ساناز شهنوازی شاعر زاهدانیبانو "ساناز شهنوازی" شاعر سیستان و بلوچستانی، زادهی سال ۱۳۶۰ خورشیدی، در زاهدان است. وی تحصیلات مقدماتی خود را در سیستان و تهران گذارنده است، و دارای مدرک کارشناسی ارشد علوم سیاسی است. ایشان از سال هشتاد، تاکنون کارمند اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان زابل است و در سمتهای مختلفی همچون مسئول امور فرهنگی و هنری، روابط عمومی، مطبوعات، مسئول مرکز فعالیتهای فرهنگی و هنری خواهران، مسئول انجمن هنرهای تجسمی و عضو هیات امنای انجمن شعر و ادب آزاد سرو سیستان، در مقاطع مختلف فعالیت نموده است. همچنین ایشان برای مدتی در کسوت نویسندگی با رادیو شهری زابل نیز همکاری داشته است. وی در مقاطعی سردبیر نشریات داخلی کلک، ویژهنامه فردوسی، آزاد سرو و… نیز بوده است. او چند سالی بهعنوان داور و برگزار کنندهی کنگرهی شعر سیستان در کنار استاد "عباس باقری" بنیانگذار این کنگره ملی و بینالمللی فعالیت داشته است. آثار اک در جشنوارهی سراسری شعر بسیج در سال ۸۳، جشنوارهی شعر مقاومت در سال ۸۴، جشنوارهی استانی شعر فجر در سال ۸۷، جشنوارهی شعر وحدت در سال ۸۹ و همایش سراسری یار و یادگار امام در سال ۹۳ برگزیده شده است. ▪کتابشناسی: - آوازهای باران خورده - برگزیده شعر جوان استان - آینهای برای آوازهای شرقی - تقویم تاریخ سیستان - بانوی آب و... ▪نمونهی شعر محلی: (۱) مخواستو نگو دل مه ول نمسته شانومه و ارمت که دل بسته رستم! امو مردینه که بی ارغن اوم داده نو پشت غصه ره شکسته مگو مگه از تاس دس نورو چخلکه اوه دشتنو ودشته از رند سورن، ته لیث صفاری رو بازول تو ستادنو مرد شته اینجا صدوبیس روزه که باد اومده تا کوش کشه نوم تره و چش دنیا خور شته که شر سوختیه داری ام یک گل جا، که مونده پو ور جا ببو اگه قلعه رستم بینی که شتو سر خا و آسمو داده اق داره خا مرزبون، ور ایرو فرزندیو جو کنده نو جو داده ور خشت و گل دنه غلامونو ور چادر بر تو ،لنگته سر تو ور سرخ و سفید و سوز کاکل تو خون ما منا ندره و پینر تو. ▪نمونهی شعر فارسی: (۱) گوش کن این صدا صدای تو نیست هیچ جا نقش رد پای تو نیست آن شهابی که رد شد از خورشید آن ستاره، زمین، برای تو نیست این مغازه که صبحها، هر روز روزها رفت و مبتلای تو نیست نیمکت، صندلی، اتاق تهی روی گلدان فرش جای تو نیست رفتی و جای خالیات پر شد با سکوتی که آشنای تو نیست رفتی و قاب عکس و یک روبان سهم تقدیر شانههای تو نیست سهم من از غروب پنجرهها؛ ماهتابی که در هوای تو نیست گوش کن این صدا صدای من است غم چراغ شب عزای من است این دو شعله که نرم میغلتند سایهی شوم گریههای من است. (۲) یک اتفاق سخت غزل داغدار شد طوفان وزید و روسریام بیقرار شد این کوه خواجه، کوه اوشیدای نیک پی در خود شکسته، غرق غروب و غبار شد باران نیامده که به گل اقتدا کنیم باران نیامد و تب من ماندگار شد آشفتهی سکوت و هیاهوی جنگلم وقتی گیاه رفت و زمین شورهزار شد آنقدر درس صبر نوشتیم روی ابر ایوب از نجابتمان سوگوار شد بانوی آب! با دل دریا چه کردهای؟ هامون چنین ترانهی تلخ دوتار شد فرزند سام و رستم و اسطوره زادهای پیشینهی بلند تو بیاعتبار شد من رهسپار غربت پاییز میشوم در طالع تو هرچه سرودم بهار شد آخر تو سرزمین منی پاک و جاودان هرچند آسمان تنت سنگسار شد. گردآوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رها)
|