شعرناب

آموزش قافیه ( آموزش قافیه برای شاعران عزیز )


بسم الله الرحمن الرحیم
«اللهم إنی أعوذ بک أن أضل أو أضل أو أزل أو أزل أو أظلم أو أظلم أو أجهل أو یجهل علی اللهم انفعنی بما علمتنی و علمنی ما ینفعنی و زدنی علما و الحمد لله على کل حال اللهم إنی أعوذ بک من علم لا ینفع و من قلب لا یخشع و من نفس لا تشبع و من دعاء لا یسمع »
درود و عرض ادب و احترام :
در پیرو مباحث آموزش پس از آموزش کامل اوزان و آموزش 52 آرایه برای شاعران عزیز و و آموزش 18 قالب شعر فارسی اکنون وقت آن رسیده است که در باره ی قافیه در شعر نیز بدانیم .
خیلی از عزیزان و بزرگواران مانند خود من در ابتدا تنها از روی حس قافیه را مینویسند و قاعده ی خاصی از آن را نمیدانند. اما اکنون لازم است که با هم کمی در باره ی قافیه ها بیاموزیم تا از این به بعد لا اقل از اشتباهات اولیه ی قافیه جلو گیری کنیم.
با شناخت خوب قافیه ها پس از آرایه و وزن و قالب شعر میتوانیم تقریبا قدم های استوار خود را در راه نوشتن شعری که از لحاظ علمی کمترین مشکل ممکن را داشته باشد برداریم .
← تذکر 1 : : تمامی مطالب نوشته شده توسط اینجانب احمدرضا توجهی است که با خواندن و مطالعه و تجربه ؛ آنها را بدست آوردم پس مطالب از جایی برداشت نشده و مانند همیشه هر گونه کپی برداری از این نوشته ها بلا مانع است به یکی از دو شرط اینکه یا نام نویسنده ذکر شود و یا قصدتان آموزش به دیگران باشد .
بعد از بیان این مقدمه با نام یاد خداوند بحث را آغاز میکنیم .
قافیه : قافیه در شعر فارسی در اصل قسمت های تکرار شونده هستند که در نظم و شعر تکرار میشود .
قبل از شناخت قافیه باید در باره ی "ردیف " نیز بدانیم که اگر کل کلمه ( یا نوشته ای ) یا جزئی از آن عینا تکرار شود از آن به عنوان ردیف یاد میکنیم .
آخرین حرف اصلی قافیه را " رَوی " مینامیم . به عنوان مثال در کلمات « جام ، کام ، وام » حرف "م" حرف "رَوی" میگویند .
در بخش های مختلف قافیه را به انواع مختلفی تقسیم کرده اند ( به اعتبار تقطیع ) که بعضی ها با اشاره به کتاب دهخدا انواع قافیه ها را برای شعر عرب و فارس به پنج دسته ی مترادف ، متدارک ، متکاوس ، متواتر و متراکب تقسیم کرده اند که از آنها با اسم های دیگر نیز مانند القاب قوافی و حدود قافیه ؛ یاد کرده اند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت اما قبل از اون باید کمی با اصطلاحات و قواعد بیشتر آشنا شویم .
قافیه در شعر «به زیبایی و خوش آهنگی شعر می افزاید ، گوش را نوازش می دهد ، شادی آور است .» که البته همان طور که در قسمت قالب ها اشاره ای کوچک داشتم قافیه هم برای شعر کلاسیک است و هم برای شعر نو .
حروف اصلی قافیه فقط شامل حروف مشترک قافیه و بدون حروف الحاقی می باشد .
حروف الحاقی حرف یا حروفی هستند که پس از آخرین حرف اصلی کلمه می آیدکه جزء حروف مشترک قافیه اند و رعایت آن لازم است .
حروف الحاقی را مواردی مانند شناسه ها ، ضمایر متصل ، پسوندها ، مخفف صیغه های زمان حال «بودن» ( َ م ، ی ، یم ، ید ، _ِ ند ) و " ی " در آخر واژه های مختوم به « آ ، و » مثل «خدای ، موی » ؛ تشکیل میدهند .
برای قافیه میتوان دو قاعده ی کلی در نظر گرفت .
1. هر یک از مصوت های بلند «آ ، و» به تنهایی اساس قافیه قرار می گیرند . مانند ( سرا / دوا ) و (جارو / آهو )
2. الف ) مصوت + صامت : ( دین / آیین = ین = مصوت + صامت ) و ( دَر / بَر = َ ر = مصوت + صامت )
ب) مصوت + صامت + صامت : (راست / ماست = است(آست) = م + ص + ص ) و (مست / دست = َست = م + ص + ص )
◄ تذکر : واژه هایی که به صدای « ِ » ( "ه" بیان کننده ی حرکت ) یا مصوت بلند « ی » ختم میشوند اگر چه از حرف اصلی قافیه محسوب میشوند .
برای مثال :
عَلی / منجَلی : { 1. حروف قافیه = -َ لی } ؛ { حروف اصلی : -َ ل = م + ص } ؛ { مصوت بلند «ی» = الحاقی }
حال به دو کلمه " کُشت " و " گَشت " دقت کنید که این دو واژه به تنها یی قافیه نمیباشند . اما در صورتی که به آخر آن ها (ه یا ی ) الحاق کنیم باهم هم قافیه می شوند مانند : کشته و گَشته / کُشتی و گشتی برای واژه هایی مانند منظر و تصوّر و هر دو کلمه ای که با الحاق موارد گفته شده معنا داشته باشد این مورد به کار میرود .
←{{{ نکته ی اساسی و بسیار مهم }}} : در صورتی پسوند یا پیشوند واژه ی قافیه قرار میگیرند که از یک نوع نباشند و به عبارتی دیگر تکرار نباشند و در بعضی از موارد نقش دستوری یکسان نگیرند .
برای مثال در دو کلمه ی " راهیان " و " روان " پسوند " ان " چون در دو نقش متفاوت ظاهر شده است که در راهیان نشان دهنده جمع است و در روان اگر به معنای رونده ( = رو + ان ) در نظر بگیریم صفت حالیه است پس نتیجه میگیریم که کاربرد دو کلمه ی فوق به عنوان قافیه مشکلی ندارد و صحیح میباشد .
← در بخش آرایه ها با آرایه ای به نام جناس آشنا شدیم که خود به دو دسته ی جناس تام و ناقص نقسیم میشد . اگر دو واژه از لحاظ نوشتاری و تلفظی کاملا مشابه هم باشند و تنها تفاوت آنها در معنی آنها باشد یا به اصطلاح آرایه ها دارای جناس تام باشند میتوانند در جایگاه قافیه با یک دیگر هم قافیه شوند .
برای مثال دو واژه ی «گشت = از آن تو شد » و « گشت = روی برگرداند » میتوانند با هم هم قافیه باشند برای مثال در بیت رو به رو باهم هم قافیه اند : « چون از او گشتی همه چیز از تو گشت / چون از او گشتی همه چیز از تو گشت » .
← قافیه ی میانی : شاعران گاه برای افزایش قدرت آهنگ و موسیقی شعر گاه در پایان نیم مصراع قافیه قرار میدهند .
برای مثال :
«در رفتن جان از «بدن» گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم «خویشتن» دیدم که جانم می رود»
← قافیه ی درونی : گاهی قافیه در درون شعر در درون مصراع است نه صرفا در نیم مصراع یا پایان مصراع .
برای مثال :
«یار» مرا ، «غار» مرا ، عشق (هند) «جگر خوار» مرا/ «یار» تویی ، «غار» تویی ، خواجه« نگه دار » مرا
← ذو قافیتین : «گاهی شعر دارای دو قافیه پایانی است که قافیه ی اصلی در واژه های آخر مصراع هاست .»
گزید از غنیمت «ظرایف» «بسی » / کزان سان نبیند «ظرایف » «کسی »
← قافیه ی خطی :
قافیه بر مبنای صورت ملفوظ است که هم جنبه ی سمعی دارد و هم جنبه ی بصری البته من در شعر دوستان که با چند تن از معلمان عزیز بحث داشتم شکل بصری را قبول نداشتند و البته بنده با رجوع به هزلی از مرحوم ایرج میرزا با نام "آب حیات" که البته توصیه نمیکنم به علت مشکلات اخلاقی آن شعر را بخوانند در مقطع شعر بیتی را آورده اند که به نظر من به همین موضوع اشاره دارد .
پس با توجه به این موضوع واژه هایی از قبیل حضیض و حظیظ و لذیذ نمیتوانند با هم ، هم قافیه باشند .
حال به انواع قافیه که در کمی بالاتر ذکر کردیم نیم نگاهی داشته باشیم :
در بالا گفتیم «در بخش های مختلف قافیه را به انواع مختلفی تقسیم کرده اند ( به اعتبار تقطیع ) که بعضی ها با اشاره به کتاب دهخدا انواع قافیه ها را برای شعر عرب و فارس به پنج دسته ی مترادف ، متدارک ، متکاوس ، متواتر و متراکب تقسیم کرده اند که از آنها با اسم های دیگر نیز مانند القاب قوافی و حدود قافیه ؛ یاد کرده اند » . که اکنون به تعریفی کوتاه از آن میپردازی.
(دوستانی که بخش سوم جزوه ی اوزان را مطالعه کرده باشند این بخش را بسیار بهتر متوجه خواهند شد . البته به نظر من )
الف ) مترادف : ترادف در لغت به معنای پیاپی شدن و پشت هم آمدن است و از لحاظ قافیه به آن قافیه ای میگویند که دو حرف ساکن پیاپی و پشت سر هم بیایند برای مثال در واژه هایی مانند ( دار / کار / زار / بار ؛ زور/ کور / دور / بور )
ب ) متدارک : تدارک در اصل لغت در معنای دریافتن و گرفتن به کار رفته است و از لحاظ قافیه به آن قافیه ای میگویند که دو حرف متحرک باشد و یک حرف ساکن داشته باشد مانند ( خَرَد / بَرَد / دَرَد ؛ سَرَش / بَرَش / دَرَش )
ج ) متکاوس : این واژه در لغت به معنای بسیاری و انبوهی به کار رفته است و از لحاظ قافیه به آن قافیه ای میگویند که چهار حرف متحرک و یک حرف ساکن داشته باشد مانند ( بِبَرَمَش / بخَرَمَش )
د ) متواتر : تواتر هم در لغت به معنای پشت سر هم آمدن و پیاپی شدن است و از لحاظ قافیه به آن قافیه ای میگویند که در دو طرف آن حرف ساکن وجود داشته باشد مانند ( درکِش / بَرکش / سَرکش )
ه ) متراکب : این واژه در لغت به معنای روی هم نشستن و سوار شدن به کار رفته است و از لحاظ قافیه به آن قافیه ای میگویند که سه حرف متحرک و یک ساکن در آخرش داشته باشد مانند ( فکند / بکند )
◄ می خواهیم کمی قافیه را بهتر درک کنیم و اجزای آن را بهتر بشناسیم !
با چند اصطلاح آشنا شدیم و بهتر است با چند اصطلاح دیگر نیز آشنا شویم :
صدر : همان طور که در آرایه ها اشاره شد صدر به هر آن چه که در ابتدا قرار گیرد میگویند این تعریف هم در اوزان به کار میرود (رکن صدر ) هم در آرایه ها ( رد الصدر الی العجز ) و هم در قوافی
در قافیه های اغلب شعر کلاسیک عروض نیز نقش مهم دارد که در مقاله ی اول که راجع به وزن بود مفصلا بحث کردیم و اما عروض در واقع قسمت آخر در مصراع اول از یک بیت را هم میگویند .
ضرب : آخرین کلمه در یک نوشته را که موزون و دارای قافیه است ، ضرب مینامند .
کمی بالاتر با ردیف آشنا شدیم و شعری که دارای ریف باشد را « مردف » مینامند.
برای مثال :
این همه شعرم همه از بار توست / شهد و شکر از سخنم کار توست (احمدرضا توجهی )
{{{ این = صدر ، توست = عروض ، شهد = ابتدا ، توست = ضرب ( البته عجز هم میگویند ) }}}
♦ اگر در کلمه قافیه مصوت های بلند « ا ، و ، ی » قبل از(حال هر تعداد قبل ) «روی» بیایند آن را « ردف اصلی » مینامند .
♦ حروف ساکنی که قبل از «روی » و بعد از « ردف اصلی » می آید را «ردف زائد» میگویند.
♦« رِدف » از نظر فرد بودن و مرکب بودن هم مورد بررسی قرار میگیرد که «ردف مفرد » که در واقع همان «ردف اصلی» است و « ردف مرکب » همان طور که احتمالا باید هدس هایی زده باشید مرکب از «ردف اصلی » و «ردف زائد» است .
برای مثال در دوکلمه ی "کاشت" و "برداشت" :
{{{ حروف قافیه = اشت ؛ روی = ت ؛ ردف زائد = ا ؛ ردف اصلی = ا }}}
♦ ردف « اصلی – زائد » در 6 صامت پدید می آید:
{1. ش ( ش در اشت در کاشت ) ؛ 2.خ (خ در اخت در ساخت ) ؛ 3.ر ( ر در ارد در کارد ) 4.ف ( ف در وفت در کوفت ) 5.س ( س در است در ماست ) 6. ن ( ن در اند در ماند ) }
← اگر بخواهیم برای 6 حرف بالا مخففی درست کنیم تا از ذهنمان نرود این مخفف برابر است با «شرف سخن »
به حرف ساکنی که بدون هیچ واسطه و دخالت کننده ای قبل از حرف «روی» می آید را «قید» میگویند .
فرق «قید» با حرف «ردف زائد » آن است که «ردف زائد» همیشه بعد از آن «ردف اصلی » می آید ولی قید ساکن است و بدون واسطه می آید و «ردف اصلی » هم ندارد .
برای مثال اگر "نبرد" را قافیه بدانیم {{{ حروف قافیه = بَرد / روی = د / قید = ر ← صامتی که ساکن است }}}
به قافیه ای که «روی » ساکن دارد قافیه ی «مقید » مینامند .
حرکات در قافیه ها به یادگیری شش دسته ی ( 1. تاسیس ، 2.دخیل ، 3.وصل ، 4. خروج ، 5. مزید ، 6.نایره ) مرتبط اند که اگر تعریف 1 و 2 را بدانیم بقیه واضح است :
« تاسیس » آن است که حرف «ا» قبل از حرف «روی » بیاید منتها با فاصله ی یک حرف متحرک .
و «دخیل » همان حرف متحرکی میباشد که بین «روی» و «الف تاسیس » قرار گرفته است .
برای مثال : در دو کلمه ی «شهامت » ؛ « ملامت » داریم :
{{{ حروف قافیه = امت ؛ روی = ت ؛ دخیل = م ؛ الف تاسیس = ا }}}
خوب حالا که تعریف این دو رو یاد گرفتیم همین که ترتیب 3 و 4و 5 و 6 را بدانیم که ترجیح میدهم این مخفف را برایش انتخاب کنم ( وصل خر من ) ؛ کافی است .
«وصل » آن است که حرفی بلا فاصله بعد از «روی» بیاید ؛ « خروج» آن است که حرفی بلا فاصله بعد از «وصل» بیاید ؛ «مزید» آن است که حرفی بلا فاصله بعد از « خروج » بیاید ؛ «نایره» آن است که حرفی بلا فاصله بعد از «مزید » بیاید.
برای مثال : اگر حروف اصلی قافیه را «اند» در « خوانَد » در نظر بگیریم :
در صورتی «وصل»داریم که باشد : «خوانَدم »
در صورتی «خروج»داریم که باشد : «خوانَدَمی »
در صورتی «مزید»داریم که باشد : «خواندمان»
در صورتی «نایره»داریم که باشد : « خواندتمان »
{{{ ا=الف تاسیس / ن=دخیل / د = روی / ت=وصل / م=خروج / ا=مزید / ن = نایره }}}
◄ از آنجا که نایره آخرین حرف میباشد پس طبیعتا هر چه تعداد حروف را افزایش بدهیم از اعضای این دسته به حساب خواهد آمد .
← اگر اون 5 بخشی که در بالا گفته بودم را در همان خواندن ابتدایی متوجه نشدید مجدد بعد از خواندن این قسمت دوباره به بالا برگردید و آن را یک مرور کوتاهی بفرمایید .
بد نیست با اصطلاح دیگری نیز آشنا شویم که به آن «حاجب » میگوییم . به ردیفی که قبل از قافیه می آید (نه بعد از آن در واقع شبیه سازی از آن ) «حاجب » میگوییم .
حال توضیحاتی را که دادیم این را میطلبد که چند اشکالات رایج در قافیه را نیز اشاره ای داشته باشم :
◘ دقت داشته باشیم که مصوتی را که طبق قاعده ی دوم در بالا گفته ایم در قافیه هایمان رعایت کنیم برای مثال نمی توان دو واژه ی "پُر" و "کَر" را باهم قافیه در نظر بگیریم چرا که "پر" ضمه دارد و "کر" فتحه پس هم قافیه نیستند .
◘ در تشخیص صامت ها و مصوت های بلند اشتباه نکنیم برای مثال در دو واژه ی "قوس" و "کوس" بدانیم که در "قوس" «واو» صامت است زیرا بعد از مصوت کوتاه « ُ » آمده است ولی در «کوس» ؛ «واو» مصوت بلند است پس قافیه گرفتنشان صحیح نمیباشد .
◘ دقت کنیم که تلفظ حرف آخر را حتما داشته باشیم و فرآیند واجی کاهش را در آخر کلمه در تلفظ در شکل نوشتاری آن تاثیر ندهیم برای مثال دو واژه ی "اعتماد" و "احتیاط" را برای خطا در تلفظ با هم همقافیه ندانیم .
◘ آرایه ای را در جزوه ی آرایه ها مطرح کرده بودم به نام "ردالقافیه" که باید دقت داشت که در مصراع چهارم فقط آن را به کار بگیرید (هر چند آن هم نباشد بسیار بهتر است ) یعنی مصراع اول و چهارم در غزل هم قافیه باشند و با مصراع های دیگر تکرار قافیه حتما غلط است.
◘ در صورتی که اجزای سازنده ی دو کلمه ی مورد نظرمان که میخواهیم آن ها را قافیه بگیریم زیاد آشکار نباشد میتوانیم با هم همقافیه بگیریم برای مثال " آب و گلاب " ولی اگر اجزای تشکیل دهنده کاملا شناخته شده بود تکرار قافیه صحیح نمیباشد برای مثال "خوب تر و بدتر" را نمیتوان قافیه گرفت.
◘ دقت کنیم وقتی که در شعر از ردیف استفاده میکنیم قافیه را فدای ردیف نکنیم . به خصوص در سرودن ترانه ها یا چهار پاره ها که در بخش قالب با آن آشنا شدیم .
◘ به ساختار دستوری پسوند ها و پیشوند های به کار برده شده در شعر توجه کنیم برای مثال اگر یک بار "ان" را به عنوان نشانه ی جمع به کار بردیم بار دیگر "ان" نشانه ی جمع را به کار نبریم البته اگر برای خود کلمه باشند یعنی تکواژ جدیدی محسوب نشوند هر چند با به کار بردنشان تفاوتی ایجاد نمیکند .
_______________________
دوستان عزیز و بزرگوارم امیدوارم با ارائه ی چهار مقاله ی وزن / آرایه / قالب / قافیه تا به اینجا سهمی هر چند اندک در بالا بردن سطح علمی خودم و دوستان شاعرم داشته باشم .
مانند همیشه باید سپاس گزاری کنم از عزیزانی که به هر نحوی چه مستقیم و چه غیر مستقیم من رو کمک کردند و با خواندن مطالبشون توانستم این اندک مقاله را ارائه دهم.
برای همین سپاس گزاری میکنم از جناب استاد محمد حسن صباغ کلات که در تمامی مقالات من قطعا نقش اصلی را دارند و همیشه مدیون آموزش ها و محبت های ایشون هستم.
تشکر میکنم از جناب استادان دکتر محمد امیر سلیمانی و جناب استاد طهوری که به صورت حضوری خیلی از مطالب را از این بزرگواران آموختم .
سپاس گزاری میکنم از استادان عزیز استادبانو فاطمه لشکری (راحیل کرمانی ) و استاد مسعود حاجی آقاجانی معمار عزیز که خواندن مقالاتشان در باره ی قافیه توانستم کمی بیشتر درباره ی قافیه بدانم .
سپاس گزارم از معلمان عزیز و بزرگوارم جناب مصطفی کریمیان جزی ، جناب جواد سرخابی ، جناب استاد محمد نجفی نوکاشتی و سایر عزیزانی که درباره ی قافیه ها در اشعار دوستان با هم بحث داشته بودیم .
و در نهایت سپاس گزارم از همه ی عزیزانی که با ابراز نظر هایشان بسیار این شاگرد حقیر رو دلگرم کرده و مطالب بیشتری را به این حقیر یاد داده اند.
احمدرضا توجهی
التماس دعا
یا علی مدد
در پناه یزدان پاک


2