شعرناب

غرور ولبخند سربریده

شاید این موضوع را تکذیب کنی وبخواهی در گوشه تنهایی خود را مدام سوته دل از جایی به جای دیگر ترجیحت را عوض کنی .همین حالا کسی می خواهد نشانی خانه خود را به بالش زیرسرش را، بدهد
آنقدر دقیق مشو که سنگ را زیر سرت پنهان کرده ای،آشفته ،درمانده می شود
آشفته،دوباره خود را به عاقبت یک روز نامه خواندن می کشانی
شش دانگ موضوعی به سمت ذهنت عوض می شود .
گاهی از اعتراف بدتر به نوعی کمابیش غرور در نسل من می هراسد
ای غرور از چه چیز می هراسی؟
کاهی نزدیک شدن مرا به خیلی چیزها دورتر می کند .
ای غرور به چه چیز نزدیک شده ام ؟ که اینچنین مرا رها کرده ای
ای غرور برگرد می خواهم کمی در آغوشت،شبیه عبارت یک سطر دوباره متولد شوم
چه اندازه در پرسش من عجین می شوی ؟
چه اندازه خیال می کنی کسی می خواهد شبیه من بگرید .
گریه مرا در کدام لبخند سر بریده ای ؟
می خواهم دوباره قربانی لبخندت شوم
البته کمی خشنونت را کمتر کن
گاهی شتاب سرشت مرا عوض می کند
گاهی بی پروا در پیشگاهت می خواهم خود را خفه کنم .
پیشتر می آیی یا بیشتر ؟
در چند بار واژگونی بی جهالت سرشتم را بالا می کشم از واژگونی
چقدر برایم جذاب می شوی وقتی بالای تمام قضیه ها می نشینی
فقط گوش بده گاهی از دست خود ،رنجور می شوم
حتم دارم کمی طول نکشیده بر می گردی.
برگرد ای غرور من
ودرپایان باید بگویم که وقتی شیر جنگل شاعر می شود روباه به سرش می زند سلطان جنگل شود
با احترام محمدرضا آزادبخت
واز استاد احمدی زاده بابت تمام زحمات شبانه روزی تقدیر وتشکر را به جا می آورم


1