آموزش وزن عروض و اختیارات بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و عرض ادب خدمت فرهیختگان عزیز و ارجمندم با آموزش وزن عروض و اختیارات در خدمت شما هستم. تعریف وزن : وزن یک نوع توالی و تکرار است که در صداهای شعر در طول یک مصرع یا یک سطر بوجود می آید. این توالی و تکرار منتج به نظم و ایجاد آهنگ می شود و هنگام گوش دادن باعث لذت و ایجاد احساس مطبوع در مخاطب می شود. این توالی و تکرار به شیوه های مختلفی ممکن است و در زبان های مختلف با توجه به استعداد خاصی که هر زبانی دارد ایجاد می شود. برای مثال با توجه به اهمیت تکیه در زبان انگلیسی وزنی که تعریف می شود مبتنی بر تکیه ی واژگان است. در بعضی زبان ها بر مساوی بودن تعداد هجاها در هر مصرع اکتفا کرده اند که به آن وزن عددی می گویند. در بعضی دیگر زبان ها به زیری و بمی صداها توجه نشان داده اند و در بعضی دیگر از زبان ها به کوتاهی و بلندی هجاها. وزن عروض که وزن غالب در اشعار ایرانی و عربی است مبتنی بر کوتاهی و بلندی هجاها است که به آن وزن کمی می گویند. کمی بودن وزن اشاره به کمیت هجا و تقسیم هجا به کوتاهی و بلندی دارد و البته ما هجای کشیده نیز داریم که در وزن عروض با یک هجای بلند و یک هجای کوتاه معادل سازی می شود. بنابراین ما در وزن عروض به دنبال توالی و تکرار ناشی از هجاهای کوتاه و بلند هستیم و هر زمان که این توالی و تکرار در طول مصرع های یک شعر هدفمند رعایت شده باشد، آن شعر را موزون و منظم می دانیم. نحوه یادگیری وزن عروض : برای آموختن وزن عروض برای فارسی زبان ها بهترین روش یادگرفتن قواعد آن و سپس تمرین تقطیع و وزن شناسی غزلیات محمدتقی بهجت تبریزی متخلص به شهریار و حضرت حافظ و حضرت سعدی می باشد. و ما در این آموزش ابتدا قواعد را و سپس تقطیع و وزن شناسی را آموزش می دهیم و غزلیات حضرت حافظ علیه الرحمه را ملاک خود قرار داده ایم. پیش از هر چیز لازم است دوباره تکرار کنم که در وزن عروض، ما به دنبال پیدا کردن یک نوع ترتیب و تکرار در چینش هجاهای کوتاه و بلند هستیم. اول اینکه صداها(واج ها، هجای کوتاه و بلند) برایمان مهم هستند و دوم اینکه زبان رسمی( و نه زبان کوچه و بازاری) را مدنظر قرار می دهیم و نحوه ی خوانش نیز در وزن بسیار مهم است لذا باید دقت کنیم کدام واژه ها متصل و کدام واژه ها منفصل خوانده می شود و البته بعد از آموزش قواعد، تمرین مستمر تقطیع موجب تسلط می گردد. تعریف واج : به هر کدام از صداهای زبان فارسی واج می گویند. و به شکل نوشتاری این صداها حرف می گویند(حروف الفبای فارسی). واج ها به دو نوع صامت و مصوت تقسیم می شوند و مصوت ها نیز مصوت بلند و مصوت کوتاه داریم. مصوت های کوتاه : ـَ ، ـِ ، ـُ مصوت های بلند : ا ( با صدای آ)، و (با صدای او)، ی (با صدای ای) صامت ها : ء (همزه) ، ب ، پ ، ت ، ج ، چ ، خ ، د ، ر ، ز ، س ، ش ، ف ، ق ، ک ، گ ، ل ، م ، ن ، و ، ه ، ی بعضی از حروف الفبای فارسی صدای مشترک دارند و همانطور که بیان داشتیم ملاک ما در وزن عروض صداها(واج ها) است. برای مثال : ز ، ذ ، ض ، ظ نکته بسیار مهم) دقت کنیم که /ی/ صامت با /ی/ مصوت متفاوت است. برای مثال در واژه های این، چنین، بینا، /ی/ از نوع مصوت بلند می باشد. اما در واژه های حسین ، نیا، عید ، /ی/ از نوع صامت می باشد. نکته بسیار مهم) در واژه های بیا، سیاست، سیاه و واژگان مشابه نیز /ی/ صامت می باشد و تلفظ واژگان به صورت های زیر می باشد. بِ یا ، سِ یاست، سِ یاه نکته بسیار مهم) همچنین دقت کنیم که صامت /و/ با مصوت /و/ متفاوت است برای مثال در واژه دویدن داریم: دُ وی دن : صامت د ، مصوت کوتاه ـُ ، صامت و ، مصوت بلند ی ، صامت د، مصوت کوتاه ـَ ، صامت ن برای مثال های دیگر، گندم و جو، در واژه ی جو واو صامت را داریم. در واژه ی سهو و سرو همچنین صامت و را داریم. یا مثلاً در واژه ی بشنو = بِ شِ نُو = (صامت ب، مصوت ـِ ، صامت ش، مصوت کوتاه ـِ ، صامت ن ، مصوت ـُ ، صامت و) یا مثلاً در واژه ی بانوان = (صامت ب، مصوت بلند ا ، صامت ن ، مصوت کوتاه ـُ ، صامت و ، مصوت بلند ا ، صامت ن) اما در واژه ی بانو = (صامت ب، مصوت بلند ا ، صامت ن ، مصوت بلند و ) این موارد را بیشتر هنگام تقطیع تمرین می کنیم و نحو خوانش در آن ها اهمیت دارد. نکته بسیار مهم) در میان تمام واج های صامت، واج /ن/ استثناء است و جنبه ی استثناء آن را بعداً ذکر خواهم کرد. فقط در همین ابتدای کار تاکید کردم که حواسمان را جمع کنیم. تعریف هجا (بخش) : از کنار هم قرار گرفتن واج ها، هجاها تشکیل می شوند. هر هجا دارای یک مصوتِ کوتاه یا بلند می باشد و البته هرگز نمی تواند دارای دو مصوت باشد. با هر بار بیرون آمدن هوا از دهان فقط یک هجا قابل بیان است. نکته بسیار مهم) در زبان فارسی هیچ هجایی با مصوت آغاز نمی شود. برای مثال واژه ی آسمان، اگر چه به نظر می رسد با مصوت بلند /ا/ آغاز شده باشد اما در حقیقت با صامت همزه (ء) شروع شده است. همچنین است واژگان ابر، آبی، اگر، اسم و غیره. ضمناً واج همزه /ء/ برای همزه و ع مشترک است. مثلاً دو واژه "عشق" و "اسم" هر دو با واج همزه شروع می شوند. اسم : /ءِسم/ ، عشق : ءِشق ساختار هجاها : هجاها به انواع هجای کوتاه، هجای بلند، هجای کشیده و هجای بسیار کشیده تقسیم بندی می شوند. البته در وزن عروض هجای کشیده و هجای بسیار کشیده با یک هجای بلند و یک هجای کوتاه معادل سازی می شود و نحوه چینش هجاهای کوتاه و بلند در یک مصرع وزن را می سازند. دقت کردیم که واج /ن/ استثناء است و جنبه ی استثناء در این تقسیم بندی مشخص می گردد. صامت + مصوت کوتاه = هجای کوتاه مثال) بِ ، دُ ، زَ صامت + مصوت بلند = هجای بلند مثال) با ، سی ، شو صامت + مصوت کوتاه + صامت = هجای بلند مثال) قَر ، زُد ، لِگ، دَن صامت + مصوت بلند + صامت = هجای کشیده سار، دیز، چوب استثناء) صامت + مصوت بلند + ن = هجای بلند مثال) بان، خون، چین نکته مهم) صامت ن تنها در این ساختار استثناء است و در سایر ساختارها با سایر صامت ها تفاوتی ندارد. برای مثال واژه ی /زن/، هجای بلند محسوب می شود و همچنین واژه ی /منگ/، هجای کشیده محسوب می شود. صامت + مصوت کوتاه + صامت + صامت = هجای کشیده مثال) سَرد، گِرد، بُرد، سَنگ صامت + مصوت بلند + صامت + صامت = هجای بسیار کشیده مثال) ساخت، ریخت، سوخت دقت) با توجه به این که در وزن عروض فارسی تفاوتی میان هجای کشیده و هجای بسیار کشیده نیست و از طرفی در بعضی کتاب ها هجای کشیده را از هجای بسیار کشیده تفکیک نکرده اند، از این پس در این درسنامه لفظ هجای کشیده را هم برای هجای کشیده و هم برای هجای بسیار کشیده به کار می بریم. برای آنکه وزن عروض را به دست بیاوریم لازم است تبدیل هجاها را نیز یاد بگیریم. عروض دانان هجای کشیده و هجای بسیار کشیده را معادل با یک هجای بلند و یک هجای کوتاه درنظر می گیرند لذا اگر هجای بلند را با نماد (ب) و هجای کوتاه را با نماد (ک) نمایش دهیم. خواهیم داشت: صامت + مصوت کوتاه = ک صامت + مصوت بلند = ب صامت + مصوت کوتاه + صامت = ب صامت + مصوت بلند + ن = ب صامت + مصوت بلند + صامت(غیر از ن) = ب ک صامت + مصوت کوتاه + صامت + صامت = ب ک صامت + مصوت بلند + صامت + صامت = ب ک اختیار 1) هجای کشیده اگر آخرین هجای مصرع باشد، همیشه هجای بلند محسوب می شود. برای مثال /عشق/ اگر چه هجای کشیده است اما اگر آخرین هجای مصرع باشد هجای بلند محسوب می شود به بیت زیر دقت کنید که هجای /عشق/ همتراز هجای /ما/ قرار گرفته است : هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما بعنوان یک مثال دیگر /دوست/ هجای کشیده است اما همین هجای کشیده هنگامی که آخرین هجای مصرع باشد هجای بلند محسوب می شود. زلف او دام است و خالشش دانه ی آن دام و من بر امیدِ دانه ای افتاده ام در دامِ دوست نکته) آخرین هجای مصرع همیشه بلند محسوب می شود. اعم از اینکه هجای کوتاه باشد یا هجای بلند یا هجای کشیده. مثال ) در بیت زیر /گفت/ اگر چه هجای کشیده است اما چون آخرین هجای مصرع است هجای بلند محسوب می شود. هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد مثال) در بیت زیر /بند/ اگر چه هجای کشیده است اما چون آخرین هجای مصرع می باشد هجای بلند محسوب می شود. ز من می نوش و دل در شاهدی بند که حسنش بسته ی زیور نباشد مثال) در بیت زیر /تو/ هجای کوتاه و /چشم/ هجای کشیده است اما در بیت زیر چون این دو هجا، هجای پایانی مصرع می باشند هر هجای بلند محسوب می شوند. بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو ز گنج خانه ی دل می کشم به مخزن چشم نکته) بنابراین دقت داشته باشید که هجای کشیده با یک هجای بلند و یک هجای کوتاه معادل می باشد مگر آخرین هجای مصرع باشد که در این صورت تنها با یک هجای بلند معادل گرفته می شود. اختیار 2) اشباع : هجای کوتاه اگر هجای پایانی واژه باشد، شاعر می تواند آن را کمی طولانی تر تلفظ نماید تا آن را هجای بلند به حساب بیاورد. بنابراین هجای کوتاه پایان واژه اگر چه هجای کوتاه محسوب می شود اما بنا به این اختیار که به آن اشباع می گویند، شاعر می تواند آن را هجای بلند محسوب نماید. برای مثال در واژه قطره، از دو هجای تشکیل شده است: قط رِ . هجای دوم هجای کوتاه است اما بنا به اختیار اشباع شاعر می توان آن را هجای بلند محسوب کند. دقت) اگر حروفی به واژه الحاق شود برای مثال قطره ها که نشانه ی جمع (ها) به آن اضافه شده است دیگر نمی توان اختیار اشباع را برای هجای دوم /رِ/ استفاده کرد. بلکه همواره باید بر آخرین هجا اختیار اشباع را اعمال کرد. یا مثلاً "قطره ی"، برای هجای دوم /رِ/ نمی توان اشباع را اعمال کرد اما برای هجای سوم /یِ/ که یک هجای کوتاه است می توان اشباع را اعمال نمود. برای مثال دیگر در ترکیب "پنجره ی باز" هجاها عبارتند از : پن جَ رِ یِ باز ، که فقط بر هجای چهارم یعنی /یِ/ می توان اشباع را اعمال کرد. نکته) در واژه های مختوم به هجای کشیده مثل بیل، سرد، نزار و غیره هنگامی نقش نمای اضافه (کسره) در ادامه بیاید مثلاً در ترکیب بیلِ بزرگ، /لِ/ آخرین هجا محسوب می شود که یک هجای کوتاه است و می توان بنا به اشباع آن را هجای بلند محسوب کرد. بعنوان مثال دیگر سردیِ زمستان، برای /یِ/ و برای "حالِ نزارِ مرا" برای /لِ/ و /رِ/ می توان اشباع را اعمال کرد. بعد از این مرحله به دنبال پیدا کردن نوعی توالی و تکرار در هجاهای کوتاه و بلند در طول مصرع هستیم. برای مثال مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن بیانگر این نکته است که یک هجای کوتاه و سه هجای بلند را در طول یک مصرع چهار بار به طور منظم و متوالی تکرار شده است. مفاعیلن = مَ فا عی لن = هجای کوتاه، هجای بلند، هجای بلند، هجای بلند = ک ب ب ب دقت) هجای کوتاه را به نشانه ی "ک"، هجای بلند را با نشانه ی "ب" و هجای کشیده را با یک هجای بلند و یک هجای کوتاه و به صورت " ک ب" نمایش داده ایم. و در تقطیع و تعیین وزن مصرع ها، از افاعیل (مفاعیلن، فاعلاتن، مستفعلن و غیره) به منظور مشخص کردن هجاهای کوتاه و بلند و تعیین وزن شعر استفاده می نماییم. مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن = ک ب ب ب / ک ب ب ب/ ک ب ب ب/ ک ب ب ب دلا تا کی در این دنیا فریب این و آن بینی : دلا تا کی/ در این دنیا/ فریبِ ای/ نُ آن بینی (این مصرع و مصرع بعد از حضرت ثنایی علیه الرحمه است) دِ لا تا کی = ک ب ب ب = مفاعیلن دِ رین دن یا = ک ب ب ب = مفاعیلن فَ ری بِ ای = ک ب ب(بنا به اختیار اشباع) ب = مفاعیلن نُ آن بی نی = ک ب ب ب = مفاعیلن نکته بسیار مهم) اختیار اشباع بسیار پرکاربرد است. حتماً برای این که بتوانید وزن را تشخیص بدهید باید آن را یاد بگیرید. بنا به این اختیار هجای کوتاه پایان واژه را می توان هجای بلند محسوب کرد. برای مثال در مصرع فوق هجای /بِ/ یک هجای کوتاه محسوب می شود اما چون آخرین هجای واژه ی فریبِ می باشد، بنا به اختیار اشباع، شاعر آن را به جای هجای بلند آورده است. یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی : یکی زین چا/ ه ظلمانی/ برون شو تا/ جهان بینی یِ کی زین چا = ک ب ب ب = مفاعیلن هِ ظُل ما نی = ک ب ب ب = مفاعیلن بُ رون شو تا = ک ب ب ب = مفاعیلن جَ هان بی نی = ک ب ب ب = مفاعیلن نکته مهم) در یک شعر تمام مصرع ها هم وزن هستند. بنابراین اگر تمام مصرع های این شعر را تقطیع نماییم، یعنی هجاهای کوتاه و بلند آن را تعیین نماییم. متوجه می شویم تمام مصرع های آن از ساختارِ مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن پیروی می کنند. نکته مهم) همیشه سعی کنید برای اینکه مطمئن شوید وزن یک شعر را درست تشخیص داده اید حداقل سه مصرع را کامل بررسی نمایید. چون اکثر اوقات بنا به اختیارات یک مصرع در چند وزن می گنجد که در تمرین ها روی این موارد مسلط خواهید شد. تعریف رکن : آنچه باعث موسیقایی شعر کلاسیک می شود در حقیقت همین نحوه ی چینش هجاهای بلند و کوتاه در کنار یکدیگر است که نوعی نظم و توالی را با خود همراه دارند. همین نظم و توالی ایجاد موسیقایی می نماید. ما به هر یک این ساختارهای کوچک موسیقایی که از چند هجا تشکیل شده اند و در طول مصرع تکرار می شود رکن می گوییم. از آنجایی که قدما در نامگذاری و تعیین وزن اشعار از افاعیل استفاده می کردند که روش ساده تری برای تعیین وزن اشعار است ما نیز از همین روش استفاده می کنیم به گونه ای که توالی و نظم و چینش هجاها را نمایش دهیم. در حقیقت هر کدام از این افاعیل بیانگر یک رکن هست. برای مثال می گویند وزن این شعر مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن می باشد یعنی اولاً هر مصراع از چهار رکن تشکیل شده است و ثانیاً وزن هر رکن مفاعیلن می باشد. یا مثلاً فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن که نشان می دهد مصرع از چهار رکن تشکیل شده و وزن هر رکن فاعلاتن می باشد. نکته بسیار مهم) هیچگاه سه هجای کوتاه پشت سر هم قرار نمی گیرد. قدما قرار گرفتن سه هجای کوتاه پشت سر هم را عیب می دانستند و از نظر موسیقایی ناخوشایند می دانستند. برای همین اگر در شعری سه هجای کوتاه پشت سر هم دیدید مطمئن باشید حداقل یکی از این سه هجا بنا به اختیار اشباع می بایست بلند تلفظ شود. از اینجا به بعد کار ما می شود تقطیع اشعار و پیدا کردن وزن آنها. ما به دنبال توالی و نظم هجاهای بلند و کوتاه هستیم. برای مثال به دنبال پیدا کردن ساختارهایی شبیه ساختارهای زیر را هستیم: ک ب ب ب/ ک ب ب ب/ ک ب ب ب/ ... : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن ... مفاعیلن = مَ فا عی لُن = ک ب ب ب ب ک ب ب/ ب ک ب ب/ ب ک ب ب/... : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن ... فاعلاتن = فا عِ لا تن = ب ک ب ب ب ب ک ب/ ب ب ک ب/ ب ب ک ب/ ... : مستفعلن مستفعلن مستفعلن ... مستفعلن = مُس تَف عِ لُن = ب ب ک ب ک ک ب ب/ ک ک ب ب/ ک ک ب ب/... : فعلاتن فعلاتن فعلاتن ... فعلاتن = فَ عَ لا تن = ک ک ب ب ب ک ک ب/ ب ک ک ب/ ب ک ک ب/ ... : مفتعلن مفتعلن مفتعلن ... البته لزومی ندارد حتماً هر رکن شامل چهار هجا باشد و ارکان می تواند سه هجایی و گاهاً نیز پنج هجایی باشد. ک ب ب/ ک ب ب / ک ب ب /... : فعولن فعولن فعولن ... فعولن = فَ عو لُن = ک ب ب همچنین هر مصرع می تواند شامل دو، سه یا چهار رکن باشد و رکن آخر نیز می تواند کامل نباشد و یک یا دو هجا کمتر داشته باشد. ک ب ب ب / ک ب ب ب/ ک ب ب : مفاعیلن مفاعیلن فعولن ب ب ک ک/ ب ب ک ک/ ب ب : مستفعل مستفعل فع لن مستفعل = مُس تَف عِ لُ = ب ب ک ک فَع لُن = ب ب همچنین ارکان می تواند به صورت متناوب و یکی در میان تغییر کنند. مثلاً ک ب ک ب/ ک ک ب ب / ک ب ک ب/ ک ک ب ب : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن = مَ فا عِ لُن = ک ب ک ب ک ب ب ب/ ب ک ب ب/ ک ب ب ب/ ب ک ب ب : مفاعیلن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن ب ب ک/ ک ب ب ب/ ب ب ک/ ک ب ب ب : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن مفعول = مَف عول = ب ب ک و ما نیز می توانیم با چینش هجاهای کوتاه و بلند به ترتیبی خاص، وزنِ خودمان را بسازیم به شرطی که خوش آهنگ باشد. برای مثال) ابتدا دو هجای بلند می آورم و سپس یک هجای کوتاه و سپس سه هجای بلند ب ب ک ب ب ب/ ب ب ک ب ب ب و همین ساختار را در تمام مصرع های شعرم ادامه می دهم. در حقیقت چینش هجاهای کوتاه و بلند به خود شاعر بستگی دارد. و به این طریق می توانیم ما شعر بگوییم و وزن اشعار را نیز تشخیص دهیم. در ادامه تقطیع چند غزل از حضرت حافظ علیه الرحمه را می آورم. از آنجا که وزن تمام مصرع های غزل یکسان است بنده دو بیت نخست را تقطیع می نمایم و لازم هست خواننده سایر ابیات را به منظور تمرین و تسلط تقطیع نماید. همچنین سروران گرانمهرم می توانند از سایت گنجور برای تشخیص وزن کمک بگیرند. غزل شماره 1 ) در وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن سروده شده است. اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها : اَ لا یا ای/ یُ هس سا قی/ اَ در کَئ سَن/ وَ نا ول ها : ک ب ب ب / ک ب ب ب / ک ب ب ب / ک ب ب ب : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها : کِ عش قا سان/ نِ مو دَو ول / وِ لی اُف تا / د مُش کِل ها : ک ب ب ب / ک ب ب ب / ک ب ب ب / ک ب ب ب : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید : بِ بو یِ(اشباع) نا / فه ای کا خِر / صَ با زان طر/ رِ بُگ شا ید : ک ب ب ب / ک ب ب ب / ک ب ب ب / ک ب ب ب : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها : زِ تا بِ(اشباع) جع / دِ مُش کی نش / چِ خو نُف تا / د در دل ها : ک ب ب ب / ک ب ب ب / ک ب ب ب / ک ب ب ب : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن همانطور که قبلاً گفته شد بنا به اختیار اشباع شاعر می تواند هجای کوتاه پایان واژه را بلند محسوب نماید. لذا بنا به همین اختیار هجای پایانی /بویِ/ و هجای پایانی /تابِ/ اگر چه هجای کوتاه است اما به جای هجای بلند قرار گرفته است. در این گونه مواقع خواننده باید این هجا را کمی طولانی تر تلفظ نماید تا وزن و آهنگ شعر محفوظ بماند. غزل شماره 3) در وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن سروده شده است. اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را : اگر آن تر/ ک شیرازی / بِ دس تا رد/ دِ لِ(اشباع) ما را : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را : بِ خا لِ(اشباع) هن/ دُ یش بخ شم/ سَ مر قن دُ(اشباع) / بُ خا را را : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن بده ساقی مِیِ باقی که در جنّت نخواهی یافت : بِ ده(اشباع) سا قی / مِ یِ(اشباع) با قی / که در جن نت/ نَ خا هی یافت(هجای پایان مصرع همیشه هجای بلند محسوب می شود) : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن کنار آب رُکنآباد و گُلگَشت مُصَلّا را : کِ نا رِ(اشباع) ءا / بِ رک نا با / دُ گُل گَش تِ(اشباع) / مُ صل لا را : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن همانطور که سابق گفته شد هجای پایان مصرع همیشه هجای بلند محسوب می شود. در مصرع سوم /نخواهی یافت/ اگر چه /یافت/ هجای کشیده است اما چون آخرین هجای مصرع می باشد آن را هجای بلند محسوب می کنیم. دقت داشته باشید که این اختیار فقط مربوط به آخر مصرع است و در ابتدا و میان مصراع هجای کشیده با یک هجای بلند و یک هجای کوتاه معادل سازی می شود اما در پایان مصرع تنها با یک هجای بلند معادل می باشد. غزل شماره 8) در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن سروده شده است. ساقیا برخیز و دَردِه جام را : سا قِ یا بر/ خی زُ در ده / جام را : ب ک ب ب/ ب ک ب ب/ ب ک ب : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن خاک بر سر کن غم ایام را : خاک بر سر/ کن غَ مِ(اشباع) ای/ یام را : ب ک ب ب/ ب ک ب ب/ ب ک ب : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ساغر می بر کفم نِه تا ز بَر : سا غَ رِ(اشباع) می/ بر کَ فم نه / تا زِ بر : ب ک ب ب/ ب ک ب ب/ ب ک ب : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن بَرکِشم این دلق اَزرَقفام را : بر کِ شم این / دل قِ از رق/ فام را : ب ک ب ب/ ب ک ب ب/ ب ک ب : فاعلاتن/فاعلاتن/ فاعلن در مصرع های فوق /جام/ و /فام/ هجای کشیده هستند که با یک هجای بلند و یک هجای کوتاه معادل سازی شده اند. اما دقت کنید اگر همین هجاها، آخرین هجای مصرع باشند با یک هجای بلند معادل گرفته می شوند. همچنین هجای دوم واژه "ایام" هجای کشیده محسوب می شود که با یک هجای بلند و یک هجای کوتاه معادل گرفته شده است. غزل شماره 12) در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن سروده شده است. ای فروغِ ماهِ حُسن از روی رخشان شما : ای فُ رو غِ(اشباع) / ماهِ حس نز/ رو یِ رخ شا / نِ(اشباع) شُ ما : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن آبروی خوبی از چاه زَنَخدان شما : ءا بِ رو یِ(اشباع) / خو بِ یز چا/ هِ(اشباع) زَ نخ دا / نِ(اشباع) شُ ما : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده : ءَز مِ دی دا / رِ(اشباع) تو دا رد / جا نِ بر لب / ءا مَ ده : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟ : باز گر دد / یا بَ را ید / چیست فر ما / نِ شُ ما : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن اختیار 3 ) اختیار همزه ی وصل : گفتیم هیچ هجایی با مصوت آغاز نمی شود. لذا در واژه هایی مثل آسمان، ابر، اسم و غیره که به نظر می رسد شروع هجا با مصوت است، در حقیقت همزه در ابتدای هجا قرار گرفته است. به نحوه ی تقطیع واژه ها دقت فرمایید : آسمان : ءا سِ مان = ب ک ب (مان : واج /ن/ گفتم استثناء است و جنبه استثناء آن در ساختار صامت + مصوت بلند + ن می باشد که هجای بلند محسوب می شود) ابر : ءَبر = ب ک (هجای کشیده است) اسم : ءِسم : ب ک (هجای کشیده است) اختیار همزه ی وصل به ما می گوید اگر قبل از همزه، واج صامت (و گاهی نیز مصوت تحت شرایطی خاص) قرار گرفته باشد شاعر می تواند همزه را حذف نماید و دو هجا را به یکدیگر متصل نماید. بعنوان مثال : پیش : صامت + مصوت ی + صامت از : ءَز : صامت همزه + مصوت کوتاه + صامت پیش از : به دو صورت تلفظ ممکن است. حالت اول هجای پیش و از جداگانه تلفظ می شوند. و حالت دوم با حذف همزه حالت اول بدون حذف همزه : پیش از = هجای کشیده + هجای بلند = ب ک ب حالت دوم با حذف همزه : پیش از = پی شَز = هجای بلند + هجای بلند = ب ب به این اختیار، اختیار همزه ی وصل می گویند. یعنی شاعر می تواند همزه را حذف نماید. به چند نمونه از این اختیار که در مصرع هایی که در گذشته تقطیع کرده ایم توجهتان را جلب می نمایم. ای فروغ ماه حُسن از روی رخشان شما حسن از = حُسن ءَز (بدون حذف همزه که در وزن مصرع نمی گنجد) = ب ک ب حُس نَز (با همزه وصل) = ب ب آبروی خوبی از چاه زَنَخدان شما خوبی از : خو بی ءَز (بدون همزه وصل که در وزن مصرع نمی گنجد) = ب ب ب خوبی از : خو بِ یز ( با همزه وصل) = ب ک ب در این مثال قبل از همزه مصوت بلند ی قرار گرفته است که با حذف همزه، مصوت بلند ی تبدیل به صامت ی شده است. بعضی گمان کرده اند که با حرف ع می توان همچون همزه رفتار نمود. درست هست که از نظر واج در زبان فارسی همزه و ع یکسان می باشند اما شکل نوشتاری و املایی نیز بسیار مهم است. لذا در واژه های عشق، علم ، عالم و غیره نمی توان از این اختیار استفاده کرد چون اصلاً همزه ی وصل در این واژه ها وجود ندارد. بلکه تنها واج همزه وجود دارد. برای مثال تلفظ /در عالم/ به صورت /دِ را لم/ اشتباه است. شاعران دقت نمایند که در سروده های خود با ع چنین کاری انجام ندهند. دلا تا کی در این دنیا فریب این و آن بینی : در این = دَ رین (با همزه وصل) = ک ب اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها : ایها الساقی = ای یُ هَس سا قی (با همزه ی وصل) غزل شماره 14) در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن سروده شده است. گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب : گف ت مِی(همزه ی وصل) سل/ طا نِ خو بان/ رحم کن بر/ این غَ ریب : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن گفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب : گفت در دن/ با لِ دل رَه / گم کُ ند مس / کین غ ریب : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدار : گف تِ مش مگ / ذر زَ ما نی / گفت مع ذو / رم بِ دار : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب : خا نِ پر ور / دی چِ تا با(همزه وصل) / رد غَ مِ(اشباع) چن/دین غَ ریب : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن غزل شماره 15) در وزن مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فع لن سروده شده است. ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟ : ای شا هدِ / قدسی کِ کِ/ شَد بندِ نِ / قا بت : مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فع لن وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟ : وی مر غِ بِ / هش تی کِ دَ / هد دا نِ وُ/ ءا بت : مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فع لن خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز : خا بم بِ شد / از دی ده دَ / رین(همزه وصل) فک / رِ جِ گر سوز : مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فع لن کآغوش که شد، منزل آسایش و خوابت؟ : کا غو شِ کِ / شد من ز لِ / ءا سا یِ شُ / خا بت : مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فع لن غزل شماره 5) در وزن مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن سروده شده است. دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را : دل می رَ / ود زِ دس تم / صا حب دِ / لان خُ دا را : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا : در دا کِ/ را زِ پن هان / خا هد شُ / دا (همزه ی وصل) شِ کا را : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن کشتیشکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز : کش تی شِ/ کس تِ گا نی / مِی (همزه ی وصل) با دِ / شر طِ / بر خیز : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن باشد که باز بینم دیدار آشنا را : با شد کِ / باز بی نم/ دی دا رِ/ آ شِ نا را : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن متحد الارکان و متناوب الارکان : در اشعار قبلی تمام ارکان یک مصرع مشابه بودند برای مثال همگی مفاعیلن یا همگی فاعلاتن به این گونه اوزان متحد الارکان می گویند چون تمام ارکان آن ها یکسان است. در این شعر اما ارکان به صورت متناوب تغییر می کند و یکی در میان تکرار می شود. مفعول در رکن اول و سوم و فاعلاتن در رکن سوم و چهارم. به این گونه وزن ها، وزن های متناوب الارکان می گویند. البته بحث متناوب الارکان و متحدالارکان و اوزان دوری نیاز به ظرافت دارد. ان شاء الله بحث آن را بعداً به طور کامل خواهم گفت. غزل شماره 473) در وزن فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن سروده شده است. وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی : وقت را / غَ نی مت دان / ءان قَ در / کِ بت وا نی : فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی : حا صِ لَز(همزه وصل) / حَ یا تِی(همزه وصل) جان / ای دَ مَس(همزه وصل)/ت تا دا نی : فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن کام بخشی گردون عمر در عوض دارد : کام بخ / شِ یِ(اشباع) گر دون/ عمر در/ ءَ وَض دا رد : فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن جهد کن که از دولت داد عیش بستانی : جهد کن / کِ از دو لت / دا دِ عِی/ش بس تا نی : فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن این وزن نیز متناوب الارکان است و در رکن اول و سوم فاعلن و در رکن دوم و چهارم مفاعیلن آمده است. در مصرع دوم، این دم است، بنا به اختیار همزه وصل، /دُ مَست/ تلفظ شده است و با توجه به این که /مَست/ هجای کشیده محسوب می شود با یک هجای بلند و یک هجای کوتاه معادل می شود. با توجه به اینکه هجای بلند آن در انتهای رکن سوم قرار می گرفت و هجای کوتاه آن در ابتدای رکن چهارم، بنده ی حقیر این هجای /مست/ را به صورتی در تقطیع نمایش دادم که /مَس/ معادل هجای بلند در انتهای رکن سوم قرار گیرد و /ت/ معادل هجای کوتاه در ابتدای رکن چهارم. همچنین از این به بعد ابتدا وزن شعر را ذکر می نمایم و سپس بیت را تقطیعِ سریع می نمایم. امیدوارم که تا همین اندازه مثال ها کمکتان کرده باشد. غزل شماره 6) در وزن (فعلاتُ فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن) سروده شده است. به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟ به ملاز/مانِ سلطان/ که رسانَ/د این دعا را : (در این مصرع اختیار همزه ی وصل آمده است) که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را : که به شکرِ/ پادِشاهی/ زِ نظر مَ/ ران گدا را ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم : زِ رقیبِ / دیو سیرت / به خدای / خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را : مگر آن ش/هابِ ثاقب / مددی د/هد خدا را مژه ی سیاهت ار کرد به خون ما اشارت : مژه ی سِ/ یاهت ار کر/د به خونِ/ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا : زِ فریبِ / او بیندی/ش وغلط م/کن نگارا سیاهت به صورت سِ یاهت تلفظ می شود. چون ی صامت است. همچنین بیندیش، بِ ین دیش غزل شماره 7) در وزن (مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فعل) سروده شده است. صوفی بیا که آینه صافیست جام را : صوفی بیا / که آینه / صافی ست جا/ م را تا بنگری صفای می لعلفام را : تا بنگری / صفای مِ/ یِ لعل فا/ م را راز درون پرده ز رندان مست پرس : رازِ درو/نِ پرده زِ/ رندانِ مس/ت پرس کاین حال نیست زاهد عالیمقام را : کاین حال نی/ست زاهدِ / عالی مقا/م را غزل شماره 10) در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن سروده شده است دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما : دوش از مس/جد سویِ می/ خانه آمد/ پیرِ ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما : چیست یارا/نِ طریقت/ بعد از این تد/بیرِ ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم؟ چون : ما مریدان / روی سویِ/ قبله چون آ/ریم چون روی سوی خانه ی خَمّار دارد پیر ما : روی سویِ / خانه یِ خم/ مار دارد/پیرِ ما اختیار 4 ) اختیار تغییر مصوت بلند به مصرت کوتاه : گاهی اوقات مصوت های بلند (ی ، و) را می توان به مصوت های کوتاه تبدیل کرد. در بعضی جاها این تغییر کمیت الزاماً صورت می گیرد. برای مثال در هنگام گفتار تلفظ واژه ی بیا ، متوجه می شویم اگر چه ممکن است به صورت /بی یا/ نیز تلفظ شود اما حقیقتاً هجای نخست آنقدر کوتاه تلفظ می شود که انگار صامت بلند ی کمیتی بسیار کوتاه دارد برای همین الزاماً واژه های بیا، سیاست و غیره، هجای نخست را کوتاه می دانیم و به صورت /بِ یا/، /سِ یا ست/، تلفظ می کنیم. اما قدما در اشعارشان و همچنین بعضاً معاصرسرایان از تغییر کمیت مصوت بلند به مصوت کوتاه در شعرشان بهره می گیرند. برای مثال در مصرع نخست شعر فوق (دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما) در تلفظ /سویِ/ از اختیار تغییر مصوت بلند به مصوت کوتاه استفاده شده است. حالا بنده راز این را به شما می گویم. هر گاه بعد از مصوت بلند /و/ یاء میانجی بیاید، شاعر می تواند آن را به مصوت کوتاه /ـُ/ تبدیل نماید. سویِ = سو یِ (بدون اختیار تغییر مصوت بلند به کوتاه) سویِ = سُ یِ (با اعمال اختیار تغییر مصوت بلند به کوتاه) همچنین در مصرع فوق دقت کنید که هجای یِ به دلیل اختیار اشباع، هجای بلند اختیار شده است. نکته) واژه های گیسو، زانو، سایر واژگانی که به مصوت بلند /و/ ختم می شوند هر گاه یاء میانجی بعد از آن ها ظاهر شود شاعر می تواند مصوت بلند را به مصوت کوتاه تبدیل نماید. مثال)که بهم برزده ای گیسوی مشک افشان را : که بهم بر/ زده ای گی/سوی مشک اف/شان را بعد از گیسو، یاء میانجی آمده است و در تلفظ /گیسویِ/ بنا به اختیار تغییر کمیت به هجای کوتاه اعمال شده است. مثال) خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت : خمی که اب/روی شوخِ(اشباع)/تو در کما/ن انداخت(همزه ی وصل) ابروی : اب رُ یِ (تغییر مصوت بلند به کوتاه را شاهد هستیم) نکته) واژه ی ساقی، یاغی و سایر واژگانی که به مصوت بلند /ی/ ختم می شوند هرگاه یاء میانجی بعد از آن بیاید، شاعر لازم است که مصوت بلند را به مصوت کوتاه تبدیل نماید. مثال) ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد : ماهِ کنعا/نِ یِ من مس/ندِ مصر آن/ تو شد کنعانیِ تغییر کمیت به مصوت کوتاه اعمال شده است. در این جور مواقع شاعران سعی کنند از مشدد آوردن ی پرهیز کنند هر چند که دیدم گاهی ی را مشدد نیز می آورند. بهتر است همین تغییر کمیت انجام شود. نکته) واژگان مختوم به مصوت بلند /ی/ هرگاه قبل از همزه قرار بگیرند و وصل صورت بگیرد باید تغییر کمیت مصوت بلند به مصوت کوتاه انجام شود. مثال) کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا : کجا همی/رَوِ ای دل/ بدین شتا/ب کجا یا به این صورت : کجا همی / روِ یِی دل/ بدین شتا/ب کجا مثال) تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل : تا در رهِ / پیری به چه / آیین رَوِ /ای دل یا به این صورت : تا در رهِ پیری به چه/ آیین رَوِ/یِی دل نکته) صامت /و/ یا صامت /ی/ در واژه های "مِی"، "بشنو" و واژگان مشابه، مصوت بلند نیستند که تغییر کمیت داشته باشیم. به مثال های زیر که از اختیار همزه وصل استفاده شده است، دقت کنید. مثال1) حافظ مرید جام می است ای صبا برو : حافظ مری/ دِ جام مِ/ یس تِی صبا / برو می است : مِ یست (بعد از صامت ی همزه ی وصل قرار گرفته است.) مثال2) میکند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو : می کند حا/فظ دعایی/بشنو آمی/نی بگو بشنو آ : بش نُ وا (بعد از صامت و همزه ی وصل قرار گرفته است) غزل شماره 82) در وزن مستفعل مستفعل مستفعل فع لن سروده شده است. آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت : آن ترک پ / ری چهره که / دوش از برِ/ ما رفت یا رب چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟ : یا رب چه خ / طا دید که / از راه خ / طا رفت تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین : تا رفت م / را از نظ / ر آن(همزه ی وصل) چشم ج / هان بین کس واقفِ ما نیست که از دیده چها رفت : کس واقفِ / ما نیست که / از دیده چ / ها رفت غزل شماره 86) در وزن مستفعلن مفاعلِ مستفعلن فعل سروده شده است. ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت : ساقی بیا / که یار ز / رخ پرده بر / گرفت کارِ چراغ خلوتیان باز درگرفت : کارِ(اشباع) چرا / غ خلوتِ / یا باز در / گرفت آن شمعِ سرگرفته دگر چهره برفروخت : آن شمعِ سر / گرفته د / گر چهره بر / فروخت وین پیرِ سالخورده جوانی ز سر گرفت : وین پیرِ سا / لخورده ج / وانی ز سر / گرفت نکته) خلوتیان : خلوتی یان ( خلوتِ یان ) (تغییر کمیت الزاماً انجام شده است) غزل شماره 104) بر وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن سروده شده است. جمالت آفتابِ هر نظر باد : جمالت آ / فتابِ هر/ نظر باد ز خوبی رویِ خوبت خوبتر باد : ز خوبی رو / ی خوبت خ / بتر باد هُمای زلفِ شاهین شهپرت را : همای زل / فِ شاهین شه / پرت را دلِ شاهانِ عالم زیرِ پَر باد : دلِ شاها / نِ عالم زی / رِ پر باد غزل شماره 105) در وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن سروده شده است صوفی ار باده به اندازه خورَد نوشش باد : صوفی ار با / ده به اندا / زه خورد نو / شش باد : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن ور نه اندیشه ی این کار فراموشش باد : ور نه اندی / شه ی این کا / ر فرامو / شش باد : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن آن که یک جرعه مِی از دست توانَد دادن : آن که یک جر / عه مِی از دس / ت تواند / دادن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد : دست با شا / هدِ مقصو / د در آغو / شش باد : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن اختیار 5 ) آوردن فاعلاتن به جای فعلاتن در رکن اول در هر چهار مصرع فوق به جای فعلاتن، فاعلاتن آمده است از اختیار فوق استفاده شده است. صوفی ار با : فاعلاتن نکته) به جای فعلاتن می توان فاعلاتن آورد اما به جای فاعلاتن نمی توان فعلاتن آورد. اختیار 6) تسکین ( ابدال ) : اگر دو هجای کوتاه کنار هم قرار بگیرد شاعر می تواند به جای دو هجای کوتاه، یک هجای بلند بیاورد و به این اختیار تسکین یا ابدال می گویند. نکته) به جای دو هجای کوتاه می توان یک هجای بلند آورد اما به جای یک هجای بلند نمی توان دو هجای کوتاه آورد. نکته) استفاده از تسکین در پایان مصرع بیش از همه رایج است. و آن هنگامی است که شاعر به جای فَعَلُن(ک ک ب) ، از فَع لن (ب ب) استفاده می کند. در چهار مصرع فوق از اختیار تسکین در پایان مصرع استفاده شده است یعنی به جای فَعَلُن از فع لن استفاده شده است. نکته) اگر چه استفاده از تسکین در پایان مصرع صواب است اما تسکین در میانه ی مصراع نیز مباح است منتها شاعران کمتر در میانه ی مصراع از تسکین استفاده می نمایند. همچنین عروض دانان معتقد هستند از تسکین در ابتدای مصرع نمی توان استفاده کرد. بنابراین به جای فعلاتن(ک ک ب ب) در رکن نخست نمی توان مفعولن( ب ب ب) آورد. غزل شماره 2) در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن سروده شده است. صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا : صلاح کا / ر کجا و / منِ خرا / ب کجا : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا : ببین تفا / وتِ ره کز / کجاست تا / به کجا : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِه ی سالوس : دلم ز صو / معه بگرف / ت و خرقه ی / سالوس: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن ( در رکن چهارم این مصرع از اختیار تسکین استفاده شده است) کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا : کجاست دی / رِ مغان و / شرابِ نا / ب کجا : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن غزل شماره 18) در وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن سروده شده است. ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت : ساقیا آ / مدنِ عی / د مبارک / بادت : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن ( در رکن اول فاعلاتن به جای فعلاتن و در رکن چهارم فع لن به جای فعلن آمده است) وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت : وان مواعی / د که کردی / مَرَود از / یادت : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق : در شگفتم / که در این مد / دتِ ایا / مِ فراق : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعَلن برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت : برگرفتی / ز حریفان / دِلُ و دل می / دادت : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن برسان بندگیِ د |