد که اشتباهات خود (در تصميم گيري ها) رابه عاملي بيگانه نسبت دهد و با اينکار1خود را درتلاش مستمر نشان دهد2منافع عمومي را درگرو منافع شخصي و برترازآن بنماياند و درنهايت اينکه بمنظورفرافکني تقديررا بهانه کند 3جلوگيري از گسترش مرزهاي ذهني در اين مقوله شخص ميخواد که ذهنيت ها را به منظور جلوگيري از گسترش آنها واکاوي کند تا با اينکار1افراد را در نوعي از دسته بندي انحصاري بمنظور استفاده ابزاري نگهداري کند2احساساتي مانند اهميت در تصميم گيري هاو هدف سازي را براي آنها ايجاد کرده تا بتواند کنترل آنها را در راستاي پيشبرد اهداف خود بدست گيرد و در نهايت اينکه اجتماع را به سمت نوعي ازسکون دروني سوق داده تا با اينکار بتواند حقوق آنها را بيهوده جلوه داده و آنرا(در راستاي موارد بظاهر مهم ديگر) پايمال کند نکته خالص:ماهيت(اصلي) نماد سازي (تنها) نوعي خود فريبي مقطعيست خالص ترين نکته:نماد سازي تنها از منظر ذهني و شهودي معنا دارد
|