شعرناب

رضا کریم مجاور نویسنده و مترجم بوکانی

استاد "رضا کریم‌مجاور" نویسنده و مترجم ایرانی کُرد ایرانی، زاده ۱۳۵۷ خورشیدی در بوکان است.
او تاکنون آثار بسیاری را از زبان کُردی به زبان فارسی برگردانده‌ است. از کتاب‌های ترجمه شده به قلم ایشان می‌توان به:
- شلم‌شوربا از عبدالرحمن شرفکندی (هه‌ژار)
- ترانه‌های عاشقانه‌ی غربت فرهاد پیربال.
- گورستان چراغان شیرکو بیکس.
- سرودهای سنگی شیرکو بیکس.
- میهمان خزانی شیرکو بیکس.
- بوی نامه شیرکو بیکس.
- کوله‌بار یک عاشق مادرزاد عبدالله پشیو.
- چشمانت چشمه‌ی رنگ‌هاست رفیق صابر.
- گیسوانت سیه‌چادر گرمسیر و سردسیر من است لطیف هلمت.
- آیه‌های عاشقانه لطیف هلمت.
و ترجمه برخی از آثار بختیار علی (عمویم جمشیدخان، قصر پرندگان غمگین، شهر موسیقی‌دان‌های سفید) اشاره کرد.
وی علیرغم عدم کارایی قانون کپی‌رایت در ایران بیشتر ترجمه‌هایش را با اجازه کتبی از نویسندگان و شاعران آثار به انجام رسانده‌است.
رضا کریم مجاور دارای مدرک کارشناسی در رشتهٔ کشاورزی از دانشگاه بوعلی سینا همدان و در حال حاضر ساکن شهر بوکان است.
▪︎تالیفات رضا کریم مجاور، با ذکر چاپ اول:
- علف‌های هرز مزارع ایران و خواص دارویی آنها، نشر ادیبان ۱۳۹۵.
- با راویان سرزمین زخم و عشق (تحلیل و تخلیص ده رمان مهم ادبیات معاصر کُرد)؛ نشر ورا، ۱۳۹۷.
- بنەماکانی وەرگێڕان (اصول ترجمه)، خانەی موکریانی؛ هەولێر (اربیل)؛ ۲۰۱٤.
- دایی کفش دوزک (خاڵەخاڵخاڵووکە)، انتشارات اریش؛ (شعر دو زبانه فارسی و کردی)؛ ۱۳۹۸.
▪︎نمونه‌ی ترجمه شعر و نثر:
● از بختیار علی:
من که با تماشای گل‌ها می‌میرم
با آذرخشم چرا می‌کُشی؟
من که با ترنّم ترانه می‌میرم
با خنجرم چرا می‌کُشی؟
● از قباد جلی زاده:
من و تو در قایقی کوچک
با دستانی کوچک
به هم هدیه دادیم
زمین و دریا و خوشه‌های گندم و پروانه
به تو رسید
ماه و خورشید و باران و ستاره به من
دیگر ابرقدرت‌ها بی‌هوده با هم می‌جنگند
وقتی که ما تمام دنیا را میان خود تقسیم کرده‌ایم!.
● از لطیف هلمت:
هرچه می‌خواهید بگویید...
آن‌که چشمان دختران را پاس ندارد
نمی‌تواند از چشمه‌های میهن‌اش پاس‌داری کند.
● از عطا محمد:
می‌خواست مقاله‌ای درباره‌ی این موج آوارگی بنویسد که اخیراً به اروپا روی آورده بود. احساس می‌کرد انسان خاورزمین رفته‌رفته به‌سوی بی‌وطنی پیش می‌رود و این مسأله هم به نوبه‌ی خود مشکل بزرگی به دنبال دارد و آن این‌که آدم آواره، وطن‌اش را با خودش برمی‌دارد و به هر جا که برود، آن را با خود می‌برد و می‌خواهد در دل شهرهای اروپا و حاشیه‌های آن‌جا میهن کوچکی به شکل میهن پیشین‌اش برای خود بسازد. آدم آواره، خوراک و پوشاک و نوشاک و رقص و ترانه و سیگار و قلیان و ایمان و خدا را در دل‌اش برمی‌دارد و با خود می‌گرداند.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی


1