شعرناب

چندین بار

چندین بار لبخند بر لب محترمانه وبی درنگ از جایم بلند شدم چندین بار حروف نوشته بر دیوار را خواندم
هرگز عبور مودبانه مرابیهوده پشت سایه ها پنهان مکن
فردا دوباره می بینمت نگو احساس رفتار موقرانه ای ندارد
کم کم متوجه می شوی نگاه من برای تو همیشه یک غنیمت است
چشم به کجا دوخته ای هروقت فرصت کردی دوختن را نیز به من نشان بده
نوازش پی نوازش نمی خواهم فقط کمی صدایت را بلندتر از یک پچ پچ گویای مهربانی کن
تسلی تا تجلی حضور ؟
گاهگاهی بی توجه وبی ملاحظهمی خواهم در حرکت تند ،باد، ذهن درگیر
شده ات را در چم وخمهای یک پیچیدگی در تصور آشفته دیگران بیاورم
وای چه رنگهای زیبایی
خورشید سهم چه کسی خواهد شد
چقدر ملال آور شده ای
فکر کن و کمی صبر
دوباره تطیق یک دل مشغولی شبیه چرخیدنهای بی هنگام
باشد خوب چطور می توان چندین بار سخت در انتظار بود
مگر انتظار خبرهای خوب را می شناسد
چندین باربا حالت روشن به اهمیت موضوع فکر کن
آمیخته از بروز باش آمیخته از عجین باش
هرروز صبح چندین بار آفتاب روشنایش را از چشمان من گرفت
برای مدتی خورشید در دره تنگ ، سرسام آور در شگفت نگاه تو ماند
هر سو که شبیه هر روز نمی شود
هرروز برای مدتی دلم به هر سو می رود تا امید تاب مقاومت بیاورد
امید را می شناسی
همسایه دیوار به دیوار آفتاب است
امید با آفتاب ژست زیبایی خواهد داشت
کمی کمرو شده ای
دوباره به هفت سرساعت هفت صبح سایه به سایه هفته ها هفت می شوند بیش از حد معمول خود
گاهی به سرت می زند مطابق میلت در هفت صبح پرسشی هفت گانه شوی
پرسش هفت گانه آیا به فکر آفتاب هم خواهد رسید
الان فهمیدم چندین بار رک وراست سوالت را متفکرانه پشت گوش خود بنویس چیزی به باقی آفتاب نمانده
گاهی به اطراف می چرخد و دلباخته چندین بار من می شود
چندین بار ..........چن ......دین .....با ...ر
لکنت داری ؟
من که زبان لکنت راخیلی دوست دارم
به لکنت بگو هر چند به درازا بکشد
......،،.......،،.،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
با احترام محمدرضا آزادبخت
تقدیم به تنها مهربان لکنت گرفته من
سالها درسش را دادم تاشبیه بلبل سخن از دل بگوید
والان به من که می رسد با شوخی لکنت هایش را تکرار می کند
تمام آسیبهای گفتارش را درمان کردم تا بداند لکنت پس هر لکنت واژه های بهتری خواهد آمد
سپاس


1