شعرناب

زير نور ماه چه كيفي دارد آواز خواندن و گريه كردن


زير نور ماه چه كيفي دارد آواز خواندن و گريه كردن.
حتي اگر رو به موت باشي. حتي اگر آن ملموس‌ترین درد دنيا مثل مار زخم خورده به دور دلت پيچيده باشد.
حتي اگر دلت شور بزند براي جوجه قمري‌هايي كه راه لانه‌ را گم كرده و سرگردان وسط سرما كبود شده باشند.
حتي اگر آغوشت براي گل بي‌رنگ و بوي پتوي ديگري باز باشد باز هم مي‌فهمي امشب هم مثل شب‌هاي ديگر سرد و تاريك است و سوسوي تك ستاره ي روشن آسمان و چراغ كوچك كرم شبتاب كه مثل خورشيد كوچكي سر از انبوه برگ‌ها بيرون آورده، چندان تأثيري بر اين فضاسازي مبهم و غم‌آلود نخواهد داشت.
عجيب دلتنگم و دلتنگيم را باد همراه سايه‌هاي ارواح، با خود به اين سو و آنسو مي‌برد. جايي همين حوالي و بي آن كه فكر كند ارواح هم گاهي عاشق مي‌شوند.
من روح عاشق سرگرداني را مي‌شناسم كه خودش را لابه لاي شمشادهاي باغچه پنهان مي‌كند و هروقت كه آن ملموس‌ترین درد دنيامثل مار زخم خورده به دور دلش مي‌پيچد به سراغم مي‌آيد و دزدكي صفاي اشك‌هاي مرا كه آرام بين قاچ پستان‌هايم چكيده، لاي شنل سفيد رنگش پنهان مي‌كند و پِيرنگ گريه‌هايم را وسط آبي دريا جا مي‌گذاردو از خاطراتش مي‌گويد و مي‌خندد و گريه مي‌كند و عر مي‌زند كه: حالا ديگه "شاعر تمام شده"رو برام بولوتوث كن يلدا مي‌خوام پشت پرچين سايه‌ها، وقتي كه همه ي ارواح نامهربون خوابن و من بيداري به سرم زد، بشينم لاي بغض كبود اين آهنگ و به ياد دختر ته‌ تغاري دیو سپید كه هنوز توي یکی از غارهای دماوند نخ‌ریسی می‌کنه؛ گريه كنم. هرچند اون هنوزم عاشق همون Pen Friendشه كه تا ابد گفتناش از جنس دندوناي خراب عقبشه و هر شب پاي لب‌تاب، تب و تاب لب اونو پاك از ياد ميبره، اما بازم دلتنگش ميشه و آروم اشكاش از بين قاچ پستوناش ميچكه رويمثلث استرنبرگگَلين‌ خانوم كه همه شب، گلوله‌اي‌ گِلين‌ در كمان‌ ميذاره و به‌ شدت‌ به‌ مجمعه‌ ي كنار ديوسپيد مي‌زنه تا شايد با شنيدن‌ اون‌ صداي‌ غير منتظره‌، يك‌ باره‌ تكون‌ بخوره، بترسه و بازم دل و جيگر پيدا كنه. آخه بنده ي خدا، هنوزم نميخواد به خودش بقبولونه جيگركي مش رستم‌ كه پاتوق جووناي بالا محله ست، سالهاي ساله با سيخ سيخ جيگر معشوقش رونق پيدا كرده!
فاطمه جهانبازنژاد


0