شعرناب

آرزو نوری شاعر سلماسی

بانو "آرزو نوری"، شاعر و روزنامه‌نگار ایرانی، زاده‌ی آبان ماه ۱۳۵۹ خورشیدی در سلماس آذربایجان شرقی‌ست.
ایشان فارغ‌التحصیل مقطع کارشناسی ارشد در رشته‌ی روزنامه‌نگاری از دانشگاه علامه طباطبایی تهران است.
آثاری از ایشان در رسانه‌های نوشتاری منتشر شده است.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
درخت‌ها
انقلاب کردند
مردی برای مذاکره آمد
که تبر داشت.
(۲)
خیابانی که از دیدار تو باز می‌گشت
به باغ‌های گریه رسید.
(۳)
گاهی وقت‌ها
سنگریزه‌ام
در بستر رودخانه
و گاه
رودخانه‌ام
بر بستری از سنگ
رفته‌ام یا مانده‌ام؟
(۴)
درخت هم
پشت پنجره آمد
برای دیدن تو.
(۵)
خیلی شبیه خودم بودم
وقتی تیغ کند
مویرگ‌ها را نمی‌برید
من
بی‌واسطه زن بودم
و حمام
از هق‌هق کاشی‌ها
حناق می‌گرفت.
(۶)
صدای تو را فراموش نمی‌کنم
آغشته به کلمات عاشقانه‌ای
که می‌توانست ادامه پیدا کند
از خیابان‌ها بگذرد
تا همین امروز
همراهم باشد
...
شگفتا!
چگونه صداها و کلمات
از واقعیت پیشی گرفتند
آنقدر که پنداشتم دوستم داری
و تا ابد دوستم خواهی داشت.
(۷)
یاد تو می‌افتم
آسمان اخم می‌کند
ابرها به هم می‌رسند
باران می‌گیرد.
(۸)
وسط کوچه
زیر درخت انجیر ایستاده‌ام
با عاشقانه‌هایی
که به هیچ کجا قد نمی‌دهد
...
نفرین می‌کنم خودم را
که زیبایی‌ات را
با مهربانی
اشتباه گرفتم
...
سرزنش می‌کنم قلب‌ام را
که می‌‌پنداشت
راهی به تو دارد.
(۹)
مرا ببخش
اگر بهار نبودم
و شادی تابستان را
نشانت ندادم
مرا ببخش
اگر پاییز بودم
و از ترس زمستان
برگ برگ فرو ریختم
...
مرا ببخش که اندوه را
نسل به نسل
با خود آوردم
و به قلب کوچکت بخشیدم.
(۱۰)
به خیابان بیا
بگذار آسمان
با ریه‌هایت نفس بکشد
و درختان باران زده
از عطر تن‌ات
معطر شوند
...
حالا که سقف مشترکی نداریم
به خیابان بیا
تا آسمان مشترکی
بالای سرمان باشد.
(۱۱)
پدرم می‌گوید
از خواب گرگ‌ها که بیایی
خبرهای خوبی می‌رسد
حالا که سفیدی این همه دندان
به دریدن‌ام ایستاده
چرا خواب گرگ نمی‌بینم
که با پیشانی بلند
بیدار باشم
با بخت سفید برگردم.
(۱۲)
بیا برگردیم
به قرارهای عاشقانه
قبل از اینکه سقفی
بالای سرمان باشد
یا قبض‌های برق
لحنمان را عوض کند
بیا از سر خط شروع کنیم
و سرتاسر شب
ستاره بشماریم.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


2