شعرناب

فروغ بختیاریان شاعر کرمانشاهی

بانو "فروغ بختیاریان"، شاعر کرمانشاهی، زاده‌ی ۲۸ دی ماه ۱۳۶۷ خورشیدی، در شهر کرمانشاه، است.
وی فارغ‌التحصیل رشته‌های نرم‌افزار، سخت‌افزار و گرافیک محیطی است، و از جمله فعالیت‌های وی می‌توان به پرداختن به شعر و داستان کوتاه از سال ۱۳۹۱، برگزاری جلسات ادبیِ کرمانشاه، خبرنگاری و حضور در دوره‌های تخصصی و کارگاهی در حوزه داستان، شعر و سینما اشاره کرد.
کتاب «ناسور» مجموعه اشعاری از اوست، که در شهریور ۱۳۹۷ به چاپ رسیده است.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
در راه
هر سو مسیر در احاطه‌ی دیگری...
"تصویربرداری ممنوع"
عبور ممنوع!
(و هرآنچه برای دیدن تعبیه شده است)
دیگری در احاطه‌ی دیگری
اینگونه به هر سو می‌رود زمان
تکه‌های انباشته‌ی هر چارسو
(گنجشکی پر می‌کشد)
: سر می‌کشد به میلم به تنم به صدایم
دست می‌کشد بر زمان
که از هر سو می‌رباید
"بازدید کننده‌ی محترم لطفا به اشیا دست نزنید"
به صدا دست نزنید
به زخم‌هایتان
به تنهایی خود دست نزنید،
در چارچوب ماندگان
به درهای بسته‌ی روبرو حتی دست نزنید.
(گنجشک دربه‌در به هر طرف)
به درون می‌کشد
تمام هر سو را
چهارسوی بارانی
چهارسوی طوفانی
نظاره‌ای بر نظاره‌ای
راهی بر راهی
نامی می‌افتد از زبان همگان
نامی که به دیوار بر می‌خورد و باز می‌گردد
نامی که به مرز می‌رسد و باز می‌گردد
...
و باز می‌گردد نامی از تکرار آوایش
گنجشکی از تکرار پر کشیدن
به هر سو
به جایی که تمام صداهای گم شده محبوسند
و هر آنچه برای اندیشیدن باقی مانده است
و هر آنچه برای ندیدن باقی گذارده‌اند...
گنجشکی
در راهرو
در خانه
در سرم
آنسوی هر آنچه نادیدنی
چند چراغ روشن می‌شود
و تمام سایه‌ها را
می‌کشاند به تصویر
راه را می‌بلعد
پرده می‌اندازد به تمام شک‌ها
پرده می‌اندازد به تمام صداها
پرده می‌اندازد به تمام اشیا
پرده می‌اندازد به تمام نقش‌ها
دستانم از نوشتن بیرون می‌افتد
صدا به دیگری می‌رسد
رنج به دیگری می‌رسد
تصویر به دیگری می‌رسد
دیگری که در سایه پیچیده
خاک به دنبال دست‌های دیگری است
و دیگری خود
سایه‌ای از دیگری است
"بازدید کننده‌ی محترم لطفا به اشیا دست نزنید"
به خواب‌هایتان
به چراغ‌ها
به زخم‌ها
به درها
به دیگری...
-بازدید کننده‌ی محترم لطفا به زمان دست نزنید-
به هرچه لمس
به هرچه دیدن
به ماندن / سپردن / گذراندن
به اندازه‌های تعبیه شده
دست نزنید
مصرف کننده‌ی محترم
به هیچ جا دست نزنید!.
(۲)
[دوزخ دانته]
ریتم اتود انقلابی
در اتاقی کوچک
شورشی پشت کیبورد
در تقارن تنهایی و تن
دهان منتهی به پنجره
به مخاطبین تلفن...
خط اتوی پیراهن پدر
به رژه‌ی منظم ارتش نازی‌ها می‌رسد
و روسری مادر به زمین‌داران فئودال.
دست‌های سباستیائو سالگادو
از دوربین بیرون می‌افتد
و سیگاری را
به آتش می‌کشد
ریتم تند اتود انقلابی
در اتاقی کوچک
مگر نه اینکه نرسیده‌ایم
قاب‌ شده‌اند کارگران برزیلی بر دیوار.
اینک جهان خالی از خبرگزاری
از سازمان حقوق بشر
و موزه‌ی هنرهای مدرن سانفرانسیسکو
در رژه‌ی سیاهه‌های خیابان
بر فراز دوزخ دانته
از برج‌های دیده‌بانی هنوز صدای شلیک می‌آید.
(۳)
[سفر]
از ساز بی‌ترانه نتی تازه جان گرفت
در ارتعاش سیم سکوتش بیان گرفت
در بال او پرنده‌ی غربت کشیده بود
ابری بهانه شد و دل آسمان گرفت
تقویم خاک خورده به دیدار تا رسید
از عمر انتقام سفر را زمان گرفت
تندیس خاطرات گمش را به دست باد
با خلق آخرین اثرش از خزان گرفت
یک شب مسیر جاده از آن انتها گسست
او رفت و عطر رهگذری را جهان گرفت.
(۴)
مه جاده‌ها را می‌پوشاند
تنهایی را مثل زخمی به تن کردم
مه ذهن را می‌پوشاند
آدم‌هایی که در خاطرم ادامه داشتند
به راه‌های متفاوتی رفتند
مه می‌توانست شهر را فرو بپاشد
و قراردادهای ابدی را
با پاک کنی پایان بدهد…
مه را مانند تنهایی
به تن کردم
آدم‌هایی که در خاطرم ادامه داشتند
از متروکه‌های شهر
پاک شده بودند
مه زخم را می‌پوشاند…
(۵)
و باران
که چنگ می‌زند
بر چینش چشم‌ها
که شیوع پیدا می‌کند
ندیدن
هزاران روز
هزاران نفر
از یاد می‌روند.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


1