شعرناب

سروش جعفرقلی شاعر ایوانغربی

آقای "سروش جعفرقلی" شاعر ایلامی، زاده‌ی سال ۱۳۷۱ خورشیدی در شهر ایوانغرب است.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
مغزی از آهن
در کاسه‌ای مسی
و نانی که ارزش خوردن ندارد
خونی صریح
در چهار راه
به جوب می‌ریزد
و از میان ظروف کنسرو شده
راهش را پیدا می‌کند
نعش تمایلات خوشبختی بر دستان گندیده‌ی آب تشییع می‌‌شود
ادامه‌ی نفس در غبغبه‌ی گلو
خشک می‌شود
باد از بریدن کوهستان به خاموش کردن ماه می‌رسد
فردا را به خورشید تبعید کرده‌اند
و امید
بر گدازه‌ی دوار می‌سوزد.
(۲)
زمین دارد غروب می‌کند
بی‌آن‌که سخنی بگوید با سرخی خود
و خون در تجربه‌ی قاعدگی
زمانش را به کندی سپری می‌کند
چاقویی دارد
ادامه‌ی رود را می‌برد
بی‌آن‌که ادامه‌ی مسیر مهاجران را بداند
آب از انحنای گلو
مسیر دریا را می‌پرسد
باد به سُخره می‌گیرد
و وزیدن مردن
جریان ممتد فراموشی می‌شود
یادت
برفی است
که خون کولبری آبش می‌کند
گلی در گلوله‌ای از تو در سر دارم.
(۳)
و ما
تکه‌های یک نقشه را
بر سیم‌های خاردار نگه‌ داشته‌ایم
از من مسیر گم شدنم را نپرسید
چیزی به یاد نمی‌آورم
پدرم کولبر بود
و من آن استخوان‌های گمنام را
می‌شناختم
که زبانش را از حلقومش
بیرون کشیده بودند
از من مسیر گم شدنم را نپرسید
سکوت
زبان مادری من است
که از حلقومم بیرون کشیده شده
و سال‌هاست
صورت مادرم را
شکسته‌تر می‌کند.
(۴)
ما شاعرانی بودیم در خیابان
ما شاعرانی بودیم کارگر
ما شاعرانی بودیم در زندان
ما شاعرانی بودیم در مرگ
زندگی همیشه کسب و کار دوم ما بود.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی


1