شعرناب

سمانه نصیری شاعر ایوانغربی

بانو "سمانه نصیری" شاعر ایلامی، زاده‌ی سال ۱۳۷۴ خورشیدی، در ایوانغرب است.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
خودشان را نیش می‌زدند
زنبورها
و چنار در حوض
برگ‌هایش را در دل ماه فرو کرده بود
جیرجیرک‌ها سر هم
داد می‌زدند
در حالی‌ که پنجره به آفتاب
معترض بود
هم بازی‌ها سنگ را به سمت چشم‌های هم نشانه می‌گرفتند
از من نپرسید
نیلوفر چرا رنگش را به مرداب باخته بود؟!
از من نپرسید
نسیم چرا به‌ گردباد پوزخند می‌زد؟!
کجای این قصه منم؟
کمی آن‌سوتر
صدای دهل به گوش می‌رسید
از صدفی بلورین
مهتاب می‌رقصید
دست در‌ دست باغ
باد
پرده را نوازش می‌کرد
شعر می‌شدند اقاقی‌ها
نمی‌شد فهمید
پرنده روی بال آسمان چه می‌نوشت
کف دستم به سمت چشمانم نشانه می‌رود
و تویی که
در خطوط دستم راه می‌افتی.
(۲)
امواج به انگشت سبابه‌ام می‌رسید
قدم می‌گذارم به فصل تخیل
تکرار زمانی دور
مکانی دور
تمایلی دور؛
ای شمایل نزدیک
موهایت را به دست کدام باد سپرده‌ای؟
لحظه‌ای
اندازه‌ی برگشتن دوباره‌ی خون به قلب
اتفاقی افتاد
در فراسوی خواب؛
سفیدی دندان‌هایش
در نیم‌دایره‌ی ماه پیدا بود.
(۳)
امواج به انگشت سبابه‌ام می‌رسید
قدم می‌گذارم به فصل تخیل
تکرار زمانی دور
مکانی دور
تمایلی دور؛
ای شمایل نزدیک
موهایت را به دست کدام باد سپرده‌ای؟
لحظه‌ای
اندازه‌ی برگشتن دوباره‌ی خون به قلب
اتفاقی افتاد
در فراسوی خواب؛
سفیدی دندان‌هایش
در نیم‌دایره‌ی ماه پیدا بود.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


4