⛔ عرفان های نوظهور بسم الله الرحمن الرحیم بسیارى از محققان معتقدند که عصر جدید عصر معنویت و بازگشت بشر به دین است به همین دلیل گرایشهاى معنوى شدیدى در میان مردم دنیا مشاهده مىشود؛ شواهد و قرائن این مدعا نیز فراوان است. تمایل درونى انسان ها به معنویت از یک سو و خسته شدن از فرهنگ هاى مادى و مکتب هاى ماتریالیستى از سوى دیگر آنها را به سوى مکاتب معنوى سوق داده است. در این شرایط، بازار عرفان ساز ها داغ شده است چراکه از یک سو لذات مادى که در عصر ما دامنه ی گسترده اى پیدا کرده چیزى نیست که بسیارى از افراد بتوانند از آن چشم بپوشند و جمع میان آزادى در آنها و کامجویى هاى جنسى و غیر جنسى و توجه به مسائل معنوى جز در عرفان هاى کاذب پیدا نمى شود. آنها مى گویند: مهم اصلاح قلب و درون و باطن است، اما در برون، انسان مى تواند آزادى داشته باشد، همان چیزى که در تعبیر جمعى از صوفیان گذشته و حال آمده است که مى گویند: شریعت پوست است و طریقت مغز است و رسیدن به حقیقت نتیجه ی طریقت است. به تعبیر دیگر، پیمودن راه ادیان آسمانى که توأم با باید ها و نباید هاى فراوانى است باب ذائقه ی گروهى نیست، به همین دلیل خواسته ی معنوى خود را در جایى مى جویند که بر آنها سخت نگیرد و باید ها و نباید هاى عملى نداشته باشد و یا در حدّ محدود باشد. گرایش گروه دیگرى به اینگونه عرفان هاى کاذب به دلیل کار هاى خلافى است که از جمعى از مذهبى ها دیده اند و حتى گاه با چند نفر مذهبى تبهکار معاشر بوده اند و همین امر سبب سرخوردگى آنها از مذاهب آسمانى شده و بنیان گذار فرقه اى از فرق عرفانى کاذب گردیده است. عوامل سیاسى یکى از پررنگ ترین امورى است که به پیدایش عرفان هاى کاذب کمک کرده زیرا از یک سو پیروان این عرفان ها دخول در مسائل سیاسى و به ویژه امورى مانند جهاد را ممنوع مى شمرند و به این شکل، هم علاقه خود را به معنویت به صورت کاذبى اشباع مى کنند وهم مزاحمتى براى جهان خواران و مستکبران عالم ندارند. از سوى دیگر کثرت و تعدد این مکتب هاى انحرافى که به عقیده ی بعضى بیش از چهار هزار و پانصد مکتب و فرقه وجریان هستند سبب درگیرى دائم در میان آها خواهد بود و آن ها را از پرداختن به مسائلى که مزاحم جهانخواران است باز مىدارد. اضافه بر این، ملت ها را به گروه هاى متعددى تقسیم مى کند و مسأله ی وحدت ملت ها را که همیشه براى سیاست مداران دنیا پرست کابوسى بوده است به هم مى زند. عامل دیگر، ناتوان ماندن در پاسخ به شبهاتى است که براى مذاهب آسمانى مطرح مىشود و رسوخ شک و تردید در دل هاى گروهى، که سبب شده آن ها از این ادیان سرخورده شوند و سراغ عرفان هاى کاذبى بروند که آنها را بدون توجه به این شبهات ظاهراً سیراب مىکند. و بالاخره کوتاهى کردن جمعى از علماى مذهب در ارائه ی مکتب عرفانى صحیح که با تعلیمات انبیاى الهى به ویژه با تعلیمات پیغمبر اسلام(صل الله علیه و آله) مى سازد سبب بازار گرمى عرفان هاى کاذب شده است. البته عوامل گرایش به این مکاتب و فرق، منحصر به اینها نیست هر چند قسمت عمده آن را مى توان در موارد فوق جستجو کرد. با تمام اختلافاتى که این فرقه هاى نو ظهور و عرفان هاى کاذب با هم دارند در چند جهت مشترک اند 🔴 همه از برنامه هاى مذاهب آسمانى که به زعم آنها سخت و مشکل است گریزان اند و به گمان خودشان دربرابر آنها آزادى زیادى در عین دین دارى مى خواهند. 🔴 همه ی آن ها در این مسأله متفق اند که باید رابطه خود را با علماى دین قطع کنند و آنها را راهزن راه خود به سوى خدا مى دانند. 🔴 همه یا غالب آنها در مسائل اجتماعى یا سیاسى بى تفاوتاند و هرگز حاضر نیستند به خاطر آنها فداکارى یا مبارزه کنند و همین است که آنها را باب طبع جهانخواران و دولت هاى استعمارى کرده است. 🔴 غالب آنها پیشوایان خود را تا سرحد پرستش اطاعت مى کنند و گاه احترامى براى آنها بیش از آنچه ما براى پیغمبران الهى قائل هستیم قائل اند. 🔴 همه ی آنها آداب و رسومى براى خود مى سازند که نه تنها در ادیان آسمانى نیست بلکه منطقى و قابل قبول عقلاى جهان نیز نمى باشد. 🔴 همه یا غالب آنها با استدلالات عقلى مخالف اند و عقل را راهزن این راه مى دانند، عشق و احساسات را حاکم بر همه چیز و عقل را حاکم معزول مى پندارند، علوم دینى را قیل و قالى بیش نمى دانند که نه از آن کیفیتى حاصل مى شود و نه حال و همین امر، راه را بر ضد و نقیضگویى آنها هموار مى سازد و هرگاه کسى بر آنها ایراد گیرد که این سخن یا این گونه آداب عقل پسند نیست مى گویند: این راه، راه عشق است نه راه عقل شهید علامه آیتالله مطهرى در یکى از گفتار هاى خود چنین مى گوید: عرفا بیش از اندازه عقل را تحقیر کرده اند و گاه تا حد بى اعتبار بودن عقل جلو رفتند. در اینکه مقام عشق را از مقام عقل بالاتر مى دانند شکى نیست ولى در مرحله تحقیر عقل، گاهى از حد افراط هم جلوتر رفته اند یعنى اساساً تفکر و تعقل و منطق و استدلال و برهان را سخت بى اعتبار معرفى کرده اند تا آن جا که آن را حجاب اکبر نامیده اند واگر دیده اند حکیمى به جایى رسیده است در حیرت فرو رفته اند که چگونه ممکن است علم و عقل، انسان را به جایى برساند. گروهى از آنها براى تحقیر سرمایه هاى علمى از آن بهعنوان علم رسمى، علم ظاهر، علوم قیل و قالى، الفاظ و اصطلاحات و مانند آن یاد مى کنند و علماى بزرگ دینى را قشرى و ظاهرى و گاه پا را فراتر نهاده، راهزن راه حق مى شمرند و مى گویند: اگر آنها ما را اهل بدعت یا گاهى ملحد شمرده اند به این دلیل بوده که با افکار اهل دل آشنا نبوده اند. 🔴 سران آنها براى اغفال پیروان خود ادعا هاى عجیبى دارند و کارهایى فوق کرامات اولیاء الله براى خود قائلاند و گاه از ارتباط با ارواح آسمانى و یا گروه اجنه و شیاطین و فرشتگان خبر مى دهند و همین ها پیروان نادان آن ها را به پیروى بى قید و شرط وا مىدارد. نمونه هایى از آن در درس بعدی ان شاء الله بازگو خواهد شد سید هادی محمدی ادامه دارد....... ان شاء الله پی نوشت منابع در درس آخر این مبحث عنوان خواهد شد التماس دعا و تفکر
|